بهشت بی تو نمیخواهم
سالهاست که از آن روزها می گذرد ...
روز عاشورا برایم با تمام روزها فرق میکرد ...
مادرم روز عاشورا برخلاف همیشه ، هیچ کاری انجام نمیداد ، با وجود وسواس و عادت همیشگی بر نظافت ، نه جارو میکرد و نه میشست و نه می پخت ،...
حتی موهایش را شانه نمی کرد ، مانده بودم این چه روزی است که مادر هیچ کاری نمیکند و مشکی پوش راهی خیابانها می شویم ...
خیلی این روز برایم متفاوت بود ،
پدر دستانمان را می گرفت و به بازار تهران می رفتیم ، هیئت های عزاداری ، سینه زنان و زنجیر زنان از کنارم رد می شدند ، علامت ها، با علامت کشهایی که به سختی ان را بلند و جابجا می کردند برایم بسیار پر ابهت بود ، مخصوصا وقتی که جلوی مسجد میرسیدند و سلام میدادند و عقب و جلو میرفتند ، هنوز هم بعد گذشت شاید ۴۰ سال با دیدن این صحنه دگرگون می شوم وبی اختیار اشک میریزم ...
صدای نوحه خوانها ، هنوز در گوشم می پیچد ، صدای یا حسین شان با سینه زدنها و زنجیر زدنها چنان سمفونی بوجود می اورد که دلها بی اختیار می لرزید ...
حسین جان ، میدانستی خونت به هوا پاشیده می شود و هر ذره اش تا ابدیت باقی میماند و با هر نفسی در جانهای خسته مان فرو میرود و باقی می ماند انقدر که با تشنگی بی اختیار یا حسین بگوییم ، همین مایی که کودکانمان را با یا علی از زمین بلند می کنیم ، با یا حسین سیرابشان می سازیم ، با یا ابوالفضل نیرو می گیریم ...
گرچه حق دلدادگی ات را ادا نکرده ایم ولی میدانی دوستت داریم ....
و هر که تو را دوست داشته باشد ، برایش همین حب تو کافی است ، بهشت نمیخواهد !
بی تو بهشت نمی خواهم ...
خیلی بعد نوشت : اینجا رو بخونید حتما ... اجرش با خدای محمد !
- ۸۹/۰۹/۱۴
و با اومدن باز هم محرم ...
خوش به حال کسایی که عشقشون رو به حسین (ع) ثابت کردن ...
و با حسین (ع) به بهشت رسیدن ...
خوش به حالشون ...