خواستم دلم را به دلت گره بزنم ،
دستان یخ زده ام ....
- ۲۸ نظر
- ۲۴ دی ۸۹ ، ۱۱:۳۲
خواستم دلم را به دلت گره بزنم ،
دستان یخ زده ام ....
هر جمعه زمین به شوق تو عید گرفت
این عید به صـد هزار امـــید گرفت
این هفته فلک ز هجر تو تاریک است
آنقدر نیــــــــامدی که خورشــــید گرفت
فردا روز تشییع یکی از بنده های خوب خداست ...
روز جمعه به خاک سپرده میشه ...
خودت کنارش باش ...
روز شهادت جدتون سید الساجدینه ...
پسر عموی نازنین ِ منو هم در یاب ...
اماما ، از ما راضی باش ...
جان عالم بر بی آمد
ای خدا مهدی نیامد
مهدی جان ، فراموشت نکرده ام !
میخوانمت
از صبح به یادت بوده ام ...
دلم برای جمکران تنگ است ..برای جاده ی انتظارش !
ولی میخواهند که نباشم ... خودم نباشم ...
یکی دیگر باشم
یک فریده ی با احساسات خاص
احساسات کنترل شده
مخصوص افرادی خاص
العجل مولا
خسته ام