یک آسمان ابرم ولی باران ندارم ...
خیلی وقت بود وب گردی نکرده بودم . از زمان شیوع این شبکه های مجازی ، آمار وبلاگ نویسی و وبلاگ خوانی رو به نابودی میره . من هم مستثنی نیستم . اعتیاد وبگردی تبدیل شده به اعتیاد وایبر گردی و ...
دیروز فشار خونم خیلی ناجور رفت بالا . رسید به 16 با مینیمم 11 و بعد با خوردن قرص اومد روی 14 رو 11 ... و همینطور متغیر بود تا صبح امروز که البته همچنان متغیره اما با دامنه ی کمتر . خیلی بی حوصله شدم . تقریبا هیچ کار خاصی انجام ندادم جز مرور درس هایی که باید فردا به دانش اموزانم بدم اونم چون کتابها جدیده مجبورم مرور کنم وگرنه مطمئنا همین کار رو هم انجام نمی دادم . ظرفها توی سینک نشسته مونده و برای شام هیچ فکری نکردم .
یه بند نشستم پای سیستم و از این وبلاگ میرم اون وبلاگ . چه متن های قشنگ و مفیدی ولی بی خواننده یا نظر دهنده ای ...
هر چقدر بیشتر می گذره ، بیشتر برام سواله که انسان این موجود بی ارزش ِ کم تحمل ِ بی حوصله ، چطوری شده اشرف مخلوقات ؟! وقتی به اساتیدم توی مدرسه قرآن نگاه می کنم و مقایسه شون می کنم با کل آدم های اطرافم ، میبینم خدا چقدر آدم ِ نا آدم زیاد داره ، چقدر آدم کم داره ...
سالها پیش کلاسی داشتم حدود 32 نفر و از این عده 11 نفر بالای 10 بودن !! فکرشو بکنید چه زجریه توی این کلاس رفتن و من که عادت داشتم مطالب رو کامل برای همه بگم بخاطر دو تا دانش آموز بالای 18 اون کلاس هم مجبور بودم مطالب سنگین تر رو مطرح کنم و بقیه خمیازه می کشیدن ! ... الانم حس میکنم خدا وقتی میاد به کلاس ما آدم های این چنینی چه زجری میکشه از اینکه باید مطالب مهم رو هی به خورد کسایی بده که هیچی حالیشون نیست و همش کار خودشون رو میکنن ...
طفلی خدا ! ... نباید یه فکری به حال خودمون کنیم ؟!
از چی به چی رسیدم ... این یعنی من فکر میکنم ؟!!!
- ۹۳/۰۹/۱۰
وایبر و واتس آپ و غیره چیز خاصی نداشت! همین وبلاگ ها بهتره بنظرم