رسیدن دشوار نیست
ستون به ستون ،
مرحله به مرحله جلو خواهم رفت ...
باید به نور رسید ...
رسیدن دشوار نیست فقط باید بدانی چگونه قدم برداری و باورت همراهت باشد ...
یا صاحب الزمان ، تو خواهی آمد، کاش من آماده باشم ...
بیزارم از اینکه تمام عمر
از روی عادت عاشقت باشم
محرم از راه میرسد ... تکایا در حال برپا شدن است ... یا عزیز زهرا (سلام الله علیها ) دلم این روزها در آن خانه ایست که بچه ها در کنار ِ بستر ، بدن کبود مادر را می مالیدند و می بوسیدند ... کار این روزهایمان ...
پ . ن 1 : صبر میکنیم این روزها ، اما ، صبر را ندانسته صبر کردن ، سخت است ...
صبر میکنیم و دعا و گدایی شفا ... تا مصلحتش چه باشد ...
مسلما آنچه تو میدهی عین نیاز است ...
پ.ن 2 : دیروز حال مادرم خوب نبود تب شدیدی داشت که امروز قطع شده بود . بهشان گفتم خدا رو شکر ، خدا خیلی لطف داشته و تا
حالا کمکمان بوده ، مادرم با آن ماسک اکسیژن و با زبانی که هنوز درست کار نمیکند گفت که سجده ی خدا را بکنید . خیلی
سجده کنید و شروع کردن به گفتن ذکر یا شافی و یا وافی ...
" اللهم اشف کل مریض"
پ.ن 3: ممنونم از تمام دوستان ِعزیزِ ِ آشنا و آنهایی که در نام ، گرچه برایم نا آشنایند اما محبتشان در دلم هست و بودنشان شادم میکند و شکر میکنم خدا را برای داشتن چنین دوستانی ...
از خداوند آرزو میکنم که هر آنچه از خوبیهاست نصیبتان بفرماید و هرگز عزیزتان را در چنین حالی نبینید ...
- ۱۹ نظر
- ۲۷ آبان ۹۰ ، ۱۷:۲۲