گفتگوی بنده با خدا :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


گفتگوی بنده با خدا

خانم معلم | سه شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۸۸، ۱۲:۲۵ ق.ظ | ۱ نظر
گفتم: خسته‌ام گفت: لاتقنطوا من رحمة الله .:: از رحمت خدا نا امید نشوید گفتم: انگار، مرا فراموش کرده ای! گفت: فاذکرونی اذکرکم .:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم گفتم: تا کی باید صبر کرد؟ گفت: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا .:: تو چه می‌دانی ! شاید موعدش نزدیک باشد گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای منِِِ کوچک، خیلی دوره! تا آن موقع چه کار کنم؟ گفت: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله .:: کاراهایی که به تو گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کند گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچک است... یک اشاره‌ کنی تمامه! گفت: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم .:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟ گفت: ان الله بالناس لرئوف رحیم .:: خدا نسبت به همه‌ی مردم مهربان است گفتم: دلم گرفته گفت: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا .:: مردم به چی دلخوش کردن! باید به فضل و رحمت خدا شاد باشند گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله گفت: ان الله یحب المتوکلین .:: خدا آنهایی را که توکل می‌کنند دوست دارد گفتم: خیلی چاکریم! گفت: و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره .:: بعضی از مردم خدا را فقط به زبان عبادت می‌کنند. اگه خیری به آنها برسد، امن و آرامش پیدا می‌کنند و اگر بلایی سرشان بیاید تا امتحان بشوند، رو گردان میشوند. خودشان تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنند گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم گفت: فانی قریب .:: من که نزدیکم گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد به تو نزدیک بشوم گفت: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال .:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن گفتم: این هم توفیق می‌خواهد! گفت: ألا تحبون ان یغفرالله لکم .:: دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟! گفتم: معلومه که دوست دارم مرا ببخشی گفت: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه .:: پس از خدا بخواهید شما را ببخشد و بعد توبه کنید گفتم: با این همه گناه... آخر چه کاری می‌توانم بکنم؟ گفت: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده .:: مگر نمی‌دانید خداست که توبه را از بنده‌هایش قبول می‌کند؟! گفتم: دیگر روی توبه ندارم گفت: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب .:: ولی خدا عزیزو دانا است، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه گفتم: با این همه گناه، برای کدام گناهم توبه کنم؟ گفت: ان الله یغفر الذنوب جمیعا .:: خدا همه‌ی گناه‌ها را می‌بخشد گفتم: یعنی اگر بازهم بیابم؟ بازهم مرا می‌بخشی؟ گفت: و من یغفر الذنوب الا الله .:: به جز خدا کیه که گناهان را ببخشد؟ گفتم: نمی‌دانم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتشم می‌زند؛ عاشق می‌شوم! ... توبه می‌کنم گفت: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین .:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم آنهایی که پاک هستند را دوست دارد ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک گفت:الیس الله بکاف عبده ::: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ گفتم: در برابر این همه مهربانیت چه کار می‌توانم بکنم؟ گفت:یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما .:: ای مؤمنین! خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هایش بر شما درود و رحمت می‌فرستند تا شما را از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیاورند. خدا نسبت به مؤمنین مهربان است. گفتم: هیچ کسی نمی‌داند تو دلم چه می‌گذرد گفت: ان الله یحول بین المرء و قلبه .:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! گفتم: غیر از تو کسی را ندارم گفت : نحن اقرب الیه من حبل الورید .:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم 9/6/88
  • خانم معلم

نظرات (۱)

این پیام رو هم مثل پیام قبلی وقت اذان و افطار بود که خوندم ! دلم بیشتر گرفت وقتی گفتگوی بنده با خدا رو خوندم ... دلم گرفت با شما و شرمنده شدم از خدا و بدم اومد از خودم ...
این قدر غرق این دنیا و افکار و مشغله های این دنیا و آلودگی های این دنیا شدیم که خیلی وقتا نیستیم با وجود این که هست همیشه و خیلی وقتا تنهاش میذاریم با وجود این که تنهامون نمیذاره هیچ وقت ....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی