حال دعای کمیل
خانم معلم |
جمعه, ۷ تیر ۱۳۸۷، ۰۶:۲۲ ب.ظ |
۱ نظر
دیشب پس از مدتها نشستم و دعای کمیل خوندم ، بازم به این فکر افتادم مثل هر بار که ، وقتی علی (ع) با اون همه عظمتش اینجوری ناله می کنه من باید چی بگم ؟ !!! ....... وقتی از اون اولش شروع می کنه و خدا رو با تمام صفاتش یاد می کنه ، بعدش از خدا می خواد که ، اللهم اغفر لی الذنوب التی ......... یعنی خدا تو بزرگی و من پر از گناه ، تو بخشنده ای و من محتاج بخشش ..... خدایا می خوام بهت نزدیک بشم ...... نمیدونم چه جوری ...... اون وقته که حضرت می گه ، "اللهم انی اتقرب الیک بذکرک ، واستشفع بک الی نفسک" ....... و می گه" ...توزعنی شکرک و تلهمنی ذکرک " خدایا شکر کردنت رو به من بیاموز و ذکرت رو به من الهام کن ..... حضرت میدونه فقط با الهام ذکر به دل راه پیدا می کنه ......بعد باید خودت رو همون طور که هست معرفی کنی ، خاضع متذلل خاشع ، تا به تو آسان گرفته بشه ، رحم بشه و باز بگی که کی هستی ، همونی که به شدت دررنج و بیچاره ای و تنها امیدش به توست که از تو به غیر از تو به جایی نمی توان پناه برد ...... خدایا علی در چه حالی این کلمات بر دل و زبانش جاری شده .......... نادانی او از چه بابته ....... از بابت نافرمانی تو ؟ !!!! ......... وقتی میگه "اللهم مولای کم من قبیح سترته" ، جیگرم آتیش می گیره ، میدونم خطابش به منه ، اون که معصومه ، اون که پاکه ، اون که بزرگه ، ولی چقدر خودش رو پایین کشیده تا با من نافرمان، همترازی کنه و بفهمه حرف دل من گنهکار چیه و چه جوری باید یاد بگیرم ضجه بزنم و درخواست بخشش کنم ........ هی میگه گناهانم رو پوشوندی ، منو از ناپسندی ها دور کردی و ، واونجایی که میگه" و کم من ثناء جمیل لست اهلا له نشرته " ، به اینجا که میرسم از ته دل می خوام داد بزنم که انگار درست حرف دل منو میزنه ، و درست پشت همین جمله است که می گه " اللهم عظم بلایی و افرط بی سوء حالی " واقعا درد دل رو می گه و اگه با حضرت پیش اومده باشی و حالی پیدا کرده باشی اینجاست که باید فریاد کنی ، و بعدش با ناله از این همه کوتاهی هایی که مرتکب شدی از خدا بخوای که حالا خدا جون ، فاسئلک بعزتک ان لا یحجب عنک دعایی خدایا اعمال بدم مانع اجابت دعاهایم نشود ، و، و ، و ، تا میرسه به اونجا که ، « الهی و ربی من لی غیرک» ، اینو هی باید بگی ، هی باید بگی تا یادت نره و بهت بمونه و درونت جا بگیره تا بتونی بقیه دعا رو بخونی اون وقته که میتونی بگی و روت میشه از خدا بخوای که "..... والنظر فی امری " بعد دوباره یادت می افته که نافرمانی خدا رو کردی ، ازمعصیتها خودت را حفظ نکردی و مخالفت کردی با کارهایی که برای تو خدا در نظر گرفته بود ، اما با این حال بازم خدا از یادت نرفته و حالا که برگشتم سوی خدا در حالیکه پشیمان و بر نفس خود ستم کرده و نادمم وهیچ راه فراری برام نمونده جز اینکه " غیر قبولک عذری " و " ادخالک ایای فی سعت رحمتک " حالا دیگه خدای عزیز من « فاقبل عذری » که من ضعیفم و تو همونی هستی که منو بوجود آوردی و تربیت کردی و ......... حالا دیگه « هبنی لابتدا ء کرمک » اینجاش که میرسم انقدر میگم "هبنی " که خودم راضی بشم ، اونوقته که شاید بشه حس کرد آماده ای تا بتونی بگی خدایا چه طوری منی که به توحید و یکتایی ات اعتراف کردم در آتش می سوزانی ، همونی که از نور معرفتت قلبش روشن شده و ذکرت بر زبونشه و عشقت در ضمیرشه ، چه جوری تو که بزرگواری ، همونی رو که آفریدی ضایع میکنی ، همونی که پناه دادی از در رحمتت برانی و میاد صفات بنده های خوب خدا رو یکی یکی می گه ، چه جوری آتش رو بر بدنهایی مسلط میکنی که در پیشگاه عبودیتت سجده بر خاک نهاده اند ، و تو را سپاس می گویند و از تو آمرزش می طلبند در حالی که خدایا تو میدونی این دنیا چقدر کم دوام و کوتاهه در حالیکه اون دنیا عذابش طولانیه و هیچ تخفیفی بر اهل عذاب نیست ، نمیدونم چرا به اینجا ها که میرسم سریع ازش رد میشم انگار واقعا این چیزها نیست که منو شرمنده ی خدا کرده اینا چیزی نیست که بخوام براش از خدا عذر خواهی کنم و حس میکنم این چیزا برای عذر خواهی از اون خیلی ناچیزه درست بعد این چیزا حضرت میگه خدایا برای کدوم یک از این چیزا ازت عذر خواهی کنم ، برای طول عذابش یا برای اینکه منو از دوستانت جدا کردی یا اینکه من رو با دشمنانت در آتش جهنم جای دادی ؟ !! بعد از همه ی اینا میرسی به جمله ای که امکان نداره دلم رو نلرزونه ، " فکیف اصبر علی فراقک " این حرف دلمه ، چه جوری جایی باشم که خدام اونجا نیست و روش رو از من بر گردونده ، اونجاست که از همون ته ته جهنم از بین اهل آتش ، از همون جایی که آتش اطرافش رو گرفته فریاد می زنم مثل کسی که امیدواره به رحمتت و کسی که میدونه می فهمی اش و درک می کنی تمام نافرمانی هاش رو و فریاد میزنم که ، " افمن کان مومنا کمن کان فاسقا لا یستوون " خدا یا واقعا بین من و اونی که هیچ وقت رو سوی تو نداشته فرقی نیست ، من در آتش و او هم در آتش ؟ !!! دیگه بقیه دعاست که بازحضرت علی یاد میده که مثل گداها چه جوری سماجت کنی و خودت رو اونجور که هست نشون بدی و بزرگی خدا رو به رخش بکشی و بعد " یارب ، یا رب ، یا رب " که این یا رب ها اگه تا اینجاش رو درست خونده باشی باید اثر ساز باشه ، و بعد دعا می کنی مثل کسی که می خواد پیش خدا ارج و قربی پیدا کنه و ازش برای دیگران به واسطه ی دعا استجابت در دعا رو می خواهی دستهای گدایی ات رو بالا میبری و و آرزو می کنی امید هات رو نا امید نکنه برای تویی که جز دعا هیچ چیزی نداره و متوسل میشی به محمد و آل محمد که « وافعل بی ما انت اهله » .............. آمین برحمتک یا الرحم الراحمین جمعه 6/4/87
- ۸۷/۰۴/۰۷