برخیز ! خورشید را به کوچه صدا کن ...
دیدن صحنه ی حملات رژیم صهیونیستی به غزه دل ِ هر بیننده ای را به درد می آورد . به یاد روز های جنگ می افتم . زمانی که هواپیماهای صدام تهران را بمباران می کردند . فرقش این بود که قبلا رادار رد هواپیماها را می گرفت و وضعیت قرمز اعلام می کردند برای رفتن به پناهگاه ها ( بگذریم که خطر رفتن به پناهگاهها خیلی بیشتر بود تا ماندن در خانه و خیابان ها )
ترس از اینکه موشک هواپیما بر سر کدام خانه فرود می آید ، دلهره تا شنیدن فرو افتادن موشک ، لحظاتی که فقط باید دعا می کردی و هیچ چیز دیگر برایت مهم نبود .
اما مردم بی پناه غزه ، حتی اجازه ی رفتن به پناهگاه را هم ندارند . بر سر ِ سفره ی سحر یا افطار ، هنگام خواب و موقع کار جان بر کف باید آماده مرگ باشند .
تا حالا خودتان را به جای انها گذاشته اید ؟ خدا برای هیچ بنی بشری نیاورد ، وحشتناک است که فکر کنی کنار سفره یک خانواده ی 7 نفره نشسته اند بعد از اصابت موشک یک نفر باقی مانده ، کودکت را برای شیر دادن در بغل گرفته ای بخشی از آوار درست به سر کوچک غضروفی اش برخورد می کند ، میخواهی با دختر ناز دانه ات در حمام آب بازی کنی ناگهان فقط دستش در دستت باقی می ماند ! ... وداع پدری را با پسر 4 یا 5 ساله اش که مغزش خالی شده را دیده اید ؟!!
انسان نیستند ، انسان نیستند که عمدا به مناطق مسکونی حمله می کنند و از انها وحشی تر و پست تر مسلمان نماهایی هستند که نام عرب را یدک میکشند و در حرمسراهایشان به عیش و نوش مشغولند و فارغ از غم دنیا ...
ما که به اندازه ی خود مسئولیم ، ما که آنقدر کوچکیم که فقط می توانیم مشت هایمان را گره کنیم و فریاد بر اوریم " مرگ بر اسراییل " و شاید اسراییل تنها نیشخندی تحویلمان دهد که هر چه می خواهد دل تنگت بگو ، حرف هایتان و شعار هایتان ارزشی در هیچ کجای دنیا ندارد ، اما من میدانم که همین شعار ها ، دل کودک فلسطینی را خوش میکند به اینکه کسانی در همین نزدیکی ها درد مرا حس میکنند و تنهایم نگذاشته اند .
میدانم امام زمانم ، نظاره گر عمل من است . چرا که فکر و نیت به تنهایی کافی نیستند تا به عمل تبدیل نشوند .
میدانم خدایم از من به اندازه ی وسعم انتظار دارد . وسع امروز من چقدر است ؟! فردا چه ؟ فردا اگر فلسطین را از فلسطینی خالی کردند چه ؟! ...
ا
هنوز هم نمی خواهی بیایی ؟!!!
آه ای نگون بخت غزه ی ما !
که ایستاده در خاک می شوی و ما
دور ایستاده تماشا می کنیم تو را !
نه نمی شود .
حقوق بشر ؟
بخدا احساس سوختن به تماشا نمی شود !
ای خاک بر چنین سوختن ِ ما !
"مهیار سنایی "
- ۹۳/۰۵/۱۰
" اینکه کسانی در همین نزدیکی ها درد مرا حس میکنند و تنهایم نگذاشته اند . "
تنهایم نگذاشته اند؟!
جک بودا !!