قسمت اول :
زن پیش دکتر رفته بود . دکتر گفته بود متاسفانه پیشرفت ِ سلول های سرطانی در بدن همسرش بسیار زیاد بوده و تا شش ها پیش رفته ، باید سریعتر شیمی درمانی را شروع کنند . دارو های شیمی درمانی را گرفته بود و امیدش به خدا بود .
زن نگران بود .دوستش رفته بود جمکران . ماجرای همسرش را میدانست . از آنجا به او زنگ زده و گفته بود : با پرداخت کمکی به مسجد ِ جمکران بدون اینکه بداند و یا بخواهد ، یک تسبیح ، مقداری نمک و یک آبنبات به او داده اند . او هم نیت کرده ،با توسل به امامشان همه را برای همسرش بیاورد ، انشا الله که شفایش را خواهد گرفت .
قسمت دوم :
زن به دزاشیب پیش پیر ِ دنیا دیده ای رفت . وقت گرفت . پیر دستی به شکم همسرش کشید . مرد گفت : امروز باید شیمی درمانی را شروع کنم . پیر گفت :
وقتی کسالت برطرف شده چه نیازیست به دارو ! ... نباتی به او داد .
مرد جانی تازه گرفت ... زن هم ...
قسمت سوم :
فقط دعا کنید ...اگر بشود ...
خدایا ،
هیچگاه به کَرَمت شک نکرده ام . به تو توکل کرده و با توسل به چهارده معصومت ، چاره ی کارم را از تو خواسته ام ... این بار نیز این دستها را خالی بر مگردان .
یا صاحب زمان ،
خودت شاهدی که این دو نیز تو را می جویند و دست توسلشان سوی توست . دستهای ِ خواهششان را بی جواب مگذار ...
در این روز ِ جمعه که روز توست اگر از تو کمک نخواهیم از که بخواهیم . بگذار که در این دوران بی پیامبری ، معجزه ای دیگر رخ دهد ...
- ۹۰/۰۶/۱۸
بسیار زیبا بود.
بسی لذت بردیم. خدا حفظتان کند.
دعا کنیم که در راه باشیم و همرامم
خدا را و امام زمان(عج) را.
تعجیل در فرج مولای عزیزمان صلوات
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم