کاری کن ای عزیز زلیخا شود دلم ...
خانم معلم |
پنجشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۳۷ ب.ظ |
۸ نظر
از برای حرم ات این دل من آشوب است
نکند سنگ به پیشانی گنبد بزنند ...

سامرا !
یادت می آید در چنین شبی ، کودکی در بطن مادر ، چگونه شهادت به یگانگی خداوند داد ؟!
سامرا !
به یاد می آوری در چنین شبی پرندگان آسمان پر ِ خود را به نوری میزدند که از جمال این کودک در آسمان منتشر شده بود ؟
سامرا !
تو میدانی که این کودک را خداوند از دست دشمنان محفوظ داشت که نه مادر آگاه بود و نه آثار حملی داشت ، پس تو نیز ترس به دل راه مده ، گرچه شهر از شیعیان خالی شده ، اما خدا هست ، خدا حرمین را حفظ خواهد کرد ...
نترس شهر ِ آقایم ...
نلرز شهر ِ مولایم ...
میدانم که امشب به جای سنگباران و تیرباران ، باید گل و نور بر سر شهر می بارید ...
زمین سامرا !
شهادت بده حرامیان چه بر سر شیعیانت آورده اند .اینان از نسل همان ها هستند که خداوند از شر شان آقایمان را پنهانی بدنیا آورد ...
باز عراق سرها بریده بیند به جرم شیعه ی علی بودن ...
خدایا شر شان را به خودشان بازگردان ...
دل شیعیانت را امشب خوش گردان ...
چقدر دلم میخواست امشب به شادمانی بگذرد اما وقتی یاد دل های پریشان کودکان عراقی میافتم که چگونه به دامان بی پناه مادران خود چسبیده اند ، دلم می گیرد ... در کربلا مردان 15 تا 60 ساله را مسلح نموده و اطراف شهر مستقر نموده اند. باز کربلا ترس ِکودکان و زنان بی پناه را تجربه می کند ....
خدایا مهدی ما را برسان ...



عاشقتم مولا جان
عاشقتم ...
- ۹۳/۰۳/۲۲
عیدتون مبارک
درست میشه
روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران...