انتظاری از نوع دیگر :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


انتظاری از نوع دیگر

خانم معلم | جمعه, ۷ بهمن ۱۳۹۰، ۰۵:۴۱ ب.ظ | ۱۳ نظر
سلام

تازه از منزلِ مادرم آمدم ...دیروز مراسم چهلمشان را برگزار کردیم ...

خواستم پست روز جمعه ام را بگذارم و از امام و مولایم بگویم ، اما به هنگام ِ بیرون آمدن از خانه اش سراغ قاب عکسی رفتم که چشمهای قشنگ مادرم را در خودش حبس کرده ، و او با آن چشمان زیبایش مثل همیشه نگاهم میکرد و باز این اشکهایم بودند که بی اختیار سرازیر شدند ،انگار که این دلتنگی هیچ وقت کهنه نخواهد شد ...

دیدم چه بگویم از دوری کسی که جهانی چشم براه اوست و من در دوری عزیزی این چنین بی تاب و در دوری "او" هیچ ... ؟

 

فقط خواستم بگویم  آقای من ،

دلتنگ کسی هستم که چهل روز از ندیدنش می گذرد ، کسی  که امیدم به بودنش بود ، کسی که دیدنش آرامشم بود ، کسی که وقت گرفتاری دعاهایش مشگل گشای کارم بود ، کسی که غر زدن هایم را تحمل می کرد و سبکبار به خانه ام می فرستاد و حالا نظاره گر خانه ی خالیی هستم که فقط خاطره هایش را برایم باقی گذاشته ...

خواستم بگویم هنوز باورم نیست که مادرم از کنارم رفته اما یادم آمد که شما هستی و تا شما هستی باید دلگرم به وجود نازنین تان باشیم ، اما ...

اما شما هستی و تا شما هستی باید امید باشد ، آرامش باشد ، و این انتظار ِ دیدن ِ رویتان باید دلتنگی به همراه داشته باشد و این دلتنگی باید اشک به همراه داشته باشد ، و این دوریِ سالیان باید ضجه به همراه داشته باشد ، چشم براهی داشته باشد، دلواپسی داشته باشد ، پس جنس این انتظار از چه نوعی است که "من" ، همین من ، که در نبود مادرم این همه سرگردانم و چشم به راه ، نه امیدوارم به دیدنت ، نه چشم براهم برای آمدنت ، نه دلواپسم برای دیر کردنت و نه چشمانم اشکبارند از ندیدنت ؟!

 

من واقعا منتظرم ؟ یا این انتظار ...

 

خدایا خودمان را گول میزنیم و می گوییم مهدی بیا ، مهدی بیا ، نه ؟!

دعاهای فرج و عهد و ندبه مان اگر با خلوص نیت بود نه اینکه انتظار ِحضورتان را از این دعاها داشته باشیم،اما حداقل این دلتنگی های از دست دادنِ عزیزانمان را هم به همراه نداشت که باور داشتیم  بزرگتری بالای سرمان هست و این اما باورمان نیست ...

خسته ام ...

و هر سلام را که شروعی است ، پایانی خواهد بود پس ،

                                                                                     خدا نگهدار !

 

  • خانم معلم

نظرات (۱۳)

همیشه و همیشه و ساده و بی پیرایه :

السلام علیک یا ربیع الانام


خداوند روح مادر را غریق رحمت نماید
  • حدیث آرزومندی
  • وقتی میان نفس و هوس جنگ می شود،
    قلبم به چشم هم زدنی سنگ می شود
    آقا ببخش بس که سرم گرم زندگی است،
    کمتر دلــــــم برای شما تنگ می شــــود
    سلام به خانوم معلم دوست داشتنی خودم. یه جور پست امروز من و شما شبیه به همه. شما از دلتنگی مادر گفتی و من از دلتنگی..... هر آنچه نوشتی حق است و چه می کشد مولایمان از این بی وفایی ما. ولی باز هم انقدر بزرگوار است که در تنهاییمان دستمان را بگیرد . راستش امروز تنها با نوشته ای که اعلام شرمساری کردم مرا شرمنده خود کرد و حال من مانده ام وقتی که بخواهم منتظر واقعیش باشم چه می کند....
    مولا شرمنده ایم تو بر ما ببخش کوتاهیمان را.
    می روی و ...
    اندکی بنشین که باران بگذرد ...
  • حدیث آرزومندی
  • راستی این سلام و خداحافظ یعنی چی؟؟؟؟
    دلم گرفت
    نکنه اونی که به دلم اومده درست باشه.؟؟؟؟
    نگو خانوم معلم نگو ازرفتن
    سلام خانونم معلم ...
    نمی دونم چطوری تسلیت عرض کنم
    امیدوارم خدا بهتون صبر بده و روح اون مرحومه رو غریق رحمت واسعه خودش کنه
    تمثیل این پست انصافا دل نشین بود ...
    شیرینی وصل را نمی دارم دوست/ از غایت تلخی ای که در هجران است!
  • ...به جای خودم
  • خیلی وقته دارم به عیار این انتظار ها فکر میکنم...
    خیلی وقته دلم همچین پستی...
    اما...
    جرئت گفتنش رو ندارم...جرئت گفتن این حرفا رو...حس کردنش رو...
    سلام

    واقعا اعتقاد قشنگی ست، ای کاش داشته باشمش، اعتقاد به اینکه صاحب زمانه مهدی موعود است، پس هر چه بادا باد. پس هر چه میخواهد اتفاق بیفتد بیفتد. جهان در مشت اوست. یک نفر هست که ... هست.

    پ ن : خانم معلم انصافا خودتان هر وقت وبلاگتان را باز می کنید این مداحیش را گوش می دهید؟ قصد ندارید برای تنوع عوضش کنید؟ :)
    سلام وعرض تسلیت اگرچه تاخیر دارم.
    45 روزی میشه که از کربلا برگشتم حرم امام حسین(ع) بودم که یهو یاد مادر گرامیتان افتادم داشتم فکر میکردم که از خدا براشون چی بخوام که یادم میاد گفتم خدایا هر چه خیرشونه نصیبشون کن،اون موقع حس زیاد جالبی هم نداشتم که بیشتر از اینکه بخوام خدا شفاشون بده چرا گفتم خیر نصیبشون کن و ته این دعام خودم رفتنشون رو حس میکردم!!این مدل دعا کردن برام سخت بود ولی فکر کردم بهترین چیزیه که به دردشون میخوره.
    دقیقا نمیدونم کی مادر گرامتون از دنیا رفتند ولی جالب بود برام که بدونم اون لحظه که جلوی ضریح به یادشون بودم ایشون کجا بودند و تو چه حالی!!
    خدا رحمتشون کنه.
  • برادر حمید
  • سلام به دوست عزیزم
    متن ارسالی جدید رو در وبلاگ مطالعه بفرمایید
    نظر هم فراموش نشه لطفا
    یاعلی
  • جنجال یک سکوت
  • اگر شیعیان ما به اندازه لیوان آبی ما را می خواستند ...

    .
    .
    .

    مقایسه اش کنیم با مقدار دلتنگی هایمان برای نزدیکانمان ...

    نتیجه مشخص است ...
  • حدیث آرزومندی
  • سلام
    این دفه دیگه نمیگم دوستون دارم اصلا دوستون هم ندارم
    یه هفته گذشت اصلا هم به روی خودتون نمیارید بیاید دل ما رو شاد کنید ... رسما اعلام می کنم قهرم
  • مهدیه بانو
  • فکر کردم خداحافظی کردین
    پاسخ:
    میخواستم ..منصرفم کردن

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی