ما پراکندگان مجموع !
خانم معلم |
چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۸۹، ۰۲:۱۴ ق.ظ |
۳۴ نظر
ما پراکندگان مجموعیم
یار ما غایبست و در نظرست
برگ تر خشک میشود به زمان
برگ چشمان ما همیشه ترست
جان شیرین فدای صحبت یار
شرم دارم که نیک مختصرست
این قدر دون قدر اوست ولیک
حد امکان ما همین قدرست
پرده بر خود نمیتوان پوشید
ای برادر که عشق پرده درست
سعدی از بارگاه قربت دوست
تا خبر یافتست بیخبرست
ما سر اینک نهادهایم به طوع
تا خداوندگار را چه سرست
جناب سعدی
غزل ۶۵
- ۸۹/۰۹/۱۰
شعر از حضرت حافظه نه ؟!
دستتون درد نکنه انتخاب های خاص و خوبی بود . از خوندن این شعر لذت بردم ...