راه عشق خدا :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


راه عشق خدا

خانم معلم | جمعه, ۳۰ بهمن ۱۳۸۸، ۰۷:۳۰ ب.ظ | ۷ نظر

چه می رود به سر شهر ما که می داند


کجاست آنکه در این  شهر ،  نور   تاباند


خدا  کند  کسی   بیاید  از   آن   سوها


که   راه عشق خدا   را  به  ما   بفهماند

  • خانم معلم

نظرات (۷)

خدا کند ...
قشنگ بود ...
پاسخ:
ممنون عزیزم
  • محمد حسین او
  • ... و لا تُنسِنا ذِکرَهُ
    (خدایا)... ما را از فراموش کردن یاد او حفظ فرما.(کمال الدین، باب 45، حدیث 43)
    پاسخ:
    الهی آمین
  • محمد حسین(پارسا علوی)
  • ان شاء الله که ما همان عوامی زمان حضرت موسی باشیم که بی ادعا خدا را با همان عقل خرده ی خود پذیرفت.
    "که راه عشق خدا را به ما بفهماند"،ان شاء الله قسمتمان بشود راهیان نور،که خیلی به آن نیاز داریم،این روزها.

    دعا بفرمایید خانم معلم.
    پاسخ:
    دعا در حق هم خیلی خوبه به نوبه ی خودم چشم ولی مطمئنا شما جوونها دلتون پاکتر و گناهانتون کمتره ، شما خیلی بیشتر منو دعا بفرمایین ...
  • مساله این است
  • آقا جان !
    پاسخ:
    خدا کند که بیایی و ما طعم حضور و ظهورت رابچشیم ... و الهی که از یاران و در کنارانت باشیم ....
    وقتی تمام خلق دم از یار می زنند
    طبع ظهور شعر تو را دار می زنند

    « این جمعه هم نیامده ای » یک کلیشه است !
    قافیه ها که قرعه به تکرار می زنند

    قافیه ها قرار نبود این چنین کنند
    حرف از غروب رفتن دلدار می زنند

    صحبت ز دلربایی یوسف که می شود
    چوب حراج سردر بازار می زنند

    در امتداد تابش خورشید و آسمان
    این ابرهای فاصله دیوار می زنند

    باب الجواد و من سر راهت نشسته ایم
    چشمانمان به خاک رهت زار می زنند

    اینجا نشسته ام بکشی دست بر سرم
    نقاره ها طلوع تو را جار می زنند
    پاسخ:
    دلم می خواست 13 اسفند مشهد می یومدم یار ندارم !!! .... دلم برای عبور از باب الجواد و رفتن تو صحن پر میکشه ..... ازش بخواه بطلبه منو .....
    انشاالله
    ئه خانم معلم پیداتون کردم
    سلام پس شما کجایید؟
    برای ظهور شما هم باید صلوات بفرستیم؟

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی