پروانه های عاشق
جنوب و غرب کشور قفسی شده بود برای " تن " های اسیر ، هر خمپاره و ترکشی میله ای از قفس را می شکست و بر " تن " می نشست ، پرنده ی روح دل با دیدنت لبخند میزد ، می دید" تو "می آیی و دستانش را می گیری و او را به سمت آسمان ، همان جا که " سید الشهدا " (ع) و یارانش ایستاده اند ، به خانه ی نور ، دعوت می کنی .... مگر نه این است که " پروانه " ها گرد نور می گردند ... مگر پروانه ها ی عاشق ، جز نور چیز دیگری می طلبند ؟ ...
همه جا حاضر بودی ، فکه ، مجنون ، طلائیه ، شلمچه ، دهلران ، مریوان ، سر دشت ، سوسنگرد ، هویزه و ........
گاه به یاریشان می آمدی تا بدانند که چه باید بکنند و بهترین کار برایشان چیست *و گاه منتظر عروجشان بودی تا همراهی شان کنی تا نور ..... و گاه التیام دهنده ی "زخم " هایشان ، تا بمانند و ببینند و ..... بعدها که امدند از این امت برایت بگویند ....
ماندند تا نشان دهند سرفه های جسم خسته و تن های پوشیده از تاولشان را به آنانی که کلام خدا را شنیدند و روی برگرداندند و به امید رسیدن به دنیا ، آخرتشان را بر باد دادند .
به گلزار شهدا که می روی ، انگار صدای بال زدنشان می شود موسیقی دل انگیزی که می آید و بالایت می برد . حس می کنی سبک شده ای ...هزاران پروانه سمفونی شهادت را به رهبری شما می نوازند تا هر انسان آزاده ای به گوش جان بشنود و از شنیدنش صفایی یابد تا از آن توشه بگیرد و راهی دیار عادتها و روزمرگی های مردم زمانه شود ، باشد که به نشانه ی حضورش به راه نجات رهنمونشان گردد.
بر سر مزار شهیدی ، مادر به جای گل پر پر شده اش ،گلها را پرپر میکند ...هی زیر ورو میکند گلها و دلش را ...
و اشک میریزد .
خانم معلم ! تو که فقط نگاه نمی کنی ؟!
آیا تصویر هنگامی که گاز خردل و اعصاب بر تن و روانشان می نشست را به خاطر داری ؟ ، عده ای رفتند و عده ای ماندند تا بلکه زخم بستر رسیده به استخوانشان را دیگرانی که بودند و فراموش کرده اند ، دیگرانی که نبودند و نمیدانند جنگ چه کرد ، ببینند *** و بدانند که جایگاه صبر و رضا را فقط در پیامبران و ائمه نیست که میتوان جست .... انها مانده اند که نشانه ای باشند از عرصه ی مقاومت دلیرانه ی انسانهایی پیامبر گونه ، که خدا برای همین آفریده بودشان ..... در همه ی این ها نشانه هایی ست که شما را به خوبی ، پاکی ، عشق و آزادگی راهنمایی می کند .
اماما ، تو حاضری و ناظر ..... حاضر در کنار جمع غایب و ناظرِ اعمال آشکار و پنهانمان .....
به این جمعه های عزیز و به آن چه از دوران عشق و حماسه به یاد سپرده ایم و گرامی اش می داریم ، آن وجدان های پاک ، آن عاشقانه ها را ، از یادمان نبر ، دست ما را هم بگیر ... که جز تو شفیعی نداریم
یا امام زمان ، نه به دعای خالی از خلوص ما ، بلکه به دعای دل جانبازان شیمیایی که چشمشان به حضور شماست ، بیا ......
* توسل به امام زمان و حل مشکل رزمندگان
***سید ( برگرفته از وبلاگ روزهای جانبازی ، جناب کاوسی )
- ۸۹/۰۷/۰۲
کتاب دا چی شد ؟ نوشتید برا ما ؟
کم کم داره سنتون میاد دست ما ها ؟