هدیه ای از جنس محبت
ای نفست یار و مددکار ما
کی و کجا وعده ی دیدار ما ؟!!
ای آموزگار وجود روزتان مبارک
تازه از شهرستان به تهران منتقل شده بودم با دو سال سابقه ی کار . بنا نبود در تهران کار کنم هرچند که دو سالم را هم در روستای درجه سه کار کرده بودم ( هرچه درجه روستا بیشتر باشد نشان از محرومیت بیشتر آن است ) .
به ناچار از میان گزینه های دماوند و شهر ری و کرج ، شهر ری را انتخاب کردم که مسیر رفت و آمدش به خانه مان بهتر بود . در محله های مختلفی از شهر ری تدریس داشتم ولی این اتفاق مربوط به محله ی جوانمرد قصاب است که ان موقع جزء محدوده ی شهری محسوب نمیشد و دباغ خانه های آن معروف بود .
پایه سوم دخترانه تدریس داشتم . اولین سالی بود که با دخترها کار میکردم تا قبل از آن یا از هردو جنس جور داشتم یا فقط پسرانه کار کرده بودم .
به نسبت پسرها بسیار حرف گوش کن تر و تمیز و مرتب تر بودند اما با پسرها راحت تر بودم . بخاطر آن سادگی وصفای ذاتی شان .
القصه . روز معلم شد و مطابق رسم این روز بچه ها برای معلمشان هدیه می آوردند .( به نظرم قدیم ترها شور وشعف این روز خیلی بیشتر بود . واقعا میشد خوشحالی را در چهره ی بچه ها دید . هرچند شاید خانواده هایشان به نوعی متضرر می شدند ولی بچه ها از اینکه می توانند محبتشان را به نوعی به معلمشان برسانند خوشحال بودند . مخصوصا صبح اولین روز هفته ی معلم ، خیابانها پر از بچه هایی بود که با دسته گل به مدرسه میرفتند و حس خوبی داشتم از اینکه یک معلمم .) صبح که وارد کلاس شدم شور واشتیاق بچه ها را میتوانستم کاملا حس کنم . از همان شعر های خودشان برایم خواندند ، بعد یکی یکی جلو آمدند و هدایا یشان را روی میز گذاشتند با خنده هایی شیرین و با چشمانی پر از محبت . تعدادشان زیاد نبود . اکثرا یک شاخه گل از همان هایی که در باغچه خانه شان بود اورده بودند و بعضی هم چیزی نیاورده بودند . احساس میکردم خجالت می کشند . بعضی میگفتند خانم ما کادومان را فردا می اوریم ! انگار که این کاری بود که باید حتما انجام میشد !! ...از همه تشکر کردم و گفتم برایم واقعا درس خواندنشان بیشتر اهمیت دارد و از همین صحبت هایی که همه سر کلاس می گویند ! ..به اصرار بچه ها و طبق رسوم ، چند کادویی که روی میز بود را باید باز میکردم ( هیچ کاری برایم از این کادو باز کردن سر کلاس زجر آورتر نبود ). شده بود جشن تولد . پسرها خیلی اهل این قرتی بازی ها نبودند ولی دخترها هر کجا که باشند بخاطر ذاتشان اهل این چیزهایند حتی اگر در محله جوانمرد باشند و مگس از سر و کولشان بالا برود .
اولین کادو فکر میکنید چه بود ؟ در یک کاغذ کادوی از قبل استفاده شده یک قالب صابون گلنار گذاشته بودند . تشکر کردم . کسی که این هدیه را اورده بود با ذوق به بقیه نگاه میکرد ! ... دومین کادو یک مجسمه کوچک گچی بود که بسیار بد رنگ شده بود . اما برای انها بسیار زیبا بود و قابل اهمیت . اما قبل از کادوی های دیگر از همین سنخ ، چشمم به یک کاغذ سفید دفتر مشق افتاد که انگار چهار لای اش کرده باشند و یک چسب روی آن زده باشند . به سراغش رفتم و به آرامی چسب را باز کردم وقتی که کاغذ را باز کردم یک برگ دستما کاغذی در آن بود . یعنی شاید هیچوقت کسی نتواند حس کند من در آن لحظه چه حالی داشتم . گریه ام گرفته بود .میدانستم وضع مالی خانواده هایشان در چه سطحی است. چقدر فکر کرده بود چه چیزی می تواند هدیه بیاورد تا عشقش را به معلمش نشان دهد ؟ با همان کاغذ سفید دستمال را به خانه آوردم و برای همیشه خاطره ی این هدیه در قلبم باقی ماند . کاش جنس هدایا همیشه از محبت باشد ....
- ۹۳/۰۲/۱۲
سلام خانم معلم جان...
روزتون مبارک...
ببخشید که دیر به دیر میام... اما همیشه ارادت دارم...