چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد
بانوی من !
از خدا صبری زینب گونه می خواهم تا بتوانم تاب بیاورم تمامی ناملایماتی که می خواهد ایمانم را از من بگیرد . برایم دعا می کنی؟
از خدا می خواهم یاد بدهد به من چگونه دعا کردن و مسالت نمودن را،دستانم را می گیری؟
از خدا می خواهم به من نشان دهد چگونه بودن را ، راه را نشانم می دهی؟
خانم جان در این عصر سخت است درست زندگی کردن ، اگر دعاهای شما خوبان نباشد ما انسان های کم طاقت ، توان از دست داده و هر آنچه کسب کرده ایم را از کف خواهیم داد . تنها دلخوشی مان عشق به شماست همین عشق چلاق که لنگ میزند و می رود .
خانمم همه از کودکی برایم گفته اند که با آمدنت شادی را به خانه ی اهل یقین اوردی . بیش تر از همه شاید این حسین بود که شادی اش را نشان می داد ،که تو محبتت را به او ، از همان آغاز نشان داده بودی وقتی در آغوش هیچ کس آرام نمی گرفتی جز در آغوش حسین .
حالا کودکی شده ام که نیاز به آغوشی امن دارم . مرا از آن بی بهره مساز .
آمدن تنها باقی مانده از آن سلاله ی پاک به درازا کشیده است . شما دعا کنید برای فرج مولایمان که دنیا را فساد پر کرده است . همه جا جنگ ، همه جا دزدی ، فقر و فحشا .
دلتنگ کمی عدالتیم ، رهبرمان تنهاست خیلی تنها ، بگذارید که بار امانت را به مولایش تقدیم کند تا آرام گیرد .
دعا می کنیم برای ارامش دل مولا و رهبرمان
اقا جان بیا که
خبر ترین خبر جهان بی خبری است ....
پ.ن : از شنبه تا سه شنبه سفر جنوب بودم .همان جایی که ملایک در حال دعا و عبادتند. همان جا که شهدا نفس می کشیدند و خدا را می دیدند و ایمان شان را محکم تر می کردند . عبادتگاهی که تعلقشان را از دنیا قطع می کردند و دل از هر چه دنیوی است می بریدند . آنچنان که حتی نمی خواستند جسدشان شناسایی شود و اینگونه بود که بدن هایشان در یکدیگر تنیده شده تا قابل شناسایی نباشند .
انها گفته اند:
من از سرمایه ی عالم همین یک قلب را دارم
اگر چیزی دگر مانده است، آن را هم هدر گردان
- ۹۵/۱۱/۱۵