نام من انار است :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


نام من انار است

خانم معلم | چهارشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۳، ۰۱:۴۴ ب.ظ | ۱ نظر





چقدر پنجره را بی بهار بگذاری ؟

و یا نیایی و چشم انتظار بگذاری

 

مگر قرار نشد شیشه ای از آن می ناب

برای روز مبادا کنار بگذاری ؟

 

بیا که روز مبادای ما رسید از راه

که گفته است که ما را خمار بگذاری ؟

 

درین مسیر و بیابانِ بی سوار خوشا

به یادگار خطی از غبار بگذاری

 

گمان کنم تو هم ای گل بدت نمی آید

همیشه سر به سر روزگار بگذاری

 

نیایی و همه ی سر رسیدهامان را

مدام چشم به راه بهار بگذاری

 

جواب منتظران را بگو چه خواهی داد

همین بس است که چشم انتظار بگذاری ؟

 

به پای بوس تو خون دانه می کنیم و رواست

که نام دیگر ما را انار بگذاری

 

گمان کنم وسط کوچه ی دوازدهم

قرار بود که با ما قرار بگذاری

 

چراغ بر کف و روشن بیا، مگر داغی

به جان این شب دنباله دار بگذاری



«سعید بیابانکی»

  • خانم معلم

نظرات (۱)

جانم به این شعر و عکس!
عالی
پاسخ:
دست آقای بیابانکی درد نکنه با این شعر پر از احساسشون 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی