بیا و قافله ها را به راه برگردان
خانم معلم |
جمعه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۰۷:۰۰ ب.ظ |
۱۷ نظر
بیـا و قافــــــــــلهها را به راه برگـــــــردان
به پایتـــخت زمین، پادشاه برگـــــــــردان
به بادهـــــــای پریشان امانتی بســــپار
به چشـــــمهای عزیزان نگاه برگـــــردان
عصـای معجزه در دست، روی صحنه بیا
و مار شــــــعبده را در کلاه بـــــــــرگردان
بیــــــــا و گله بیپاســــبان حــــــیران را
از آســـــــتانه کشـــــتارگاه برگـــــــــردان
سـتاره از رمق افتاد، شب مضاعف شد
چراغ راهــــــــنما را به ماه برگــــــــــردان
به یک اشـــــــــاره قطار غرور انســـان را
از انتـــــــــهای همین ایستگاه برگــــردان
میان خیل خـــــدایان تازه گم شــــــدهام
مــــــــــرا به آن طرف لا اله برگـــــــــــردان
امید مهدی نژاد از کتاب ( رجز-مویه)
و با تشکر از دوست غایب از نظر حتی مجازی !!!
- ۸۹/۰۲/۲۴
جان می کنم فدای تو یا صاحب الزمان
تقدیم میکنم سرو جان را ز فرط شوق
گر بشنوم صدای تو یا صاحب الزمان
صد مرحبا بر آن که گرفته است توشه ای
از روی دلربای تو یا صاحب الزمان
آری صفای مجمع سوته دلان همه
می باشد از صفای تو یا صاحب الزمان
والله بر تمام سلاطین روزگار
دارد شرف گدای تو یا صاحب الزمان
بیگانه است با همه بیگانگان تو
شد هر که آشنای تو یا صاحب الزمان
مشمول لطف حق نشود آن کسی که نیست
مشمول او دعای تو یا صاحب الزمان
از ارتکاب هر عملی قصد عاشقان
اول بود رضای تو یا صاحب الزمان
شکر خدا که با همه بی لیاقتی
دل های ماست جای تو یا صاحب الزمان
ما را برای روز جزا زاد و توشه ای
نبود مگر ولای تو یا صاحب الزمان
کی می شود به دیده ما جلوه گر شود
رخسار حق نمای تو یا صاحب الزمان
کی از کنار بیت خدا می شود بلند
آن صوت جانفزای تو یا صاحب الزمان
بر این مریض جان به لب از درد افتراق
کی می رسد دوای تو یا صاحب الزمان
علی اصغر یونیسیان