چای با طعم خدا
خانم معلم |
پنجشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۸۸، ۱۱:۲۰ ب.ظ |
۱۳ نظر
این سماور جوش است
پس چرا میگفتی
دیگر این خاموش است؟
باز لبخند بزن
قوری قلبت را
زودتر بند بزن
توی آن
مهربانی دَم کن
بعد بگذار که آرام آرام
چایِ تو دم بکشد
شعلهاش را کم کن
دستهایت ،سینی نقرهی نور
اشکهایم ، استکانهای بلور
کاش استکانهایم را
توی سینی خودت میچیدی
کاشکی اشک مرا میدیدی
خندههایت قند است
چای با طعم خدا
بوی آن پیچیده
از دلت تا همه جا
پاشو مهمان عزیز
توی فنجانِ دلم
چایی داغ بریز
«عرفان نظر آهاری»
- ۸۸/۱۲/۲۰
به شمع سوزان
نمی دونستم چاییت خیلی داغ بود تا باشه
که خودم الکی
مهمون نکنم
وبلاگ قشنگی داری
موفق باشی
اگه من لایق همکاری بدونید من
همکار شما
پیروز باشید