چرا نمی آیی ؟
خانم معلم |
جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۰۵:۳۹ ب.ظ |
۲۰ نظر
چرا به کوچـــــه ی دلتــــــنگ ما نمــی آیی ؟
به این محـــــــله ی بــی ادعا نمی آیــــی ؟
به این محل که چراغان حجله ی داغ است ،
به این محـــــله ی درد آشـــــــنا نمی آیی ؟
به مادران پریشان چه پاسخی بدهم ؟
سوال می کنم از تو : چرا نمی آیی ؟
ببــین چگونه غریبـــــانه اشک میریزم
تورا به آه یتیمان بیا ! ... نمی آیــــی ؟
در انتظار تو خورشید هم کدر شده است
هوا همیــــــشه گرفته اســـت تا نمیآیــــــی
به آب پاشی و جارو , چهل سپیده گذشــــت
چــــرا به کوچه ی دلتـــــــــنگ ما نمی آیــــــــــــــی ؟
از مرتضی امیری اسفندقه ( کتاب کوار )
و باز ممنونم از جناب «حسن صنوبری »
تفال زدم نیمه ی شب به قرآن
کتابی که از وحی شیرازه دارد
بـرای دلـــم آیـه صـــــــبر آمد
ولی مهدیا صــــبر اندازه دارد
- ۸۹/۰۲/۰۳
خانم معلم سر نمیزنید