مرقدت ضرب المـــــثل های مــرا تغییر داد
هر که بامش بیش ، برفش ... نه ! کبوتر ، بیشتر
حسین رستمی
خیلی کوتاه بود ولی هر چه بود لطف او بود . پروردگارم لطف فرمودند در روز پانزدهم رجب ، همجواری آن امام رئوف را قسمتم نمودند تا در حرم ِ رضوی بتوانم دعای ام داوود را با دلشکسته گانش زمزمه نمایم .
در هر زیارت فقط رو به ضریح می ایستادم و میگفتم : " آقا ، یه عالمه دل ِ شکسته با خودم به امانت خدمتتان اورده ام . دست خالی برم نگردان ".نمیدانم اما آیا این زبان اجازه ی گفتن ِ این حرفها و خواستن این چیزها را داشت که به اجابت برسد یا نه !... باقی لطف و کرم اوست ...
سفره ی این آستان همیشه پهن و باقی مربوط به میهمان است که چگونه بر سر ِ این سفره نشیند و چه بردارد . امید هر انچه در این دستان قرار گرفته اند را بتوانم خوب نگهداری کنم ...
به یادِ همه بودم . تقریبا تک تک سعی کردم تا جاییکه این حافظه ی نه چندان درست یاری ام میکند نام ببرم اما در انتهای هر نامبردنی میگفتم ، "و هر که التماس دعا گفت ". به نیابت هم نماز زیارت خواندم و هم زیارتنامه ، انشا الله زیارتش به زودی نصیبتان گردد .
خدایا !
" نگاه دار دلی را که برده ای به نگاهی ... "
انشا الله کنج حرمش خانه ی قلبهامان باشد ...
- ۹۲/۰۳/۰۷
زیارتتون قبول