خانم معلم
|
جمعه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۰:۳۸ ق.ظ
|
۴۷ نظر
بهم زنگ زده بود روز معلم رو تبریک بگه بعد کمی صحبت بهش گفتم با بچه ها و همکارا و توی وبلاگ یه پیشنهادی دادم که" تاثیر گذارترین معلمی " که یادتونه رو بنویسین ، چرا هیچی ننوشتی ؟ گفت نوشتم ولی سارا گریه کرد دیگه نشد بقیه اش رو بنویسم همه اش پرید ....
گفتم خوب حالا بگو!
گفت : کلاس پنجم یه معلم داشتیم همه کاره بود ! ....شمشیر زنی بلد بود ، آشپزی بلد بود ، خیاطی بلد بود و دیده بودیم همه کاری میکنه ..... بهش گفتم آقا !! چرا شما همه چی بلدین ؟ ! .... گفت : به خاطر امام زمان !!!
گفتم : واسه چی ؟ !! .... گفت : که اگه امام زمان بیاد و بگه آشپز میخوام بگم من .... اگه بخواد کسی براش یه جایی حرف بزنه ، بگم من ، اگه قرار باشه کسی براش شمشیر بزنه بگم من .....
ناراحت اومدم خونه .... دیدم من هر کاری بکنم بازم از اون عقبم ، نمیدونستم باید چکار کنم ،گریه کردم و به امام زمان تو همون حال و هوای بچگی گفتم من نمیدونم باید چکار کنم ، اما تو اگه خواستی کاری بکنی اول تو دل من بیانداز تا من برم اون کار رو برات انجام بدم و اگه نتونستم خودت انجامش بده و تا امروز رو قولم هستم ....
و این شد اون بسیجی که براتون ازش گفته بودم ..... راز آماده بودنش برای انجام هر کاری رو بعد سالها به من گفت .....
اون معلم انتظار رو یاد شاگردش داد .....
ما چقدر آماده ایم برای اومدن امام زمان !!!
-
۰
۰
- ۸۹/۰۲/۱۷
پاسخ:
چشم ...به زودی انشالله
پاسخ:
امیدوارم همیشه خوب باشی ....سعی کن برای هر چیزی خودت رو خیـــــــــــلی اذیت نکنی همون یه ذره کافیه !!!!!
پاسخ:
وااااای که چقدر از خیلی ها عقبیم در انتظار !!!!!
پاسخ:
من دیدم ...شما میبینین ؟ ..... من کاری نکردم ....شما ؟!!!!
پاسخ:
خدا شفاعتشون رو شامل حال ما بکنه انشا الله
پاسخ:
چشم .... کجا ؟ !!! روی دلها ؟ !!!
پاسخ:
امیدوارم همه بسیجی باشیم و همه آماده
پاسخ:
حرص نخور عزیزم ... اینا در مقابل چیزهایی که باید براشون حرص خورد هیچ اند ....
پاسخ:
دستت درد نکنه قشنگ بود
پاسخ:
بعد ترش : مهم این نیست چه ورزشی رو یاد می گرفته ، شنا هم بد نبود !! ولی مهم اینه که اماده ی هر نوع خدمت رسانی بوده ، مم حسین خان !!!!
پاسخ:
محمد کمی بی انصافی نمیکنی ؟ بچه هایی که حد اقل اطراف من هستن اینطوری نیستن من نمیدونم شما از گروه انسانهایی صحبت می کنی ....
پاسخ:
خجالت کشیدن مخصوص شمای تنها نیست ..منم وقتی شنیدم خجالت کشیدم ... کسی که این مطالب رو برام تعریف کرد شاید نزدیک سی سال داشته باشه ...اما یه مخلص واقعیه .... تا کسی نبینه اونو نمیتونه درک کنه من چی میگم .... همه جا هست ، هر جا نیازی به حضورش باشه ، بی دعوت و بی تکلفی ...
پاسخ:
از جهتی او منتظر است ... و از جهاتی بیشتر ما منتظریم ....
پاسخ:
اتفاقا منم هیچ شباهتی به منتظران ندارم ولی دلم می خواد جزء شون باشم .... عین اینایی که الکی خودشون قاطی بعضی چیزا می کنن .... ما هم همینطوریم .... ولی کم کم باید سعی بکنیم دیگه ، نه ؟ !!!
پاسخ:
ما کلامی فقط مبارزه می کنیم !!!!! حال شمشیر و خون و خونریزی رو نداریم !!!!!!!!
پاسخ:
من اگه مادرتون بودم و یا حتی معلم تون به وجودتون افتخار می کردم .... دیروز توی محیط فامیل داشتم از بچه های وب تعریف می کردم ... که همه ریختن سرم که خوبه تو هم با این بچه های وبلاگت انقدر پزشون رو بهمون میدی !!! ولی بخدا ، به همون خدایی که همه می پرستیم از اینکه مملکتم چنین جوونهایی داره به خودم می بالم .... خدا حفظ تون کنه هم برای خانواده و هم برای جامعه و اون گوشه کنارا ، هم برای ما !
پاسخ:
خجالت کشیدن به شما اصلا نمی یاد !! .... همون یاح یاح یاح بکنید بهتره ..... ضمنا مطمئن باش همه ی دانش اموزان یه جور نیستند ..... مثل طیف رنگ می مونه شدت و ضعف داره ولی بی رنگ نداریم ....
پاسخ:
از این اتفاقها برای من خیِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِلـــــــــــــــــــــــــــی زیاد پیش اومده .... ساخت پاورپوینت در برابر روزهایی که من به خاطر بودن در کنار یک کیس برای درس روانشناسی گذروندم و توی تمام حالات کنارش بودم و با خانواده و دوستان و دکترش مصاحبه داشتم ..... اون وقت به من با این همه کار داد 16 ( از کمترین نمره های دوره ی کارشناسی ام ) و به کسی که فقط نشسته بود و داستان تعریف کرده بود داد 18 .... یه عالمه دیگه هم دارم که برات تعریف کنم ..... یادت نمیره ولی بی تفاوت میشی نسبت بهش ...سخت نگیر .... معدل کارشناسی ارشد من 32/18 است .... هیچ فرقی بین من و اونی که معدلش 13 بود نیست ..... الکی دنبال نمره نباش ..... مهم اینه که از درس چقدر " درس " گرفته باشی .... من کارکردن با یه کیس رو یاد گرفتم ولی اون قصه نویسی رو تمرین کرد ...
پاسخ:
واااای .... نه دیگه از این اتفاقها برام نیفتاده بود ........... ( ایکون کسی که داره غلط میزنه رو زمین از خنده )
پاسخ:
از اون جا که قسمت خاصیشو بهت کرد خیلی خوشم اومد ( بازم همون آیکون ادامه داره منتها شدید تر )
پاسخ:
دیگه دارم به دقت گوش میکنم داستان هیجان انگیز شد ....
پاسخ:
ای بلا نمرده ..... اینا همه رو گفتی که برسی به همون نتیجه ی اخلاقی !!!
پاسخ:
خدا واقعا ما رو شرمنده نکنه .....
پاسخ:
یا یه اتفاق این همـــــــــــــــــــــــــه درس گرفتی فقط مواظب باش یادت نره .... معمولا میگن مرگ خوبه واسه همسایه ...
پاسخ:
یعنی حقیقتی رو قبول داریم ولی نه برای خودمون ....
پاسخ:
شما خیلی جدی نگیرید ... گاهی خودش نمیدونه این طرفیه یا اون طرفی .... فقط مواظب خودتون باشین .... کافیه کاراش خوب از پیش نره دیگه به هیچ کس رحم نمیکنه مرد و زن هم براش نداره ... گفته باشم !!!!
پاسخ:
هستین هنوز ؟ !!! ممنون از حضورتون .
پاسخ:
دعا کن اتفاقی نیفته که نشه بیام .... نمیدونم چرا دلم بیخودی شور میزنه !!!
پاسخ:
انتخاب رشته ات چی شد ؟ !!! تو که همش ددری ....
پاسخ:
مهدیه دعا کن بتونم زود بیام .... نکنه یه چیزی بشه نشه بیام !! ( آیکون کسی که دلشوره داره و گریه اش در اومده )
پاسخ:
خدا و امام زمان ازتون قبول کنن
پاسخ:
ما به یه هوالاول و الاخر نیاز داشتیم که بتونه از پس این پابرهنه ها بر بیاد .... راحت باش بشین کنار مم حسین خان ....ورودتون رو به کلاسمون خوش آمد میگیم کلهم اجمعین ......
پاسخ:
یه چیزی بنویسید ما متوجه بشیم !!! خیلی سخت بود .....
پاسخ:
اولا جا رو من تعیین می کنم نه شما !! ...بعدشم چه معنی میده اصلا دختر کنار پسرا بشینه ؟ !! ..... جناب ارمینه میاد جای شما ، شما میرین اون طرف کلاس سمت دخترا می شینین .... هم از بالش خوردنها در امونید ، هم پسر پابرهنه ی کلاسمون یه دوست نه چندان جدید پیدا می کنه که شاید از پابرهنگی درش بیاره و بگه بابا گذشت دوران پابرهنگی ، الان همه یه چیزایی پاشون می کنن حالا هر کی به وسع خودش .... بعدشم شاید این حسن آقای ما هم توسط ارمینه یه کمی متمایل به حرف زدن بشه و طلسم سکوت رو بشکنه .....
پاسخ:
مگه تا الان متوجه نشده بودی ؟ این بچه اصلا پابرهنه بودن رو از اول دوست داشت .... هر کاری کردیم درست نشد که نشد ...اولش خیلی مسئله ساز بود !!! از اون حالت درش آوردیم ولی پابرهنگی رو دوست داره خوب ، میگه وارثان زمین اند !!! .... حالا کدوم زمین و کجا رو میگه نمیدونم ....شاید با جناب مرعشی های کرمان یه نسبتی داشته باشه می خواد زمین های اونجا رو به ارث ببره .. اینو دیگه باید از فاطمه خانم پرسید ....قبلنا یه سوالاتی تو این زمینه از فاطمه خانم پرسیده بود و توضیح بیشتری ازش خواسته بود .... ببینم می تونی ته و توی قضیه رو در بیاری یا نه ؟ برو از خود فاطمه بپرس !!!! ( آیکون آدمای فضول !!!)
پاسخ:
بعدشم هر جور راحتی صداشون کن ... هیچ مانعی نداره !!! ... همون که خودت گفتی 7 - 8 سال که این حرفا رو نداره !!!!!!
خیلی اتفاقی به وبلاگ شما اومدم و خیلی از این اتفاق خوشحالم شما هم سری بزنید و حتماَ نظر بدهید امیدوارم بتونم بیشتر به شما سر بزنم.
یا علی