منِ خطاکار ...
خانم معلم |
شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۰۵ ب.ظ |
۲۰ نظر
استاد صفایی حائری
:
:
نمی دانم دیده اید گاهی بچه ای شیشه ای را می شکند, می خواهی آبی به او بدهی , شیشه آب از دستش می افتد و می شکند, یک موقع می شکند و می گوید : افتاد که افتاد , مگر چه شده ! در این موقع بلند می شوی و دو تا هم به او می نوازی ! ولی یک موقع هست شیشه از دستش می افتد , گویی که خودش افتاد, دلش افتاد, چشمش افتاد, دستهایش... در اینجا پدر بلند می شود و او را می بوسد, یک کاکائو هم به او می دهد. گناه کرده ولی اجرش می دهند.
ما اگر این انکسار را پیدا کنیم ,خدا برای گناهانمان هم به ما مزد می دهد.خیلی خدا خداست.همیشه او خدایی کرده و جدا بهتر از او,ما هیچ خدایی پیدا نمی کنیم
گنه بنده کرده است و او شرمسار.
بچه آب را ریخته یا شیشه را شکسته است, اما تو می سوزی و تو رنج می بری! چون تو به او محبت داری , حتی به اوکاکائو و آبنبات هم میدهی.میگویی چون او ترسیده است و خوف کرده است! خدا به ما رحم کند!
ما اگر این انکسار را پیدا کنیم ,خدا برای گناهانمان هم به ما مزد می دهد.خیلی خدا خداست.همیشه او خدایی کرده و جدا بهتر از او,ما هیچ خدایی پیدا نمی کنیم
گنه بنده کرده است و او شرمسار.
بچه آب را ریخته یا شیشه را شکسته است, اما تو می سوزی و تو رنج می بری! چون تو به او محبت داری , حتی به اوکاکائو و آبنبات هم میدهی.میگویی چون او ترسیده است و خوف کرده است! خدا به ما رحم کند!
واقعش این است که ما هیچ چیز نداریم، جز اینکه بگوییم: خدایا! تو به خودت نگاه کردی و به ما دادی؛ حالا هم به خودت نگاه کن و ادامه بده.
در کلام معصوم است که: خدایا تو هیچ وقت به خاطر استحقاق به ما ندادهای که حالا به خاطر بدی ما بخواهی پس بگیری.
خدای خوب ِ من !
من بودم ، این دستِ من ، چشم ِ من ، گوش ِمن ، پای من ، دل ِ من وکلا نفس ِ من بود که خطا کرد ... ببخش مرا این شب و شبهای دگر ....خدایا مرا آن گونه که خود میخواهی تغییر ده ....
- ۹۲/۰۵/۰۵