ندبه خوان جمعه هایم کو ... :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


ندبه خوان جمعه هایم کو ...

خانم معلم | جمعه, ۱۶ دی ۱۳۹۰، ۰۷:۵۰ ق.ظ | ۰ نظر

جاده همان جاده بود ...

جنگل ،

دریا ،

همان جنگل ، همان دریا ...آدمها همان آدمها و چند تایی غایب !

 

دیروز قدم به مسجدی گذاشتم که از بچگی با آن بیگانه نبودم ... مسجد سالهای با " مادر" ی ام !

یادم آمد روزهایی را که ماه رمضانش به تابستان می خورد و مادر جانماز هایمان را جمع می کرد و می گفت زود وضو بگیرید که نمازمان را در مسجد بخوانیم و ما عاشق این بودیم که از پله هایش بالا برویم و از بالا دریا را ببینیم و روسری هایمان را در بیاوریم تا باد از میان موهایمان بگذرد و میخندیدیم ...لذتی که هرگز فراموش شدنی نیست ... 

 مسجدی که ختم دوستان و همسایگان را به یادم می آورد که با شنیدن صدای خادم از بلندگوی مسجد و اعلام فوت یکی از همسایگان ، یا بستگان مادر راهی مان می کرد و میگفت صواب دارد و گاه ما با اکراه قبول می کردیم و گاه یواشکی از مسجد راهی دریا می شدیم ...و دیروز وقتی صدای خادم را از بلندگو در منزل شنیدم که نام ِ مادرم را تکرار میکرد باور نمیکردم و اشک بود که مجالم نمی داد ...

وچه حس غریبی بود وقتی دیروز در جایگاه صاحب عزا نشستم و سرسلامتی فامیل و دوستان را شنیدم ...

انگار این مسجد همان مسجد سالهای کودکی ام نبود ... انگار غریبه بودم ... تحمل دیدن کسانی که به سوی ام می آمدند را نداشتم ، بارها با خودم تکرار کردم " مهمانِ مامان هستند ، احترام بگذار " ...

بواقع جای احترام داشتند ... کسانی که اگر به خودشان بود از آن همه پله های مسجد بالا نمی آمدند ، نفس شان گرفته بود ، پاهایشان درد می کرد ، عصا بدست با آرتروز شدید ، با داشتن بیماری در خانه ، همه و همه آمده بودند که بگویند ،

جای مادرت خالی نباشد !...

همه بودند و " او " نبود ... و چقدر دلم گرفت و چه تنها بودیم و چه غریب ! ...

 

اما امام زمانم ، عزیز ِ دل ِ مادرم ،

فقط خواستم به شما بگویم ، ندبه خوان هر جمعه تان دیگر نخواهد آمد ،

او که بر مصیبت مادرتان اشکها میریخت دیگر نخواهد آمد ،

 او که دلش برای کربلای جدتان پر میزد دیگر نخواهد آمد،

 عاشق هفتمین امام ، باب الحوائج ، امام موسی ابن جعفر (ع) دیگر نخواهد آمد ،

خواستم این بار من به شما سر سلامتی بدهم که شیعه ی واقعی تان دیگر نخواهد آمد ...

باشد که خود شفیعش باشید ...

 

  • خانم معلم

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی