بیا تا جوانم بده رخ نشانم
خانم معلم |
جمعه, ۸ آذر ۱۳۹۲، ۱۲:۱۹ ق.ظ |
۲۰ نظر
هَلْ یَتَّصِلُ یَوْمُنا مِنْکَ بِغدَهٍ فَنَحْظى؟
دلم جز هوایت هوایی ندارد
لبم
غیر نامت نوایی ندارد
خیلی سخته دیدن ِ این همه جوونی که توی خیابون بیهوده قدم میزنن ... با قیافه ها یی عجیب و و رفتار هایی عجیب تر و با آرزوهایی پیش پا افتاده ...
توی دولت آباد به طرف مدرسه میرفتم . دو تا بچه ی دبستانی شاید کلاس دوم منو دیدن . تازه از مدرسه اومده بودن بیرون . هی به هم نگاه می کردن و منو نگاه می کردند و می خندیدند... گفتم این پسرای شیطون چی تو سرشونه که اینجوری می کنن . ازشون رد شده بودم که یکی شون داد زد : حاج خانوم حالت چطوره ؟!!!
گفتم ای داد ِ بیداد اینا از حالا دارن متلک گفتن رو تمرین میکنن چند سال دیگه چی قراره بشن ؟!! ...
طفلیا با کی شروع کرده بودن !!! ...
خوش به حال جوون هایی که میدونن مقصد کجاست و راه چیه ...
خوش به حالتون ! ...
« التماس دعا »
- ۹۲/۰۹/۰۸
خیلی خوب بود:دی
"طفلکیا با کی شروع کرده بودن"
واقعن چرا!