نامه هایی به خدا
بالاخره تونستم یه چند تایی از نامه ها رو تایپ کنم و بنویسم و هنوز چند تای دیگه ای باقی موندن .... راجع بهشون نظر بدین من نظراتتون رو بهشون به طور خصوصی میرسونم ... شاید تاثیر گذار باشه از اینکه ببینن بقیه راجع به افکارشون چطوری قضاوت میکنن و فکر میکنم برای همه مهمه که اینو بدونن .... یا حداقل بهش فکر میکنن ....
و اما نامه های دانش اموزان سال سوم هنرستان ما به خدا :
۱
سلام . سلام خدا دوباره من اومدم . اومدم باهات حرف بزنم ، اومدم باهات درد ودل کنم ، اومدم بگم که چقدر دوستت دارم .اومدم که بدونی عاشقتم .
خدا من خیلی دوستت دارم اما نمی دونم که باید چه جوری باشم که شاید تو هم منو دوست داشته باشی . خدا دلم گرفته از دست همه حتی خودم . خدا دلم یه همدم و همزبون می خواد اما چه کسی رو بهتر از و با اعتقاد تر از تو می تونم پیدا کنم . خدایا توی سختی ها ، تو مشکلات ، تو شادی کنارمی اما من نمیدونم چرا دنبال کس دیگه ای می گردم . خدا یا دلم می خواد داد بزنم دلم می خواد تا اونجایی که می تونم تو رو صدا کنم ازت تشکر کنم به خاطر همه چیز .دلم می خواد تنها باشم و با تو جرف بزنم تا اونجایی که می تونم صدات کنم ازت تشکر کنم به خاطر همه چی
خدا یا دوستت دارم اما نمیدونم باید چکار کنم که ثابت کنم آخه انقدر بزرگی که حتی عقلم به جایی نمیرسه ....خدایا قول بده که هیچ وقت تنهام نمی زاری ..هر چی ازت خواستم بهم دادی اما خدا هر چی ازم خواستی نتونستم به درستی انجامش بدم ، نتونستم قدرت رو بدونم حتی قدر چیزایی که بهم دادی نمی گم آدم قدر شناسی نیستم اما نمیدونم و نمی تونم کارایی که می خوای رو انجام بدم اما با وجود این هنوز پشتم رو خالی نکردی تنهام نزاشتی .با منی . حتی تو اوج غم و اندوه و بی کسی .با وجود داشتن مادر و پدر ناتنی و خواهر و برادر اما بازم تنهام و احساس تنهایی می کنم خدایا بزار تو اوج بی کسی ام فقط با تو بمونم ..تنهام نزار کمکم کن که بهترین باشم که به تو نزدیکتر باشم .......
2
نامه ی اول : در این نامه که قبل از کلاس بهم داده بود در ابتدا داستان لیلی و مجنون رو کمی شرح داده بود و بعدش نوشته بود :
آیا می توانید به لیلی خود برسید ؟ آیا لیلی و مجنون می توانند روزی به یکدیگر برسند یا اینکه به یکدیگر نرسیدند و جائدانه شدند ؟ من کاری به انسانهای دیگر ندارو لیلی انها ندارم . هر کسی برای خود لیلی دارد و من نیز هم . من سعی میکنم به لیلی خود برسم . رسیدن من به لیلی ام شاید خیلی دشوارتر از رسیدن مجنون به لیلی باشد ولی از خود او کمک می خواهم تا به او برسم . لیلی من خداوند است . او که جاودانه است او که همیشگی است او که این دنیا و ان دنیا همیشه زنده و پاینده است . باید کاری کنم که مورد توجه او قرار بگیرم باید کاری کنم که محبوب او شوم او که خود محبوب همه است .باید کاری کنم که اعمال و رفتارم حتی خواب و خوراکم مورد رضایت او باشد . باید خودم را مثل او کنم که بخشنده و مهربان است . باید همانند او مهربانی کنم و از همه چیز بگذرم . باید روحا وجسما و از صمیم قلب او را دوست داشته باشم .او باید ببیند که من او را دوست دارم خداوند اگر ببیند که انسان برای رسیدن به او از همه چیز می گذرد او را محبوب خود می گرداند . به او توفیق عبادت کردن می دهد . لذت عبادت و هم صحبتی با خود را به او می چشاند . به او فرصتی می دهد که حتی لحظه ای با او خلوت کند . احساس خوشبخت بودن به او می دهد .و می دانستید که شهیدان هم به لیلی خود رسیدند ؟
لیلی من از همه زیباتر ، با شکوهتر ، مهربان تر و بخشنده تر است طوری که هر جا می نگرم رد پایی از او را می بینم .
3
کاش پیش از اینکه درک می کردم که تو را چه ساده می توانم به دست آورد . اگر از اول با خدا هم نشین می شدم ، مستحق این همه عذاب و گناه نمی شدم .
4
من تو رو خیلی دوست دارم ولی روم نمیشه باهات صحبت کنم .اخه هر وقت مشکلی داشتم بهت قول دادم که اگه این کارم جور شد بیام پیشت ولی بعد از اینکه اون مشکلم حل شد فراموشت میکنم .من دلم می خواد که نماز بخونم ولی نمی تونم . من آدم بدی نیستم فقط نماز نمیخونم ولی میدونم که نماز نخوندن آخر بد بودنه ..من ازت می خوام کمکم کنی می خوام نماز بخونم چند بار سعی کردم ولی بعد از 15 روز که نماز می خونم یه اتفاقی می افته که نمیشه ....میدونم که تو منو نمیبخشی ولی کمک کن که بتونم بیام پیشت .
5
سلام خدای بزرگ و مهربون
امروز میخوام باهات خفن درد و دل کنم امیدوارم الان به حرفام گوش بدی .
خدایا من ازت خیلی دور شدم نمیدونم چرا ما ادما وقتی یک ناراحتی برامون پیش میاد می یاییم پیش تو و ازت با هزار تا نذر و نیاز می خوایم که کارمون راه بیفته ..من خودمم یک کم از این دسته آدمام . اما من دوست دارم همیشه پیش تو باشم به خودت قسم اگر مشکلی برام پیش بیاد وقتی احساس تنهایی میکنم وقتی که فکر میکنم تو پیشمی احساس ارامش بهم دست میده .احساس میکنم تو واقعا هستی واقعا منو میبینی واقعا درکم میکنی . خدایا تو خیلی بخشنده ای .خیلی بزرگی دوستت دارم به والله عاشقتم .
(بقیه اش از زندگی خصوصی و مشکلاتش گفته بود از خدا کمک خواسته بود ......)
6
سلام
یه چند وقتی هست که نه تو یادی از من میکنی و نه من یادی از تو ... نمیدونم چرا شاید به خاطر مسائل زندگی ....اما احساس میکنم که دلم برات خیلی تنگ شده . نماز می خوندم نمیدونم چرا ، اما سمت گناه کمتر میرفتم . منو به خاطر گناهانم ببخش هزار دفعه گفتم اما بازم گناه میکنم خدایا دوستتدارم تویی که وقتی با مامان و بابام و یا هر کس دیگه دعوام میشه باهات درد و دل میکنم ...البته بگم ها ، تو اون درد و دل کفرم زیاد میگم اما بازم تو گوش میکنی ...به زمین و زمان فحش میدم اما بازنم تو گوش میکنی .... میگی بگو بنده ی من از دردات بگو درست میشه اما من چی ، بازم کفر میگم ....
7
سلام پریروز وقتی که بارون می یومد بعد مدتها که شاید تعدادش بیشتر از انگشتهای دستم نباشه زیر بارون به خاطر این که دلم رو یه نفر شکسته بود باهات از ته دل حرف زدم و گریه کردم هر بار که این جوری باهات حرف زدم و از یه آدم به تو پناه آوردم موقع حرف زدن یه احساسی داشتم مثل این بود که واقعا صدای منو می شنوی ، جوابمو میدی یعنی من دارم با وجود به این عظیمی و بزرگی صحبت میکنم . ولی خیلی برام لذت بخش بود تنها کسی که بهش اعتقاد دارم به راز داری تویی . هزار بار توبه کردم ولی شکستم ولی باز با پررویی اومدم چون خیلی گفتم خدای خودمی ، نمیشه که دوباره نیام . هر جا رفتم هر کاری کردم باز دیدم فقط تو موندی برام . خیلی وقتا ناراحت شدی ازم ولی بازم کمکم کردی . بعضی وقتا فکر کنم یعنی اونقدر فکر میکنم که خسته میشم سرم درد میگیره که چه شکلی از تو رو برای خودم مجسم کنم . به نتیجه نمیرسم ...این که زیبایی ، نمیتونم میزان زیبایی تو رو درک کنم ولی از بچگی تو رو یه پیرمرد مهربون و صبور تصور کردم هیچ وقت یه جوون نتونستم تصورت کنم .... بازم حرف دارم بعد دوباره می نویسم .
منم بازم حرف دارم بعد دوباره براتون می نویسم ....
- ۸۸/۱۲/۱۶
ببخشی بدون اجازه دیدن کردم وخوندم
احساس کردم با اقای جعفری نسبتی دارید؟ اگر اینچنین باشه .......
شما هم تشریف بیارید ونظری مرقوم فرمایید
با تشکر