در حسرت تو خون شده چشم نگارها
ای انتظار آخر چشم انتظار ها
هر لحظه زجر می دهد و تازه می شود
زخم فراق بر جگر بیقرار ها
بسم الله الرحمن الرحیم
والسماء ذات البروج ...
النار ذات الوقود / اذ هم علیها قعود / و هم علی ما یفعلون بالمومنین شهود ( بروج : آیات 5 تا 7)
اصحاب اخدود در کنار گودال آتش نشسته و سوختن مومنین را مشاهده می کنند
و ما نقموا منهم الا ان یومنوا بالله العزیز الحمید ( بروج :8 )
آنهایی که هیچ ایرادی به اهل ایمان نداشتند ، جز آنکه به خدای مقتدر و ستوده ایمان آورده بودند.
ولی اینها بدانند که :
الذی له ملک السموات و الارض والله علی کل شی شهید / ان الذین فتنوا المومنین و المومنات ثم لم یتوبوا فلهم عذاب جهنم و لهم عذاب الحریق (بروج : 9 و 10 )
بکشید مومنان را ، آنها معتقدند که خدا مالک آسمان و زمین است و شاهد است ، آنها را بخاطر ایمانشان می سوزانید و تماشا می کنید و فکر میکنید ایمان را از بین میبرید ولی بدانید که آنانی که مردان و زنان با ایمان را شکنجه دادند و توبه نکردند برای آنها عذاب جهنم و عذاب آتش فروزان خواهد بود .
دینداری در دوره ی غیبت سخت است گرچه مومنین به شهادت می رسند اما این سوختن همراه با ایمان ، نشان از ثبوت دین در قلبشان دارد و مرتبه ی یاران امام زمان عجل الله که اسطوره های مقاومت هستند و بدون حضورش اینگونه در راهش مقاومت می کنند ، بالاتر از یاران آل الله در زمان حضورشان می باشد . این وعده ی خداست که پیروزی با حزب الله بوده و وعده ی خدا حق است ،
مولا جان ،
آیا این جنایات از علائم ظهور نیست ؟
سوختن و کشته شدن مردم بی دفاع و بیگناه مردم در یمن و لبنان و عراق و بحرین تا کی ادامه خواهد داشت؟
آرامش و قرار جمعه ها کجایی؟
یا الله و یا رحمن یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک ...
در حسرت تو خون شده چشم نگارها
ای انتظار آخر چشم انتظار ها
هر لحظه زجر می دهد و تازه می شود
زخم فراق بر جگر بیقرار ها
ای آشنا تر از همه، این دیده کور باد
نشناخته اگرچه تو را دیده بارها
خار طمع به چشم و به پا ریسمان ترس
افتاده ایم بی تو در این گیر و دارها
جز اشک ناشیانه و جز آه پشت آه
دیگر چه انتظار زما تازه کارها!؟
کار دل از ترحم دلدار هم گذشت
زنگار دارد آینه جای غبار ها
پاییزمان شدند و گلاویزمان شدند
سرمی رسند بی تو یکایک بهار ها
مشتی پیاده در دل این جاده مانده ایم
رحمی به ما نکرد کسی از سوار ها
دل کاش جز مسیر تو راهی بلد نبود
شد درد سر برای من این اختیار ها
تاری ز موی یار دل زار را بس است
این ما و این گلوی مهیای دارها
برگرد! تا به دور تو گردم مرید وار
در دور نامرادی این روزگارها
هادی ملک پور