به رنگ عشق
رفتم به رنگ ارغوان رو دیدم ........
هیچ نقدی ازش رو نرسیدم بخونم ، فقط وقتی از سینما اومدم بیرون تونستم بگم « پدر عشق بسوزه » .... برای منی که از فیلمسازی چیز زیادی نمیدونم ، خیلی جاهاش قابل ایراد گرفتن بود ولی وقتی بیرون اومدم حس بدی نسبت به فیلم نداشتم .... ( از اینجا به بعدش رو اونایی که قراره برن فیلم رو ببینن نخونن !!)
فیلم با کلوز آپی از یک طناب دار که در وسط جنگلی قرار داره و دختری رو به سمت اون میبرن شروع میشه ..بعد ماشین جیپی !!! از یه راه کوهستانی به سمت روستایی در حال حرکته .....
داستان محور مامور اطلاعاتی به نام شهاب می چرخه که برای زیر نظر گرفتن دختری که پدر ومادرش مثلا باید چریک بوده باشن و در حوالی کردستان تصادف کردن و ظاهرا کشته شدن به نام « ارغوان » ،به شمال ، در روستایی که دانشگاه منابع طبیعی داره به عنوان دانشجو ، سفر میکنه .... از همون ابتدا با داشتن لپ تاپ و وارد کردن کدهای رمزی که بهش میده مشخص میشه ایشون چه کاره هستن .... (سربازان گمنام امام زمان "عج" ) ....
با گذاشتن یه کارتن خالی روی تراس خونه ( مسافرخونه ) خونه ی روبرویی که محل سکونت ارغوانه رو زیر نظر داره ( حالا اصلا از نظر شرعی صحیحه یه آقا یه خانم رو توی خونه ی خودش زیر نظر داشته باشه یا نه ، بماند !!! ) .... این کارتن توی شمال ، مهد بارون و باد و تگرگ همچنان به همون شکل و در همون وضع !!! این چند روز باقی می مونه !!! .... و دوربین تعبیه شده در درون اون مشغول عملیات ..... انقدر راحت وارد خونه ارغوان میشه که انگار توی خونه ی خودش رفته اونم توی روستا اونم خونه ای زیر یک مغازه !!! ..... و توی خونه شنود می گذاره ....
دیگه تمام تلفن ها و رفت و امد ها زیر نظره ..... جالبه که از دختر هیچ !!! اطلاعاتی نداره و تازه قراره کشفش کنه که کیه !!! ..... ضمن صحبت هایی که در طول داستان پیش میاد متوجه میشه پدر این دختر زنده است و کم کم عاشق دختر میشه !!! به جایی میرسه که خودش رو دیگه برای این ماموریت مورد تایید نمی بینه و تقاضای انتقال میکنه ولی مرکز موافقت نمی کنه ..... بعد این قضیه تازه عکس پدر دختر براش فرستاده میشه وایشون چریک قدیمی رو شناسایی میکنن و تازه می فهمه که ای بابا ایشون دختر کی هستن !!! .....
فیلم از این جور اشتباهات و اختلالات زیاد داره ولی در کل سوژه سوزه ی جالب و جدیدیه .... تا حالا کسی با مامورین امنیتی این جور صمیمانه نزدیک و دم خور نشده بود که جناب حاتمی کیا این شجاعت رو به خرج دادن .... ولی خوب از اونجایی که احتمالا خودشون قبلا در این جایگاه نبودن و احتمالا فیلم های ساخته شده در این زمینه رو کمتر دیدن و یا حق نزدیک شدن به خط قرمز ها رو نداشتن !!! کمتر دور و بر ریزه کاری های فیلم بودن ....
به هر شکل شهاب عاشق ارغوان میشه و تعهد معهد یوخ !!! .... تعهد به ورطه ی فراموشی سپرده میشه و دل مهربونش برای پدر دختر که می خواسته دخترش رو برای اخرین بار در اغوش بگیره ، علی رغم اطلاع از اینکه دخترش طعمه شده و براش نزدیک شدن به اون محل خطرناکه ، می سوزه و خودش مامور حفاظت از این پدر و دختر میشه .... در این جریان پدر زخمی میشه چون علاوه بر مامورین جان بر کف ، منافقین کور دل هم به دنبالش بودن تا اطلاعاتشون لو نره .... بدجنس ها !! ( بد های فیلم ) پدر رو زخمی میکنن و خوبها پدر رو به بیمارستان منتقل می کنن .... از شهاب هم هیچ اثری دیده نمیشه !!! چطوری اش رو نمیدونم و ..... چند سال می گذره !!! ( چون چهره ارغوان تغییر کرده بود و عینکی شده بود ) .....
دانشجویان منابع طبیعی مبارزه ای علیه جاده سازی میون جنگل به راه انداخته بودن و ارغوان یکی از اونا بود که فیلمبرداری جهت تهیه فیلم به گروه دانشجویان نزدیک میشه و به سمت ارغوان میره و ........ ارغوان عشقش رو میبینه !! علی رغم اینکه این بار شهابه که خودش طعمه شده و این بار دستی زنانه در حال فرستادن گزارش" شماره یک" به مرکز دیده میشه !!!!!
از ایرادات فیلم یکی اش اینه که مثلا شهاب جان یه نیروی اطلاعاتیه ولی وسایلش همش توی خونه است و مشخصه !! ...یک درصد احتمال نمیده که ممکنه سایر دانشجویان سرزده وارد خونه اش بشن !!! ... خیلی بیگدار به آب میزنه علی رغم کلی ماموریتی که رفته ....
اما از چیزهای جالب فیلم کد های رمزیه که من تا حالا ندیده بودم !!! .... معمولا وقتی که گزارشی رو ارسال میکرد بلافاصله جوابش می یومد و یکی منتظر دریافت گزارشات بود ولی وقتی نیاز مبرم به داشتن دستوری داشت که آیا خودش رو وارد معرکه ای بکنه یا نه ، هیچ پیغامی نیومد و وقتی رفت پیغام رو صفحه ظاهر شد نمیدونم همیشه همین طوری باید باشه و بدون هیچ پسوردی رمز به متن تبدیل بشه یا نه !!! ....
بازی جناب فرخ نژاد منو دقیقا یاد حلقه سبز می انداخت .... خواستم با جناب پرستویی مقایسه اش کنم دیدم اصلا نمیشه .... واقعا جناب عبدی و پرستویی از هنرپیشه های قابلی هستن که در نقش خودشون فرو میرن و شکل نقش رو می گیرن ولی ایشون همون حالت قبلی رو حفظ کرده بود .... با خانم معصومی هم آشنایی نداشتم ولی انتخاب حاتمی کیا برای نشان دادن یه دختر معصوم انتخاب خوبی بود .........
در انتها ما از این انشا نتیجه می گیریم که : عشق ، اگر دامن کسی را گرفت ، اتش میزند ، فرقی هم نمیکند که جوان 17 ساله باشد یا 22 ساله ، عابد و زاهد باشد یا مامور امنیتی دوره دیده ، استاد باسواد دانشگاه باشد و یا رفتگر بیسوادی در خیابان . پس بهتر است سعی کنیم گرفتارش نشویم که بسیار خطرناک است حسن .
- ۸۹/۰۱/۲۴
هرکجا عشق آیدوساکن شود هرچه ناممکن بود ممکن شود