تدبر در قرآن :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


۵ مطلب با موضوع «تدبر در قرآن» ثبت شده است

استدراج ...

خانم معلم | جمعه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۰۰ ق.ظ | ۷ نظر

(فَذرنِی وَمَن یُکذّبُ بِهذ الحدیثِ سنستدرجُهُم مِن حَیثُ لا یعلمون.)


http://www.raze57.com/wp-content/uploads/n00002714-b.jpg


 

دستش را به پشتش گرفته بود و به سختی سعی میکرد خودش را سر پا نگاه دارد . از بیمارستان خارج شد . هنوز دلش می خواست که می توانست فریاد بزند . هنوز با « او »  کار داشت . سرش پر شده بود از چرا های بسیار . با همان حال خود را به خانه اش رساند . از پله های قدیمی خانه که ارتفاع هر کدامشان به 40 سانتی متر میرسید خود را به اتاقش رسانید . دردش با بالا بردن پاهایش بیشتر میشد . در پله ی هشتم نتوانست ادامه دهد و روی پله نشست . سرش را میان دستهایش گرفت و شقیقه هایش را فشار داد . هیچ چیز را نمی فهمید ، نه معنی عدل را ، نه مفهوم برابری را . انسانیت برایش بی معنا بود . آرام بلند شد درد بیچاره اش کرده بود . از پله ی دهم که گذشت نفسی تازه کرد و به راهرو رسید . در اتاقش را باز کرد . آرام آرام به صندوق یادگار مادرش نزدیک شد . کلید را از زیر فرش برداشت و فورا به سراغ سند خانه رفت . سند شش دانگ خانه ای که دیگر بنا نیست مال ِ او باشد . اشک هایش اجازه نگرفته سرازیر شدند . تمام خاطراتش از زمان کودکی تا حالا که 50 سالش شده بود ، برایش زنده شد .به خودش آمد . سند را برداشت و به آرامی راه آمده را بازگشت . در خانه را بست اما دیگر قفل نکرد . آجرهای خانه را کسی نمی دزدید . صدای اذان مسجد باعث شد به طرف مسجد حرکت کند . وارد مسجد شد تا شیخ احمد امام جماعت مسجد را ببیند . انگار که او وکیل وصی خدا بود ، داد زد شیخ احمد : " تو که از ما بهتر خدایت را می شناسی ، تو بگو ، این از عدل خداست که به یکی بدهد انقدر که بترکد مثل حاج رضوانی و یکی مثل من برای درمان نوه ی بی پدرش کلیه بفروشد ؟ !!

بگو این از برابری ما آدمهاست که ، من از صبح تا غروب بیل بزنم و درختها را آبیاری کنم اما حاج رضوانی فقط از دور به درختان نگاه کند و از دیدن شاخه های پر از میوه های آبدارش لذت ببرد ؟

این انسانیت است که من معطل پنجاه میلیون برای درمان نوه ام باشم ، اما حاج رضوانی با فروش فقط میوه های یک باغش 500 میلیون تومان بگیرد ولی 5 میلیونش را به من قرض ندهد تا کلیه ام را نفروشم ؟

 پس کو این خدای الرحم الراحمینت که می گفتی؟

کجاست خدایی که می گفتی به دلشکستگان نزدیک است ؟

چرا صدای مرا نشنید وقتی به دست و پایش افتادم که مرا محتاج کسی غیر خودش نکند ؟

چرا حاج رضوانی در بهشت زندگی میکند و روز به روز بر ثروتش اضافه می شود و من و امثال من همین یک خانه ی قدیمی را هم باید به حراج بگذاریم ؟ پس کو ؟ کو کو کو ...

 

تا بحال چند بار برایتان پیش آمده که از خود با دیدن چنین افرادی که مال و ثروت و کلا دنیایشان روز به روز زیاد می شود ، بپرسید پس اینها که گناه می کنند و دنبال خدا نیستند پس چرا خدا بیشتر بهشان می هد اما منی که هر روز خدا را شکر میکنم باید در به در دنبال یک لقمه نان حلال بدوم و هشتم گرو نه ام باشد ؟

 

واقعا آیا این از عدل خداست ؟! ....آیا خدا به عده ای آنقدر میدهد تا امتحانشان کند و به عده ای اصلا نمیدهد که ببیند چه می کنند ؟!


در سوره ی قلم آیه ی 44 خداوند پس از تعریف داستان « اصحاب باغ » برای عذاب مجرمین در آخرت و دنیا چنین می گوید که :


                    فَذرنِی وَمَن یُکذّبُ بِهذ الحدیثِ سنستدرجُهُم مِن حَیثُ لا یعلمون


 «و آنها که آیات ما را تکذیب کردند، به تدریج از جایی که نمی‌دانند، گرفتار مجازاتشان خواهیم کرد.»

((استدراج)) عبارت است از مجازات خداوند، از طریق افزایش نعمت بعد از نعمت ، وبه صورت تدریجی که مشمولین این سنت ، استغفار وتوبه را فراموش می کنند ودر آخرت به عذاب می رسند ویا یکباره آن نعمت ها را از دست می دهند ومورد عذاب واقع می گردنند.

در مورد "مجازات استدراجی" که از آیات قرآن و احادیث استفاده می‌شود چنین است که خداوند گناهکاران و طغیانگران جسور و زورمند را طبق یک سنت،  فوراً گرفتار مجازات نمی‌کند،  بلکه درهای نعمتها را به روی آنها می‌گشاید، هر چه بیشتر در مسیر طغیان گام بر می‌دارند، نعمت خود را بیشتر می‌کند، و این از دو حال خارج نیست. یا این نعمتها باعث تنبه و بیداریشان می‌شود، که در این حال برنامه "هدایت الهی" عملی شده، و یا این که بر غرور و بی خبریشان می‌افزاید در این صورت مجازاتشان به هنگام رسیدن به آخرین مرحله دردناکتر است، زیرا به هنگامی که غرق انواع ناز و نعمتها می‌شوند. خداوند همه را از آنها می‌گیرد و طومار زندگی آنها را در هم می‌پیچد و این گونه مجازات بسیار سخت‌تر است.

جناب فاطمی نیا فرمودند : استدراج این است که خدا به انسان مهلت ونعمت می دهد اما این نعمت و مهلت یک نوع عقاب است،غفلت آور است.شخص گمان میکند عزیز خداست، خیال می کند مورد لطف و عنایت خداست ودر نتیجه همان اعمال زشت و گناهانش را ادامه می دهد، وقتی چشمهایش را باز میکند می گویند:

(هذه جهنم التی کنتم توعدون)

یعنی این همان دوزخی است که شما وعده داده شده اید-سوره یس آیه 63

گاهی وقتها نعمت استدراج است. نعمتی که انسان را از خدا غافل کند، نقمت و عقاب است...

 ایشان فرمودند : " از جمله « گریه» استدراجی است. حال گریه به او می دهند که فکر کند آدم خوبی است. یعنی افراد هستند که در مجالس وهیئت گریه می کنند اما کارهایی از این ها سر می زند که سنگ رابه گریه می اندازد...

البته این کلیت ندارد، نه این که بگوییم هر گریه ایی گریه استدراجی است، می خواهیم بگوییم که این نوع هم هست،باید به خدا پناه برد ... "

 

قدرت های استکباری که فکر میکنند هر دم قدرتشان افزوده می گردد ، گرفتار استدراجند . آنها آنقدر درگیر دنیا شده اند که آخرت را از خاطر برده اند . ان شا الله که عذابشان نزدیک واقع گردد .



خدایا !

پیامبرِ عظیم الشانت برایمان دو چیز گرانبها به امانت نهاده است : قرآن و اهل بیت .پس اگر بخواهیم امام زمان مان از پس پرده ی غیبت برون آید باید قرآنها را از پس پرده بیرون آوریم و با قرآن بیشتر مانوس گردیم .



                                                                                           ان شا الله    یا علی علیه السلام ...
  • خانم معلم

رسوا شدم و طعنه شنیدم ، تو چه کردی ؟

خانم معلم | جمعه, ۹ اسفند ۱۳۹۲، ۱۲:۱۸ ق.ظ | ۱۴ نظر


امروز رفته بودم مدرسه مون . بچه های سال سوم هنوز فارغ التحصیل نشدن و منو یادشون بود . اومدن سلام علیکی و از این حرفای لوس دختروونه که : خانوووم چرا نمی یاین ، خانوم دلمووون براتون یه ذره شده بود !!!! ، خانوم اتفاقا چند روز پیش به یادتون بودیم و .... ( البته خب ممکنه راست هم گفته باشن دیگه دروغ وراستش با خودشون )

اما چیزی که مهم بود سه نفر از بچه های نقشه کشی اومدن پیشم وسلام و علیکی و یکیشون گفت : خانم چرا نمی یاین دیگه؟.   از وقتی رفتین ما همش همین مقنعه سرمونه همین شکلی !  یادش بخیر ، یادتونه منو از طبقه چهارم بخاطر مقنعه ام همین جور کشیدین آوردین تا پایین ؟ !! 


( همیشه وقتی از روبرو نگاهش می کردی انگار هیچی سرش نبود چون مقنعه تا منتهی الیه سرش عقب رفته بود و اون روز تا نصف بیشتر سرش رو پوشونده بود !)


به بچه ها گفته بودم مقنعه رو میتونین توی کلاس در بیارین ولی توی راهرو ها درست سر کنین وگرنه خود دانید ! 


گفتم آره ،اون موقع لازم بود . ولی حالا حلال کن . خندید و گفت نه بابا !! (  یعنی مثلا چیزی نبود ) و در همین موقع رفت سراغ یکی از همکارا که داشت رد میشد . اما دوستش که کنارش بود و داشت نگاهمون می کرد پرسید : خانم چرا همه ی بزرگترا بعدا یادشون می افته حلالیت بطلبن ؟!!

گفتم : مسئله اینه که اون موقع من نقشم معاون یه هنرستان بود . اگه بنا بود اجازه میدادم هر کسی هر کاری که دلش میخاد انجام بده اون وقت دیگه مدرسه رو نمی شد جمعش کرد . باید کاری که گفته بودم انجام میدم رو انجام میدادم وگرنه ...

اما الان دیگه معاون نیستم . الان میتونم به عنوان یک انسان حلالیت بطلبم . همین .

خندید و گفت : بله ... ولی مطمئنا حرفم نه خودم رو قانع کرد و نه احتمالا اون بچه ها رو ...


وقتی سوره ی همزه رو می خوندیم ، وقتی فهمیدم کوچک کردن بنده های خدا مثل تحقیر کردن خود ِ خداست ، وقتی پرتاب در " حطمه " یعنی شدت عمل خدا در برخورد با افرادی که دچار همز و لمز می شوند ، پرتاب انسان درون اتش توسط خود ِ خداست ، تمام تن وبدنم لرزید که ای واااای من ! یک عمر بچه های مردم رو لرزوندم حالا بگیریم نیتم واقعا از روی منیت نبوده ، برای خودم نبوده ولی تاثیری که روی بچه ها گذاشته رو چکار باید بکنم ؟


عروسی یکی از بچه های هنرستان بود . (که الان یکی از بچه های این وبلاگ هم هست ). خواهر شوهرش دو سال پیش شاگرد هنرستان ما بود و به شدت بچه ی شر وشیطون و درس نخون و شدیدا هم از من حساب میبرد . این بنده خدا از روز نامزدی با دیدن من تن وبدنش لرزید تا شب عروسی . به طوریکه وقتی فامیل هاشون بهش میگفتن برقص ، منو با چشم نشون میداد که فلانی هست و نمیشه !!! لرزیدن رو کاملا تو وجودش حس میکردم ( یعنی یه همچی موجود وحشتناکی هستما !! ) با اینکه باهاش حرف زدم ، بغلش کردم و گفتم مدرسه تموم شده اما دیدن من هنوز مثل همون موقع روش تاثیر میزاره . حالا این یکی رو دیدم و فرصت کنم از دلش در بیارم با بقیه چکار کنم ؟!!!


شدیدا فکرم درگیر این موضوع شده . به چه قیمتی من محیط مدرسه رو آروم نگه میداشتم ؟ اصلا نیازی بود ؟ آیا تاثیری داشت ؟

بگذیم که من اصلا چنین روحیه ای نداشتم و کم کم مجبور شدم چنین نقشی بپذیرم ( البته ماده م مساعد بود ) ولی فکرش رو بکنید اون دنیا چه بلایی قراره سرم بیاد ...


بنابر این « همز و لمز » حاصل ارزش قائل نبودن برای دیگران و عدم محبت کامل و خالصانه به آنهاست .

انسانی که برای دیگران هیچ ارزشی قائل نیست ، یعنی تنها به خودش فکر میکند و کسی که برای دیگران ارزشی قائل نیست و فقط به فکر خودش بوده ، چیزهایی که برای خودش جمع میکند ( چه مال باشه و چه هر چیز دیگه ای که ارزشمنده به نظرش ) به دردش نخواهد خورد .

دارایی های شخصی انسان ( پول ، مقام ، فرزند ، زیبایی ، مدرک و ...) هیچوقت او را از دیگران بی نیاز نکرده و فرد همز و لمز کننده خیال میکند داراییش به او زندگی جاودانه خواهد داد در حالیکه این خطای عملی ناشی از خطای فکری اش می باشد .


کلا خداوند در این سوره ( همزه) به عده ای از مردم که برای دارایی خودشان حساب خاصی باز کرده اند هشدار میدهد که بواسطه این مستقل دیدن ، از خیرات جدا افتاده و به طعنه ی دیگران روی می اورند .

طعنه زدن به دیگران وسرزنش کردن انها باعث میشود نا امنی های مختلف در جامعه گسترش پیدا کرده و زندگی اجتماعی انسان را به شدت از هر جهت به خطر انداخته به همین خاطر در سیره انبیا و اولیا با آن به شدت مقابله شده و می شود .


نتیجه :

آاااااای خانم و آقایون متاهل ، حواستون به زبونتون با همسراتون باشه . سر هر اشتباه کوچکی ، پتکش نکنید بکوبید تو سرشون ...

آی دختر و پسرای مجرد ، آی خواهرو برادرا ، حواستون به حرف هاتون به هم ، به دوستاتون ، به بزرگ ترهاتون باشه ، مبادا لغزش اونها ، یا اشتباه شون ، و حتی نقص بدنی شون رو بکوبید تو سرشون و به رخشون بکشید و طعنه بزنید ... دلِ شکسته رو جمع کردن خیلی سخته ها، خیلی سخت ...



و اما ای آقای من ، مولای من !...


اشتباه زیاد داریم ، جهلمون انقدر زیاده که به عمل درست نمی رسیم ، ولی شما به کرم و بزرگی تون برامون دعا کنید .

دعا کنید تا اگر کسی به ناراستی با ما رفتار کرد ما به درستی و راستی جوابش رو بدیم و کسی اگر ما را از خودش روند ما اونو از خودمون نرونیم . از خدا بخواهید صفت کظم غیض را در ما قرار داده و به ما یاد بده نیکی مردم رو بازگو کنیم وبدی ها و عیبهاشون رو بپوشونیم . از خدا بخواهید کارهای خوب خودمون رو هر چند زیاد باشه کم بشمریم و بدی هامون رو چه در رفتار و چه در گفتار زیاد ببینیم  .


آقا جان ، جمعه ای دیگر در راه است ، دیدارتان که هیچ ، حتی به دیدار مسجدی که بوی شما را دارد هم نائل نشدم . روسیاهم ، از تمام گناهان دنیا همین که جزء همز و لمز کنندگان قرار بگیرم و مورد خشم یار و او خود مرا به حطمه وارد کند برای جدایی ام از او کافیست ، به کسی که می خواهد خود را از این آتش که نه ، از این دوری برهاند کمکی نمی کنید ؟!!

دلتنگم ... دلتنگ ... 




گوش کنید :

مقام معظم رهبری : هر جاییکه اسرائیل باشد یک طرفش ماییم ...


http://ia600604.us.archive.org/22/items/abbasi-zehenva-zohur12.ir/abbasi-zehenva-zohur12.ir.mp3


  • خانم معلم

تدبر در ساحت بیت

خانم معلم | چهارشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۲، ۱۲:۲۰ ق.ظ | ۵ نظر


اگر دوست داری کشتی شکسته وجودت بر ساحلی آرام گیرد ،

اگر امواج خروشان روحت بر صخره های سنگین پر درد دنیا هزار پاره شده است ،

اگر دلت آرامش و قرار می خواهد ،

فقط جای تو ، آغوش من است ...

بنده ی من ،

                                         بیا ....



تدبر در ساحت بیت به معنای شناخت و گرایش به حدود و محدوده ای است که خداوند برای فراهم ساختن امکانات ، ایجاد آرامش و تجدید قوا برای تجلی اسما به نوع انسان عطا کرده است .

در این رهگذر زوجیت به عنوان زیر ساخت اولیه این محدود ، سببی است که رحمت الهی را در رَ حِم هستی ، جامعه و انسان جاری ساخته و ارحامی را با حریمی مشخص وتعیین شده بهانه ای برای این تجلی قرار میدهد .


متن بالا بخشی از کتاب  "تدبر در ساحت بیت " ، کاری از اساتید مدرسه قرآن و اهلبیت است که به بررسی پیرامون مفهوم بیت ، حقیقت بیت در هستی ( هبوط انسان نداشتیم هبوط بیت داشتیم و شیطان دشمن اصلی بیت است و از ابزار او وسوسه است و اصلا علت هبوط ، ایجاد بیت آسمانی است بر روی زمین)

خانواده عاشورایی ، ابراهیمی ، ولایی ،راجع به رحم ورحمت و رحیم ورَحِم که همه از یک خانواده هستند و بسیاری مطالب دیگر می پردازد  . البته اگر کتاب را به تنهایی ملاحظه کنید هم تعداد صفحات و حجم کتاب و هم متن آن باعث می شود مثل من شاید پا پس بکشید اما وقتی به صحبت های آقای چیت چیان گوش میکنید تمام موضوعات را کاملا می توانید حتی بدون کتاب درک کنید  . و بسیاری از مسائل برایتان روشن می شود .

توصیه میکنم این لینک ها را همه از دختر و پسرهای جوانی که در شرف ازدواجند ، جوان هایی که تازه ازدواج کرده اند ،تا کسانی که چندین سال از ازدواجشان گذشته است ، گوش کنند . صحبت ها از قرآن است و منطبق بر فطرت انسان و مطمئن باشید بر دلتان می نشیند . باشد که بهره ای ببریم .


مباحث فصلهای کتاب

  • „ فاتحه: نگاهی به مختصات بیت
  • „ فصل اول: رحم و رحمت
  • „ فصل دوم: زوج و زوجیت
  • „ فصل سوم: رحِم
  • „ فصل چهارم: ارحام
  • „ فصل پنجم: حریم و حَرَم
  • „ خاتمه: اهلِ بیت


تدبر در ساحت بیت جلسه اول 1 


تدبر درساحت بیت جلسه اول 2


تدبر در ساحت بیت جلسه دوم 1


تدبر در ساحت بیت جلسه دوم 2


« التماس دعا »


اگر لذت بردید از شنیدن آن برای آرامش روح ِ پدر و مادرم صلواتی بفرستید .



  • خانم معلم

و چشمه ها همه رفتند تا به او برسند ...*

خانم معلم | جمعه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۲، ۰۱:۴۱ ب.ظ | ۷ نظر


« بسم الله الرحمن الرحیم »




تشنه که می شوی سراغ تابلوها و علامت ها را می گیری تا جای آب را به تو نشان بدهند . تو با این نشانه ها شاید جای آب را پیدا کنی، اما سیراب نمی شوی ، برای سیراب شدن به چیزی احتیاج داری که حقیقت رفع تشنگی را داشته باشد . اینجاست که به غیر از آب هیچ چیز دیگری به کارت نمی آید. پس آب می شود اسمی برای رفع عطش و تو استعانت می جویی به این اسم برای سیراب شدن !

جاودانگی نیاز عمیق و مشترک همه انسان هاست . همه می خواهند برای همیشه باشند . یکی بدن خود را مومیایی می کند . یکی به نسلی قدرتمند می اندیشد ، یکی به دنبال نام نیک است و خلاصه هر کسی کاری میکند . سراغ تابلوها و علامت ها را که بگیری تو را به سمت چشمه ی جوشان و همیشه جاری هدایت می کنند به نام کوثر . اسمی برای جریان داشتن . اسمی که هر ماندگاری و جاری شدنی به واسطه استعانت به این اسم محقق می شود . 


جاری که می شود همه جا سیراب می شود، رویش جان میگیرد،روح نازل می شود ، دنیا گلستان وگلستان پر ثمر می شود .

جاری که می شود همه می فهمند ، می شود گفت که او مجرای حیات است، پس زندگی با او معنا می یابد.

وصف و ثنای او را تنها کسی می تواند انجام دهد که از جانب او سیراب شده باشد.جاری است و هر خیر و برکتی به واسطه ی او به جریان می افتد، پس کوثر است و در آن عطایی بی نهایت است.**



جمعه نوشت : با پدر کنار آبشار زیبایی نشسته بود . پدر به سر و روی دخترکش آب می پاشید و دخترک می خندید . دختر نزدیکتر رفت تا با مشت های کوچکش کمی از آب را بردارد و بخورد . آب با فشار به دست هایش می پاشید و چیزی درون آن مشت های کوچک باقی نمی ماند . مشتها را تا کنار لبها می رساند، همان چند قطره هم از لابلای انگشتانش فرو میریخت . با نا امیدی پاهایش را به زمین زد و گریه کرد . پدر دست هایش را گرفت و او را در بغلش نشاند . دستهای بزرگ و قوی اش را زیر آب برد و مشتی از آب بر داشت و نزدیک دهان دخترک برد .

سلام بر حسین ...

و دختر نوشید وسیراب شد . چه لذتی دارد این مهربانی ِ حلقه شده در دور گردنش.


                    
  بابا جان !
        دلم دست هایت را می خواهد.......




*«حسن بیاتانی»


** ( برگرفته از کتاب " برای جریان داشتن " با سوره مبارکه کوثر از سری کتاب های نوشته شده توسط گردان ادبی امام سجاد علیه السلام کاری از مدرسه دانشجویی قرآن وعترت ( علیه السلام ) دانشگاه تهران


**

  • خانم معلم

حبل ام اگر تو باشی متین بودنش حتمی است * ...

خانم معلم | يكشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۲، ۰۱:۵۶ ق.ظ | ۱ نظر



شب میلاد رحمه للعالمین است . شب تولد حبل المتینی است که آسوده می توان با اتصال به او به قربه الی الله رسید .  چه شب فرخنده ای است امشب . عرشیان وفرشیان در جشن و سرورند . او واسطه ی فیض الهی به عالمیان است . مگر نه این است که عالم را خداوند بهر وجود ایشان آفرید ؟

راستش تصور اینکه انسانی باشد که خدا با آن همه بزرگی اش دنیا را بخاطر او آفریده برایم سخت است ، اصلا در مغز کوچکم نمی گنجد که یعنی چه ؟ عادت دارم هر مسئله ی بغرنجی را با یک مثال ساده و قابل فهم به تصویر بکشم بلکه ملموس تر گردد . این جریان مانند این است که بگوییم ، دانش آموزی در منطقه ای بناست ساکن گردد پس مدرسه ای بخاطر وجود او در آن منطقه باید احداث گردد . واقعا چنین چیزی ممکن است ؟ این دانش آموز چه شخصیتی باید داشته باشد که به واسطه ی وجود او شاید N دانش آموز دیگر نیز بتوانند از این مدرسه سود برند ؟ پس او واسطه ی فیض و رحمت است . منشا خیر است . حالا  اگر این مدرسه ساخته شد و این دانش اموز وارد ان گردید و بواسطه ی حسن خلقش مورد توجه همه ی ساکنین مدرسه شد ، می توان گفت که سازنده حق داشته که چنین کاری کند .

داستان فتح مکه را همه به خاطر داریم . فتحی بی هیچ خونریزی و مقاومتی . فتحی که به  ام الفتوحات مشهور است . نصرت روشنی  که بنیان شرک را در جزیره العرب ریشه کن ساخت . اما قبل از اینکه فتحی صورت بگیرد خداوند وعده ی نصر و فتح را با نزول سوره نصر به ایشان میدهند و مژده می دهند که پس از آن مردم فوج فوج به دین اسلام داخل میگردند. سپس خداوند به پیامبر امر می نمایند که پس تسبیح و حمد خداوند را به جای آور و استغفار کن و این یعنی نصر و فتح الهی دو نعمتی است که شکر آن تسبیح وحمد و استغفار است .برای درک مفهوم نصر وفتح باز باید از قرآن و تفسیر کمک گرفت پس با تدبر در قرآن و بررسی یکایک سور قرآن سعی میکنیم  به آنچه مورد نظر خدا و پیامبرش بوده توجه بیشتری نموده و مهمتر آن که آنها را در زندگی خود به کار ببریم.


قسمت اول ...

« بسم الله الرحمن الرحیم »

« تدبر در قرآن » موهبتی الهی به انسان است که با این موهبت ، توان اندیشه در کلام وحی را یافته و اندیشه هایش را می تواند مبنای سنجش حق از باطل قرار دهد و بر اساس توجهی که نسبت به کلام خالق دارد ، به برنامه ریزی مطلوبی در زندگی دست یافته ، حیات طیبه را تجربه کند . انسان می تواند با تدبر در کلمه ها ، آیات وسوره های قرآن ، به جرعه جرعه های ماء معین دست یابد . (احمد رضا اخوت ) 


 

تفسیر سوره ی نصر در تفسیرالمیزان

را حتما مطالعه بفرمایید.



با توجه به احادیث و روایاتی که در باب این سوره آمده است میتوان گفت :

 

1-       این سوره اواخر عمر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده و ناظر بر همه محاسن قیام و اقامه دینی است که توسط حضرت در طی این سالهای متمادی اجرا شده است .

2-       این سوره نشان می دهد در عین اینکه اقامه دین با موفقیت کامل انجام شده ولی از نظر گسترش و عمق بخشی به آن لازم است برنامه های دیگری نیز انجام شود . در واقع دستورات این سوره را می توان به عنوان عوامل گسترش دهنده و عمیق کننده دین تلقی کرد .

3-       از لابلای داستان هایی که از زمان نزول سوره بیان می شود این سوره به بیان نواقص مسلمین نیز اشاره دارد . این نواقص همان بلیه ای است که نظام امامت را از جریان وحی جدا ساخت . بنابر این فقدان تسبیح و استغفار در این سوره منجر به تضییع حق امامت شده و در نظر گرفتن این نکنه در این سوره بسیار مهم و کلیدی است و می تواند پاسخ بسیاری از سوالات نهفته از این دوران باشد .


ادامه دارد ....

* از وبلاگ خیال خام

  • خانم معلم