برون شو ای غم از سینه که لطف یار می آید :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


برون شو ای غم از سینه که لطف یار می آید

خانم معلم | جمعه, ۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۵۳ ب.ظ | ۰ نظر


جمعه ای دیگر است ... کارنامه ام در دستم ... نگاهی به کارنامه و نگاهی به شما ...

نمیدانم چه کرده ام ... 

از حساب و کتاب سر در نمی آورم ، سعی کرده ام بد نباشم ، گرچه در خواندن و تدبر در آنچه قانون زندگی ام را باید از آن بگیرم کوتاهی کرده ام ... اما امیدم به لطف و کرامت شماست ... 


دست های ناتوانم را بگیرید و کمکم کنید . یک بچه تا آخر عمر فرزند پدر و مادر خویش است . دست نوازشتان را از سرم کوتاه نکنید .  به این نوازش ها محتاجم ...


پ.ن : ان شاالله فردا عازم جنوب ، سرزمین سربازان روح الله هستم . دعا بفرمایید امانت هایی را که به من سپرده اند را سلامت برده و برگردانم . ان شاالله که وجود حقیرم به مدد آل الله تاثیر گذار باشد . 


  • خانم معلم

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی