دیشب از صدا وسیمای جمهوری اسلامی برای اولین بار در عمرم شنیدم که بناست دانشگاه ها قبل از مهر بازگشایی شوند . البته بازگشایی با شروع کار وکلاس و حضور استاد و دانشجو بسیار فرق می کند اما خب همین هم یعنی کمی بیشتر به امر اموزش توجه داشتن .
اما بلافاصله نمیدانم چرا دلم رفت پیش بچه های جانبازان که شاید از سهمیه ی پدر استفاده کرده باشند و همان حرف ها و کنایه ها و طعنه ها ...
خدا نعمت پدر را از سر هیچ فرزندی کم نکند که موهبتی است خدایی و هیچ چیز و هیچ کس جایش را نمی گیرد . مخصوصا که جانباز باشد ...

من یک نام باشکوهم
اما فرزندانم از نسبتشان با من میگریزند
با بهره هوشی یکصد و چهل
آنها متهمند از نخاع شکسته من بالا رفتهاند
زنم در خانه یک دلال باغبانی میکند
و پسرم میگوید:
ما سهم زخم از لبخند شاداب شهریم.
بخشی از شعر « عاشقانه های یک کلمن » از محمد حسین جعفریان
دیداری دوستانه با جانباز نورالدین عافی در پارک لاله و چه شیرین
حرف میزد و چه تلخ بود درد دل هایش ...
پ.ن : همینجا مجددا به بچه های خوبم : مهدی شریفی ، علی میکائیلی ، یوسف یوسفی ، آخرین کولی ، شقایق ( از نوع مردونه اش) و احلام که خبر قبولی ارشدتان بسیار خوشحالم کرد تبریک میگویم . اما اونایی هم که که قبول نشدن مهم نیست . فرصت هست دوباره از نو شروع کنید . مطمئن باشید مطمئن باشید چیز زیادی رو از دست ندادید . به قول بچه ها پایه تون محکم تر میشه ... برای همه تون چه اونایی که قبول شدن و چه اونایی که قبول نشدن موفقیت های بیشتر وبزرگتری را در زندگی آرزو میکنم . امید که در ظل عنایات خدا و امام عصر همیشه بهترین ها نصیبتان گردد ... امید که در مسیر آدم شدن قدم بر داریم ...
نمیدونم چرا این صفحه انقدر بازی در آورده امروز !!! عکسها یه طرف میروند متن ها یک طرف دیگر !!! هیچ جور هم سر سازش ندارند . شما ببخشید این بیان را !! ( چون من مقصر نیستم ) (((:
مچکرم. امیدوارم شاگرد خوبی باشم واسه تون...
عکس خوبی بود... دم مبارک تون گرم...