اولین نوه ی دنیای مجازی من
انتظار تولد نوزاد ، انتظار قشنگی است ، هم اظطراب دارد و هم شادمانی . یک چیزی مخلوط از این دو . هم میخواهی گریه کنی و هم دوست داری بخندی . تولد خواهرزاده و برادر زاده های خودم و همسرم ، بچه های فامیل و دوست و آشنا را دیده ام . هر کدام زیبایی خاص خودش را داشت اما این کوچولو برایم فرق می کند . بیتاب دیدنش هستم . از خون من نیست اما برایم خیلی عزیز است. بعضی از احساسات و عواطف هستند که برایشان نمی شود مشابهی تعریف کرد . احساس من به این خانم کوچولو از این نوع است . ایشون حلما خانوم ِماست . حلما خانم شریفی ... عزیز ِ دل ِ ما ... همان که برای من " اولین " شد یعنی اولین نوه ی دنیای مجازی من ... همان که می گویند مغز بادام است .
حلما جان به دنیای قشنگ و گاه بی رحم ما خوش اومدی . اول زیر سایه ی خدا و اهل بیت و بعد زیر سایه ی پدر و مادر ، ان شا الله بزرگ و برای خودت خانمی بشی تا این بابات از حرف هایی که پشت سرت زده خجالت بکشه ... خدا رو شکر که اخلاقت به مامانت رفته و مامان خوب و خانمت می دونسته قراره یه دختر صبور و مهربونی مثل تو بدنیا بیاره که اسم حلما رو برات انتخاب کرده ، بی صبرانه منتظر دیدنت و بزرگ شدنت هستم ...
چشم های تو گلهای آفتابگردانند به هر کجا نگاه کنی خدا آنجاست . با دستهای کوچکت برای ما دعا کن ...
- ۹۳/۰۷/۳۰
مبارکه
:-)