خانم معلم
|
چهارشنبه, ۵ خرداد ۱۳۸۹، ۰۳:۳۹ ب.ظ
|
۴۲ نظر
یادش بخیر .... کلاس سوم دبستان بودم ... وسط های سال رسیدیم به این حکایت که روی من خیلی تاثیر گذاشت ..انقدر که هنوزم مطلب کتاب و عکسش رو یادمه .... حتی توضیح معلممون رو که برامون گفت منظور این حکایت چیه رو هم یادمه .... گرچه دلم خیلی برای بلدرچینا اون موقع سوخت و ارزو می کردم برزگر داسش رو پیدا نکنه تا بلدرچینها بتونن بازم با خیال راحت تو مزرعه زندگی کنن .... اما الان مثلا !! بزرگ شدم و می دونم بلدرچینا بر خلاف ظاهر زیباشون ، اما برای مزرعه خطرناک بودن ... شاید زیبا بودن ، شاید کم بودن ولی می تونستن اثرات مخربی بجا بزارن .... نباید هیچ وقت دشمن رو دست کم گرفت .... و نباید وقتی به هدفت صدمه می زنن دلت براشون بسوزه ....
داستان از این قراره :
بلدرچینی با بچه های خود در کشتزاری لانه داشت. روزها به سرعت می گذشت و محصول کشتزار به مرحله برداشت نزدیک می شد. بلدرچین بیشتر اوقات خود را به گشت و گذار مشغول بود و هر روز از بچه ها دور می شد؛ اما بچه ها، هنوز پرپرواز نداشتند و ناگزیر به سکوت در لانه بودند. هر روز غروب که بلدرچین به کنار بچه ها برمی گشت، از آنها وقایع روز را می پرسید. روزی بچه ها به او گفتند:« امروز صاحب مزرعه آمده بود و می گفت: زمان برداشت فرا رسیده و محصول هم به اندازه کافی وجود دارد، فردا به فلانی می گویم که بیاید و محصول را جمع کند.» بلدرچین گفت:« نترسید؛ هیچ خطری شما را تهدید نخواهد کرد.»
روز بعد دوباره برزگر آمد و گفت:« فلانی گفت: دیروز کار داشتم، فردا حتماً خواهم آمد.»
بلدرچین دوباره به بچه هایش اطمینان داد که خطری آنها را تهدید نخواهد کرد!
چند روزی به این صورت گذشت و برزگر هر روز برداشت محصول را به این و آن حواله می داد. بلدرچین نیز متقابلاً به بچه هایش اطمینان می داد که خطری آنها را تهدید نخواهد کرد.
سرانجام یک روز غروب، بچه ها به او گفتند:« امروز برزگر آمده بود و می گفت: داس را آماده کرده و فردا شخصاً برای برداشت محصول خواهد آمد.»
بلدرچین خطاب به بچه هایش گفت:« دیگر جای ما این جا نیست. فردا صبح زود آماده شوید تا از این جا کوچ کنیم؛ زیرا این بار برزگر کمر همت بسته و شخصاً خواهد آمد و هیچ چیز مانع آمدن او نخواهد بود؛ بنابراین جایمان دیگر اینجا نیست!»
همه ی داستان همینه .... یعنی تا وقتی منتظریم دیگران بیان و برامون کاری بکنن کارامون همین جور عقب می افته باید خودمون بلند شیم و داس هامونو آماده کنیم و حرکت کنیم تا کارامون انجام بشه ...
فقط یه یا علی می خواد برای شروع ولی به یه یا علی ختم نمیشه !!
-
۰
۰
- ۸۹/۰۳/۰۵
پاسخ:
به حمد خداوند بسیاری از اتفاقات که باید خیلی پیشتر از ایم می افتاد اکنون در حال وقوع است ... من بیشتر مد نظرم یکپارچگی ملت ایران در تمامی عرصه هاست به عنوان مشتی واحد و اینکه ایرانی می تواند اگر بخواهد .... حتی در زمینه های مقابله ی خبری ....
پاسخ:
من اگه شماها رو نداشتم چکار می کردم ؟!!!!
پاسخ:
سلام یادم نیست اتفاقا توی یکی از کامنتهایی که برای کی از بچه ها گذاشتم دقیقا داشتم به این موضوع اشاره می کردم که من به عنوان یه دانش اموز قدیمی خیلی از چیزها رو از کوکب خانم و تصمیم کبری و چوپان دروغگو و از ماست که بر ماست و داستان لاکپشت و مرغابی ها و روباه و خروس و ...... یاد گرفتم .... تازه بازم هست ... ولی الان به بچه ابتدایی بگیم چند تا از مطالب کتاب فارسی ات رو بگو چی داره برامون بگه و چه جذابیتی توی این کتابها هست ... یادمه چقدر روی حفظ کردن شعر تاکید می شد .... چقدر فحش میدادیم به این شاعرا با این اشعار بلندشون که مجبور بودیم حفظشون کنیم !!! ولی الانه که می فهمیم همون شعرا چقدر برامون لازم بودن ..... نمیدونم فقط خدا کنه با سوء نظری در پی تغییر کتب درسی بر نیومده باشن و همش صرفا آزمایش و خطا بوده بلکه به راه حل جدیدتری جهت شیوه ی آموزش صحیح پی ببرن ..... داغمو باز تازه کردین ...
پاسخ:
اولش گفتم این کیه ؟!!! بعدش عجاظه ات رو که دیدم فهمیدم تویی ..... خدا نگه ات داره ...مگه میشه دانش اموزی با این همه خلاقیت رو ازش استفاده نکرد ؟ !!! ..ادیسون بیچاره هم همین جوری بود کسی درکش نمیکرد .. ولی مطمئن باش با و مثل ادیسون رفتار نمی کنیم ..... ما کاملا پی به استعداد های نهفته ات بردیم ..... زنده باشی ....
پاسخ:
مطمئنی بعضی هامــــــــــــــــــــــون ؟ !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! عادت به زور داریم نه یک نفر بخصوص ؟ !!!!!!!!
پاسخ:
نه اتفاقا گاهی توی بچگی هم میشه به عمق بعضی چیزا پی برد ولی وقتی بزرگتر میشیم با تمام وجود حسشون می کنیم .... گاهی هم چون بچه ایم دنیا برامون خیلی بزرگ به نظر میاد ولی وقتی بزرگ میشیم حس میکنیم نه ، اونقدرها هم که فکر می کردیم دنیا بزرگ نیست .....
پاسخ:
نه - بداخلاقی کرد منم بهش نشونش ندادم .... ما رو بگو ایــــــــــــــــــــــــــن همــــــــــــــه به فکرش بودیم !!!! ..... این همه براش این در اون در زدیم و وقت گذاشتیم .... بزار فعلا همونجوری باشه یه کم حالش جا بیاد تا بعد !!!
پاسخ:
سلام اتفاقا گفتم چی شده ازت خبری نیست .... حدس زدم باید سرت گرم درس و مدرسه باشه .... موفق باشی
پاسخ:
التماس دعا .... یه عالمه !!!!
پاسخ:
کاش به این حکایت ها فقط گوش نکنیم و بتونیم بهشون عمل کنیم ...
پاسخ:
التماس دعا ... مخصوصا وقتی میری حرم ..... اونم توی زیر زمین سر جامون !!!
پاسخ:
منم جواب اون آقا بداخلاقه که راجع به حجاب نوشته بود رو دادم .... نگی جوابش رو ندادی .... فقط به خاطر تو وگرنه اصلا حوصله اش رو نداشتم ..... تفسیر به رای کرده بود تا دلش میخواست .... باید ما ها هم بگردیم چند تا از این روایات به عربی بنویسیم !!! رفرنس کیلویی چند ؟ !! ...به خوردشون بدیم که متوجه بشن یه من ماست چقدر کره داره ؟ !!! (درست گفتم ؟ !!!1)
پاسخ:
تو که ترسو نبودی !! خوب نظرم رو گفتم !!!!
پاسخ:
ضمنا برای ما اصولا فرقی نمیکند هر کسی باشد ما نظرمون رو می گیم ... منتها شهامت اینو هم داریم که اگه اشتباه کردیم بگیم معذرت ، خو مگه چیه ؟ !!!!( از قول پسر خاله !!) :
پاسخ:
چه رمانتیک !!! بالاخره عشقت داداشته یا داداشتع شقته یا عشقت امیره یا امیر عشقته ...یا عاشقا بیان یا عشقا برن ؟ !!!! واااااای چقدر قاطی پاتی بود !!!
پاسخ:
ما بیشتر دوستت داریم ....
پاسخ:
خوب به سن همون والده خانم جان قد میده ، نه شما ...شما برین بخوانیم وبنویسمتون رو دوره کنید !!!!
پاسخ:
از قدیم گفتن حرف مرد یکیه !!!! ..... دیگه خود دانی یا پسره ی اولی باش و مرد !!! یا دومی و .........
پاسخ:
برای پیایان نامه کمک نمی خوای ؟ من تبحرم در بحر طویل نویسیه ها !! ... مخصوصا برای فصل 2 ..... وااای از این فصل دو !!
پاسخ:
اما پاچه خواری نکن ..ما هیچ کسی رو به زور تو کلاسمون نیاوردیم اینجا کاملا به حق و حقوق شهروندی احترام گذاشته میشه !! ... و همین طور رفتار متقابل !! ... اصولا ما خیلی خوبیم !! و همه دلشون خیلی می خواد تو کلاسمون بیان !! .... ا_ ببخشید اشتباه شد .... ما خیلی دلمون می خواد همه تو کلاسمون بیان ..... همه خیلی خوبند و مهربون .... آقا مهدی ( با ترس و لرز بنویسم ) که خیلی خیلی مهربونن صد رحمت به ممد آقای خودمون فقط یه یاح یاح یاح می کنه ومیره این که اصلا نفس آدمو بند میاره !!! خدا بگم چکارت کنه دختر .. فقط دستم بهت برسه خودم با لنگه کفش دنبالت می کنم !!!
پاسخ:
ضمنا چقدر با پرشین بلاگ دوستین ! ....
پاسخ:
ممنون از توضیحتون .. چه مطلب جالبی و چقدر مفید ... حیف که این پایان نامه ها فقط خاک می خورن بعد از دفاع .... منکه بعد دفاع حسابی عصبانی بودم ... این همه تلاش برای ارائه و بعد دادن و گرفتن نمره و بعد والسلام . امید که تو رشته ی شما اینجوری نباشه ...
پاسخ:
خوب اینم قول مهدیه به شما جناب مهدی خان دو نبش !!1....
پاسخ:
سلام ... ممنون ..... سر نمازام دعات میکنم ...یادم نمیره .... خودت خوبی ؟ امتحانات کی تموم میشه ؟
پاسخ:
مث فامیل دور (:
خانم معلم ((((:
پاسخ:
چیزی در حال حاضر به ذهنم نمی رسه