گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


به بهانه روز معلم!!!

خانم معلم | پنجشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۸۸، ۰۷:۰۰ ب.ظ | ۱ نظر
توفیق حضور در جمع معلمین نمونه استان فرصتی شد که ازِ باغ خاطره ها یشان گلهایی بچینم و انها را زینت بخش این بخش نمایم باشد که عطر سادگی و صفایشان ما را مست این بی پیرایگی ها یشان گرداند .
گفت سال دوم دبیرستان و درس جامعه شناسی می داد ، بسیار سخت گیر بود و همیشه از شاگردانش پرسش کلاسی داشت یک روز از دانش اموزی خواست به جلوی کلاس بیاید تا از او درس بپرسد ، شاگرد ، درس نخواندن را بهانه کرد و نرفت و او نیز برخورد سختی با او داشت ... پس از چندی برای مسابقه ای از بچه های کلاسش انشایی خواست با عنوان ، نامه ای به خدا ، وقتی همه ی نامه ها خوانده شد در نامه ای چنین نوشته شده بود : خدایا کاش معلمم می فهمید که ته کفشت اگر پاره باشد نمی توانی تا جلوی کلاس بیایی ، کاش معلمم متوجه می شد اگر 25 روز فقط سیب زمینی پخته خورده باشی حس درس خواندن دبگر برایت نمی ماند ....... این نامه از بین نامه ها منتخب شده بود ومعلمش هم فهمید که چه کسی این نامه را نوشته برایش کفشی به عنوان جایزه در نظر گرفتند و از ان پس بیشتر به او رسیدند ........ او گفت تا الان که سالها از آن اتفاق می گذرد همچنان با او ارتباط دارد و یاد گرفته است که چگونه باید با بچه ها رفتارکند ......
معلم دبگری تعریف می کرد که دبیر زبان دوره راهنمایی مدرسه پسرانه ای بود و روز معلم شده و شاگردان برایش هدیه اورده بودند . در ته کلاس دانش اموزی دست در جیب اماده بود هدیه اش را بدهد ، هی این پا و آن پا می کرد ، پیش خودش گفت مجسمه ! که نیست چون در جیب جا نمی شود حتما سکه است و با این خیال تا آخر زنگ منتظر ماند!!! در پایان کلاس وقتی همه رفتند او کنارش امد و با شرمندگی از جیبش چیزی را که با روزنامه بسته بندی کرده بود ، بیرون اورد ، یک دستمال بود که اطراف ان را با دست گلدوزی کرده بودند ، با خجالت گفت : من از زبان متنفر بودم اما وقتی شما اول سال به کلاس ما امدید و دست به سرم کشیدید انقدر دوستتان داشتم که وقتی خواهرم برایم این دستمال را درست کرد آن را نگه داشتم تا در روز معلم به شما هدیه کنم ......
اوتمام ان چیزی را که داشت به معلمش هدیه کرد و این شاید بزرگترین هدیه ای است که یک معلم می تواند بگیرد ......این دانش اموز هم اکنون فوق لیسانس زبان انگلیسی از دانشگاه شهید بهشتی است و خود در کسوت معلمی به خدمت مشغول می باشد .
دوست دیگری تعریف کرد : روزی در کلاسش باز شد و دانش اموز فعالش هراسان وارد کلاس شد و گفت که می خواهد با او صحبت کند وقتی فهمید که به علت گرفتاری مالی دیگر قادر به خواندن درس نمی باشد و چاره ای جز ترک تحصیل نیست ، در دفترش برایش ازمعلم شهید ، دکتر شریعتی نوشت :
خدایا مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان ، اضطراب های بزرگ ، غم های ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن .لذت ها را به بندگان حقیرت بخش و درد های عزیز بر جانم ریز .
خدایا به من توفیق تلاش در شکست ، صبر در نومیدی ، رفتن بی همراه ، جهاد بی سلاح ، کار بی پاداش ، فداکاری در سکوت ، عظمت بی نام ، خدمت بی نان ، ایمان بی ریا ، خوبی بی نمود ، گستاخی بی خامی ، مناعت بی غرور ،تنهایی در انبوه جمعیت ، دوست داشتن بی انکه دوست بداند ، روزی کن ....
دیگر او را ندید تا روزی که فرزند بیمارش را به بیمارستان می برد و او را در لباس سفید می بیند و بعد از مدتها همدیگر را شناخته و در آغوش می کشند .اکنون او پرستاری شده بود که در حال خدمت به مردم بود ...شوق دیدن او فرزند بیمارش را از یادش برده بود و این چنین است عشق معلمی !!!!!
و بسیار خاطره ها ، و بسیار یادها از دوران معلمی در عمق وجود تمامی معلمان کشورمان است که با هیچ شغلی نمی توان چنین خاطراتی داشت .... و معلمی فقط عشق است ........ همان عشق که خدا درفطرت انسان نهاده ...
پنجشنبه 17/2/88
  • خانم معلم

نیایش

خانم معلم | سه شنبه, ۶ اسفند ۱۳۸۷، ۰۲:۰۵ ق.ظ | ۰ نظر
خدایا!


رحمتی کن تا ایمان نام و نان برایم نیاورد
و قوتم بخش تا نانم و حتی نامم را در خطر ایمان افکنم
تا از آن ها باشم که پول دنیا را می گیرند و برای دین کار می کنند،
نه از آن ها که پول دین را می گیرند و برای دنیا کار می کنند... 4/12/87
دکتر شریعتی
  • خانم معلم

من دیگر ناله نمی کنم

خانم معلم | سه شنبه, ۶ اسفند ۱۳۸۷، ۰۱:۵۹ ق.ظ | ۰ نظر
نه...
من دیگر ناله نمی کنم ، قرنها نالیدن بس است
می خواهم فریاد بزنم!
اما اگر نتوانستم ، سکوت می کنم
خاموش بودن بهتر از نالیدن است ... 4/12/87
  • خانم معلم

انسانها را دوست بداریم

خانم معلم | سه شنبه, ۶ اسفند ۱۳۸۷، ۰۱:۵۸ ق.ظ | ۱ نظر
از انسانها غمی به دل نگیر؛

زیرا خود نیز غمگین اند؛

با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند

زیرا به خود

و به عشق خود

و به حقیقت خود شک دارند؛

پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند...! 4/12/87

  • خانم معلم

بی تابی

خانم معلم | دوشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۸۷، ۱۰:۰۴ ب.ظ | ۱ نظر
امروز روز بی تابی ها و دلتنگی ها بود
نمیدونم چی شده بود که همه از دلتنگی و بی تابی حرف می زدن
یه چیزی شبیه خمیازه که حسودی می کنه اومد سراغم
دلتنگم کرد ...
خوبیش به اینه که من دلتنگی هام رو با یادها و خاطرات برطرف می کنم
سراغ جعبه ی برطرف کردن دلتنگی هام رفتم
بازش کردم
خاطرات ازش ریخت بیرون
ورق زدم و کناری گذاشتم
باز ورق زدم و کناری گذاشتم
دیگه نباید دلتنگ باشم
دلتنگ چیزی که دیگه ندارم
یادمون باشه خدا همیشه با ماست
حتی اگه دلتنگ باشیم ...
حتی اگه اونایی که دوستشون داریم کنارمون نباشن
حتی اگه دیگران دوستمون نداشته باشن
یادمون باشه
خدایی هست که دوستمون داره
  • خانم معلم

گفتگو با خدا

خانم معلم | دوشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۸۷، ۰۹:۳۸ ب.ظ | ۰ نظر
خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم
خدا گفت پس می خواهی با من گفتگو کنی؟
گفتم اگر وقت داشته باشید خدا لبخند زد !
وقت من ابدی است
چه سوالاتی در ذهن داری که می خواهی از من بپرسی ؟
چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند ؟
خدا پاسخ داد :
این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند
عجله دارند زودتر بزرگ شوند و بعدحسرت دوران کودکی را می خورند
اینکه سلامتشان را صرف به دست آوردن پول می کنندو بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی می کنند
اینکه با نگرانی نسبت به آینده زمان حال را فراموش می کنند
آنچنان که دیگر نه در حال زندگی می کنندنه در آینده
این که چنان زندگی می کنند که گویی ، نخواهند مرد
و آنچنان می میرند که گویی هرگز نبوده اند
خداوند دستهای مرا در دست گرفت
و مدتی هر دو ساکت ماندیم
بعد پرسیدم
به عنوان خالق انسانهامی خواهید آنها چه درسهایی از زندگی را یاد بگیرند ؟
خداوند با لبخند پاسخ داد :
یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد
اما می توان محبوب دیگران شد
یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند
یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد بلکه کسی است که نیاز کمتری دارد
یاد بگیرند که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوستشان داریم ایجاد کنیم
ولی سالها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد
با بخشیدن بخشش یاد بگیرند
یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارنداما بلد نیستند احساسشان را ابراز کنند یا نشان دهند
یاد بگیرند که می شود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کننداما آن را متفاوت ببینند
یاد بگیرند که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشندبلکه خودشان هم باید خود را ببخشند
و
یاد بگیرند که من اینجا هستم
همیشه
  • خانم معلم

Unknown

خانم معلم | سه شنبه, ۲۴ دی ۱۳۸۷، ۰۹:۱۲ ب.ظ | ۱ نظر
روزی مرد جوانی نزد شری راما کریشنا رفت و گفت: می­خواهم خدا را همین
الآن ببینم!!!

کریشنا گفت: قبل از آنکه خدا را ببینی باید به رودخانه گنگ بروی و خود را شستشو بدهی... او آن مرد را به کنار رودخانه گنگ برد و گفت: بسیار خوب حالا برو توی آب. هنگامی که جوان در آب فرو رفت، کریشنا او را به زیر آب نگه داشت. عکس­العمل فوری مرد این بود که برای بدست آوردن هوا مبارزه کند.

وقتی کریشنا متوجه شد که آن شخص دیگر بیشتر از این نمی­تواند در زیر آب بماند به او اجازه داد از آب خارج شود. در حالی که آن مرد جوان در کنار رودخانه بریده بریده نفس می­کشید، کریشنا از او پرسید: وقتی در زیر آب بودی به چه فکر می­کردی؟ آیا به پول، زن، بچه یا اسم و مقام و حرفه؟!! مرد پاسخ داد: نه به تنها چیزی که فکر می­کردم هوا بود. کریشنا گفت: درست است. حالا هر وقت قادر بودی به خدا هم به همان طریق فکر کنی فوری او را خواهی دید... خداوند همیشه در کنار ما هست. اما ما نیاز به خدا رو کم حس می کنیم به خاطر همینه که خیلی وقتها اصلاً یادمون می­ره که خدایی وجود داره. شاید این یکی از دلایلی باشه که باعث می­شه انسان به راحتی گناه کنه... دنیا اونقدر مشغله و فکر مشغولی برای آدمها می­تراشه که وقتی باقی نمی­مونه تا به خدا فکر کنیم. اما این اصلاً توجیحی برای اینکه ما خدا رو یاد نکنیم نیست . مگه می­شه که ما وقت برای خدا نداشته باشیم؟ چطور فرصت می­کنیم غذا بخوریم، آب بخوریم، با مردم معاشرت کنیم، کار کنیم، تفریح داشته باشیم اما وقت نداریم که برای چند دقیقه با خدا گفتگو کنیم؟ من فکر نمی­کنم نیاز به خدا کمتر ارزش­تر از نیاز به آب و غذا باشه. می­دونم شاید برای خیلی­هاتون این حرفها تکراریه. اما کمی به این موضوع فکر کنید. شاید دوست نداشته باشید نماز بخونید یا دعاهای تکراری دیگران. عیب نداره شما می­تونید به هر زبانی که دوست دارید با خدا صحبت کنید و هر چیزی رو که دوست دارید بهش بگید. خداوند به همه زبانها تسلط داره. احتیاج نداره از کلمه­های مخصوصی استفاده کنی، اون فقط می­خواد چیزی که از قلب شما بیرون می­آد رو بشنوه. هر چند که قبل از اینکه شما بگید خودش می­دونه. اما مثل پدری که دوست داره فرزندش از اون چیزی رو بخواد تا به اون بده دوست داره صدای شما رو بشنوه. فکر کنم با خدا راحت صحبت کنیم بهتر از اینه که به خاطر قید و بندها از خدا دور باشیم. چون هیچ لذتی به نزدیکی با معبود نمی­رسه.
من آزمودم مدتی، بی تو ندارم لذتـــــی
کی عمر را لذت بود بی­ملح بی پایان تو
مولوی
  • خانم معلم

شرمتان باد

خانم معلم | يكشنبه, ۲۲ دی ۱۳۸۷، ۰۹:۳۷ ب.ظ | ۱ نظر

با تمام اشکهایم

شرم تان باد ای خداوندان قدرت بس کنید

بس کنید از این همه ظلم و قساوت بس کنید

ای نگهبانان آزادی نگهداران صلح

ای جهان را لطف تان تا قعر دوزخ رهنمون

سرب داغ است اینکه می بارید بر دلهای مردم ، سرب داغ

موج خون است این که می رانید بر آن کشتی خودکامگی را ، موج خون

گر نه کورید و نه کر

گر مسلسل هاتان یک لحظه سا کت می شوند

بشنوید و بنگرید

بشنوید این وای مادرهای جان ‌آزرده است

کاندرین شبهای وحشت سوگواری می کنند

بشنوید این بانگ فرزندان مادر مرده است

کز ستم های شما هر گوشه زاری می کنند

بنگرید این کشتزاران را که مزدوران تان روز و شب با خون مردم آبیاری
می کنند

بنگرید این خلق عالم را که دندان بر جگر، بیدادتان را بردباری میکنند

دست ها از دست تان ای سنگ چشمان بر خداست

گر چه می دانم آنچه بیداری ندارد خواب مرگ بی گناهان است و وجدان شماست

با تمام اشک هایم باز نومیدانه خواهش می کنم

بس کنید

بس کنید

فکر مادرهای دلواپس کنید

رحم بر این غنچه های نازک نورس کنید
در سال 1355 پس از آنکه روزنامه ها نوشتند که در لبنان بر اثر بمباران مدرسه ای چند صد کودک کشته شدند این شعر توسط فریدون مشیری سروده شد
  • خانم معلم

کودکان را بازیچه قرار ندهید

خانم معلم | شنبه, ۲۱ دی ۱۳۸۷، ۱۰:۳۹ ب.ظ | ۰ نظر
کم و بیش همه در جریان جنگ و بمبارانها و موشک اندازی های اخیر بین فلسطین و لبنان هستیم در این راستا تصاویری از کودکان کشته شده فلسطین و صحنه های
دلخراش آن را مشاهده می کنید اگر کسی دل دیدن دارد ببیند در یکی از تصاویر نشان داده شده که کودکان اسرائیلی در حال نوشتن یادگاری بر روی موشکها برای کودکان فلسطینی هستند همه می دانیم که کودکان دنیای معصوم و پاک خود را دارند و آن کودک اسرائیلی هم تقصیری ندارد این ما بزرگترها هستیم که از همان ابتدا اعتقادات و افکار و اهداف خود را به کودکان آموزش می دهیم و می خواهیم به همان شکلی که خود می خواهیم و می پسندیم تربیت یابند و رفتار کنند و این در مورد تمام کودکان صدق می کند چه اسرائیلی باشد و چه فلسطینی و این تربیت همه جانبه است حتی در مورد دین و مذهبمان من از پدر و مادر مسلمان زاده شده ام پس مسلمان شدم اگر مسیحی بودند یا یهودی نیز همان دین من می شد و حتی اگر بت پرست می بودند من یک بت پرست بزرگ می شدم پس جایز نیست که بر کودکان معصوم خرده بگیریم ، چرا که از ماست که بر ماست
  • خانم معلم

عنوان یک کارت عروسی

خانم معلم | چهارشنبه, ۱۸ دی ۱۳۸۷، ۰۱:۱۲ ق.ظ | ۱ نظر
آخر این هفته، جشن ازدواج ما به پاست
با حضور گرم خود، در آن صفا جاری کنید
ازدواج و عقد یک امر مهم و جدی است
لطفاً از آوردن اطفال، خودداری کنید
بر شکم صابون زده، آماده سازیدش قشنگ
معده را از هر غذا و میوه ای عاری کنید
تا مفصل توی آن جشن عزیز و با شکوه
با غذا و میوه ی آن جشن افطاری کنید
البته خیلی نباید هول و پرخور بود ها
پیش فامیل مقابل آبروداری کنید میوه، شیرینی، شب پاتختی مان هم لازم است
پس برای صرفه جویی اندکی یاری کنید
گر کسی با میوه دارد می نماید خودکشی
دل به حال ما و او سوزانده، اخطاری کنید موقع کادو خریدن، چرب باشد کادوتان
پس حذر از تابلو و ساعات دیواری کنید
هرچه باشد نسبت قومی تان نزدیک تر
هدیه را هم چرب تر، از روی ناچاری کنید
در امور زندگی، دینار اگر باشد حساب
کادو نوعی بخشش است، آن را سه خرواری کنید کی دلش می خواهد آخر در بیاید سی دی اش؟
با موبایل خود مبادا فیلمبرداری کنید در نهایت، مجلس ما را مزین با حضور
بی ادا و منت و هر گونه اطواری کنید
  • خانم معلم