یه روزی به اسم روز معلم داشتیم ... یادش بخیر :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


یه روزی به اسم روز معلم داشتیم ... یادش بخیر

خانم معلم | يكشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۲۳ ب.ظ | ۷ نظر

بجه که بودیم نزدیک عید که میشد توی فروشگاه های لوازم النحریر به فکر خریدن کارت پستال های مختلف برای افراد مختلف بودیم .آنچنان دوقی داشتیم که بگردیم و بهترینها رو پیدا کنیم تا به دوستامون و دختر خاله و دختر عمو و بچه های فامیل هدیه بدیم . جمع کردن کارت پستال ها و مقدارشون خودش نشون از محبوبیت میون دوستان داشت . برای بزرگترها معمولا گل و منظره هایی از طبیعت می خریدیم . برای دوستامون کارت هایی با تصاویر کارتونی . بازار بده و بستون کارت تبریک خیلی داغ بود زمان شاه ( به قول ظریفی ایران تنها کشوریه که 4 تا زمان داره حال و گذشته و آینده و زمان شاه !) . ارتباط ها قوی و حضور فامیل و دوستان پر رنگ بود تا کم کم انقلاب شد و هنوز البته یکی دوشبکه تلویزیونی بیشتر نداشتیم و تلفن توی همه ی خونه ها نبود و باجه های زرد رنگ تلفن سر چهار راه ها معمولا پر بود از افراد منتظری که می خواستن با نزدیکاشون یا کسانی که باهاشون کار دارن تماس برقرار کنند . 


این سیستم تهیه ی کارت تبریک کشیده شد به بعد از نقلاب و روز معلم هم بچه ها اگه چیزی نمی تونستن بخرن یک کارت پستال می خریدن که بگن خانم / آقا دوستت داریم یا سعی میکنیم نشون بدیم قدر زحماتت رو می دونیم . حالا کار ندارم بعضی ها هم از ترس میرفتن سراغ معلماشون که نکنه باهاشون یه وقت خدای نکرده چپ بیفتن ( که خوشبختانه از این دست خیلی کم داشتیم) ولی اغلب منوال این جوری بود که بچه ها از سر عشقشون هدیه می دادند. کلی از این کارت ها رو هنوز نگه داشتم اونا خاطرات بچه هایی هستند که حتی با دیدن اسمهاشون ممکنه قیافه هاشون بخاطرم هم نیاد ولی محبت توی اون نوشته ها، همچنان باقیه و میتونی ارش انرژی بگیری ...


امسال روز معلم گفتم چیزی توی وبلاگم ننویسم . کلا یه دو هفته ای هم چیزی ننوشتم . گفتم عکس العمل خواننده ها رو در یابیم که چطوریه .

خدا بگم حفظ کنه شبکه های اجنماعی رو یا نه ! کلا باعث شده همه در عین اینکه مثلا به یاد هم هستن ولی همدیگه رو فراموش کنن ... اسم بی تفاوتی هامون رو گذاشتیم نبودن وقت ! ... اسمش رو گذاشتیم تجمع کارهایی که دست و پامون رو بسته ولی خداییش به وجدانمون اگه رجوع کنیم ، قانع میشیم با این جواب ها ؟!


امروز گفتم بیام و به وبلاگ سر بزنم بببینم کی اومده کی نیومده کی براش مهم بوده به یه معلم بازنشسته بگه خسته نباشی بعد سی سال کار کردن و در چه حالی اصلا ! 


دیدم نخیییر .... زهی خیال باطل ! انقدر همه سرشون گرم زندگی های خودشونه که اصلا کار ندارن دیگه کی هست کی نیست ، چه برسه به گفتن تبریک ! 

یاد روز محشر افتادم همون روز که همه از هم گریزونن ! چقدر تعجب میکنیم وقتی این آیه رو می خونیم .  یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ وصاحیته وبنیه ...

تا قبل تر ها اصلا برامون باور کردنی نبود که میشه مگه فامیل بداد هم نرسه ! میشه همسایه از همسایه خبر نداشته باشه ؟! بعدا دیدیم شد ... خیلی نرم نرمک شد ولی اتفاق افتاد  .الان کسی بداد کسی نمیرسه همسایه از همسایه خبر نداره اسمش رو هم گذاشتن فضولی نکردن ! و این طوری کارشون رو توجیه کردن . ان جوریه که توی آپارنمان اگه یه اعلامیه ی فوت بزنن تا از توی خونه صدای قرآن و گریه و شیون در نیاد بقیه ی اهالی منوجه نمی شن که عزیزی توی اون واحد از دنیا رفته و تازه بعد اینکه متوجه میشن روشون نمیشه برن راغ همسایه و تسلیت بگن از بس که ارتباطی وجود نداره ... 

بعدش گفتن نعععع مگه میشه خواهر وبرادر از هم خبر نداشته باشن . و دیدم نرم نرمک وایبر و واتساپ اومدن خب خبر خواهرم رو دارم تو واتساپ آنلاینه پس هنوز زنده است !!! 

بعدش نوبت میرسه به پدر و مادر ! البته خدا رو شکر یه روز مادر و پدری به یمن وجود دو گوهر گرانبها توی تقویم داریم که مجبور بشیم بریم سراغ پدر و مادر هامون ولی کم کم  این روز رو هم یه جور ماست مالی ش می کنن و با یه زنگ تلفن یا یه پیام وایبری سر و ته اش رو هم میارن . 


پس توقع اینکه یکی بیاد و یادش باشه بهت تبریک بگه خیلی توقع زیادیه ... حالا اونایی که شماره ت رو دارن یه پیامکی مشابه برای همه ی معلم ها فور وارد می کنن که یعنی یادمونه هستین بازم خدا خیرشون بده . ترسم از موقعیه که این چیزا هم دمده بشه و بگن اوووووه همه کار میکنن دیگه ، معلم ها هم مث بقیه ! مگه اونا چکار میکنن که بقیه نمی کنن ؟!!


دلم برای گرفتن بک برگ دستمال کاغذی تا شده و پیچیده شده در یک برگ کاغذ سفید تنگ شده ...

دلم برای گرفتن یک قالب صابون سفید لباشویی مکعب مستطیلی تنگ شده 

دلم برای گرفتن مجسمه های گچی بیقواره ای که نمی شد هیچ کجای خونه ازشون استفاده کنی تنگ شده 

دلم برای اون گل هایی که معلوم بود از میدون کنده شده تنگ شده 

دلم برای اون چشمی که گریون اومد پیشم و گفت مامانم پول نداشت براتون یه چیزی بخرم خیلی تنگ شده 


کاش عاطفه هامون رو توی وایبر و واتساپ و .... خرج نکنیم . کاش بدونیم گرفتن دست همدیگه یه چیز دیگه است . کاش یادمون نره  که بدونیم چشم تو چشم هم شدن مهر و محبت رو روونه دلهامون میکنه ... کاش انقدر با هم غریبه نباشیم کاش انقدر از هم دور نشیم ....



  • خانم معلم

نظرات (۷)

ای به فدای دل مهربون خانوم معلم
دلم برای گرفتن بک برگ دستمال کاغذی تا شده و پیچیده شده در یک برگ کاغذ سفید تنگ شده ...
به به
الاهی زنده باشین و سلامت! غم تون کم و لب تون پرخنده
:-)
پاسخ:
سلام با وفا ...الهی که تا دنیا دنیاست دلت همینطور پاک و صاف باقی بمونه و گرفتار دنیا نشه 
سلام... خووووووبید؟
الان چندمه؟
الاعمال بالنیات ... من نیتش کردم ولی یادم رفت . چشمامم که نمبینید!
اصلا شما که مال ی روز نیستید .روزهاتون مبارک
شرمنده گی ما رو پذیرا باشید
ای معلم عزیز که جانم فدای تو
قربان مهربانی و لطف وصفای تو
پاسخ:
سلااااااااام خانم تهرانی !!!

تهران اومدنت با کرمان بودنت توفیری برای ما نداشت ! 

خوبی؟ 
سلامتی ؟ حسابی سرت گرمه ها ...

زنده باشی ... ما که از روزمون دو ساله گذشته ... رومون زیاده هنوز اسممون رو تغییر ندادیم ... 

ان شاالله که سایه ی خودت و همسرت ت بالای سر حسنیه مستدام باشه ... 

وقت کردی بیا ببینیمت ...
سلام خانم معلم.
شرمنده که دوسه هفته ای نیومدم وبتون که خدمتتون تبریک بگم روزمعلم رو.
پاسخ:
سلام
ممنون. زنده باشید.
سلام ، مهم دله ، به یادتون هستیم

"همیشه خوبترین باش و بی بهانه ترین
تو ای همیشه ی من شعر عاشقانه ترین"
پاسخ:
سلام خانم خانما 
ممنون که یادم بودی و هستی 
ان شا الله فرصت بشه بتونم ببینمتون 
سایه ت بر سر خانواذه ت مستدام و نسیم عشق مثل همیشه در فضای خانه تان جاری 
سلام

دل و مان از این دل ...و دلتنگی و دلگرفتگی ...
دلت شاد روزت با تاخیر مبارک معلم مهربانی و عاشقانه های بی چشمداشت.........
پاسخ:
سلام دختر نازنینم ...

همواره دلت شاد و در آرامش 
به قول یوسف الاهی غم تون کم ... 

ممنون که سر زدی 
:-)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی