اردوی زیارتی قم - جمکران
دیروز توفیق زیارت دوباره حضرت معصومه ( س ) ،کریمه اهل بیت ، قسمتم شد . حکایتش چه بود ، بماند ....
به مناسبت روز دختران ، از طرف اداره برنامه زیارتی برای دختران مدارس در نظر گرفته شد . قرار شد تمامی دانش آموزان در محلی به نام کانون که محل اجرای مراسم اداره است در ساعت ۴۰/۶ صبح یکشنبه جمع شوند .
برای هر ۱۰ دانش آموز ، یک مربی در نظر گرفته شده بود . اما چون من خیلی انسان توانایی !! هستم ۲۰ دانش آموز از طرف مدرسه به همراهم فرستادند .
راس ساعت حاضر شدم ، همه ی ماشینها نیامده بودند . قرار بود حدود ۲۰۰ دانش آموز به قم برده شوند .
ساعت ۸ !! حرکت کردیم . تقریبا ساعت ۱۰ قم بودیم و چون اجازه ورود اتوبوس بین شهری به داخل شهر را نمی دهند بیرون شهر اتوبوس های داخل شهری منتظرند که کاروانها را به سمت حرم هدایت کنند .
بعد کلی رایزنی ، که اگر بشود با همین اتوبوس های خودمان وارد شهر بشویم (که نمیدانم چرا از قبل این کار را انجام نداده بودند ) و ماندن بچه ها زیر افتاب داغ شهر قم ، بالاخره با اتوبوس های داخلی شهر قم ، به سمت حرم حرکت کردیم .در ابتدا می بایست به دیدار یکی از علمای قم میرفتیم . پس از پیاده شدن از اتوبوسها ، ۲۰۰ دانش آموز را در خیابانهای قم چرخاندیم ، از لابلای ماشینهای شهر عبور دادیم ، از یک طرف خیایان به سمت دیگر کشاندیم ، از کوچه های تنگی که یک ماشین به سختی عبور میکرد ، و گاها برای رد شدن یک ماشین باید بچه ها یک خط میشدند تا بتواند عبور کند ، و یا گاهی ماشینها باید می ایستادند تا بچه ها رد شوند ، بالاخره به خانه ی آیت الله العظمی مدنی تبریزی رسیدیم .
خانه ای بسیار بسیار ساده ، با شاید ۳ یا ۴ اتاق ، که دوتا از اتاقها به سمت حیاط باز میشد . حیاط را مسقف نموده بودند که مردمی که به دیدارشان میروند راحت باشند، قرار بود نماز جماعت را به امامت ایشان برپا کنیم .( که وضو ساختن بچه ها بعد از خروج از اتوبوس های داخل شهری خودش جریاناتی داشت ! )، بچه ها در حیاط نشستند ، حضرت آیت الله نزدیک پنجره آمدند و سلامی و خوش امدی گفتند و روبروی بچه ها نشستند . حاج آقای دیگری آمدند و برای بچه ها مداحی که چه عرض کنم روضه خوانی کردند ، و از حجاب گفتند ...کی شنید نمی دانم ، چون همه ی حواسها به جای جدید و مهمانان آیت الله که طلاب و بعضی دیگر از مردم بودند ، بود ...
بعد از روضه خوانی ایشان ، حضرت آیت الله مجددا خوش آمدی گفتند که صدایشان را فقط بچه هایی شنیدند که نزدیکشان بودند . کارکنان ایشان همه آذری زبان بودند و با زبان خودشان صحبت می کردند که همین باعث خنده ی بی موقع بچه ها میشد و ......
ایشان توضیح المسائل و دو کتاب دیگر به بچه ها هدیه کردند . از بابت نماز جماعت هم عذر خواهی نمودند . (این هماهنگی چگونه صورت گرفته بود را نمیدانم ، نپرسید !)
بدین شکل از خواندن نماز جماعت در حرم هم محروم شدیم ، دوباره بچه ها را به صف ! ، برگرداندیم سمت حرم ، باز وضو !!! و قرار گذاشتیم برای ساعت ۱ در نزدیکی باب الجواد همه جمع شوند، بچه ها پخش شدند ، خودم بعد از نماز فرادی ، داخل حرم رفتم ، بسیار از روز جمعه خلوت تر بود ، زیارتنامه را به نیت تمام دوستان ، فامیل و سفارش کنندگان خواندم البته با کلی مصیبت !! و این ور و آن ور شدن ، دو رکعت نماز زیارتی را نیز داخل حرم در گوشه ای بجا اوردم و سریع به سمت باب الجواد حرکت کردم ، بیشتر بچه ها آمده بودند ، به سمت محل استقرار اتوبوس ها که دیگر هماهنگی شده بود و زیر پل منتظرمان بودند ، حرکت کردیم ، ۲۰ دختر چادر مشکی را بین این همه چادر مشکی یافتن کار مشکلی بود ، به بچه ها شماره داده بودم خودشان می خندیدند و شماره هایشان را برای حضور و غیاب می گفتند ، وااای از شماره ۱۷ که جا مانده بود ، یا ۳ و ۴ که همش سرشان گرم هم بود و دیر میرسیدند ، بالاخره به سمت جمکران حرکت کردیم ، همه گشنه و تشنه بودند ، خیلی گرم شده بود ، به جمکران که رسیدیم ، بچه ها که تا حالا از راننده تقاضای بلند کردن اهنگ محسن یگانه را داشتند و با گفتن خانم " مجازه " اجازه میگرفتند که مثلا راننده صدا را بلندتر کند ، از او خواستند که آهنگ را قطع کند و همه با هم مشغول خواندن دعای سلامتی امام زمان شدند ...
اللهم کل ولیک الحجه ابن الحسن .......و چه دلنشین است شنیدن این نوا از دهان بچه هایی به پاکی آب و آسمان ....
و گنبد آبی مسجد زیبای جمکران پر رنگ تر و پر رنگ تر شد ....
خدا را شکر اول ناهار بچه ها را دادند .... بعد قرار گذاشتیم ساعت ۴ برای برگشت به تهران .... بعد از ناهار ، یک عکس دسته جمعی گرفتیم ....
نپرسید بقیه کجا هستند !!!!
وارد مسجد شدیم .... زیبایی مسجد به خودی خود مسحور کننده است و حضور عاشقانی که به نماز ایستاده اند دل انسان را می برد .....
۲ رکعت نماز عشق بر پا میداریم برای ظهور و حضورت ای برپادارنده قسط ، قربه الی الله .....
بعد از نماز به همراه بچه ها دعای توسل خواندیم . هنگام نماز صدای رعد وبرق شنیده شد .از مسجد که خارج شدیم ، باران تمام زمین را خیس کرده بود . هوا بسیار لطیف شده و بچه ها تازه هوس کرده بودند نماز مغرب و عشا را هم همان جا بمانند و دور بزنند !!
باید بر می گشتیم و دل را جا میگذاشتیم ، پس به امانت سپردیمش تا دیداری بعد که زود ما را بطلبد ...
و این است دلتنگی جمکران در نبود مولایش ...
و البته سوغاتی تون هم فراموش نشد .....
ببخشید کمه ...تا رسیدیم خورده شد !!!
خدا زیارت خانم حضرت معصومه (س) و حضور در مسجد جمکران را قسمت همه ی علاقمندان بفرماید انشا الله .
- ۸۹/۰۷/۱۹