ای بغض فرو خفته مرا مرد نگه دار !
یک روزهایی از روزهای خدا هست که فکر میکنی دیگه از این بیشتر نمی تونی دردی رو تحمل کنی . فکر میکنی تنهای تنهایی و هیچ کسی نیست که تو رو بفهمه ، هیچکسی نیست که بتونی کنارش بشینی و اشک بریزی و از عمق فاجعه ای که برات اتفاق افتاده بگی و اونم بگه : " غصه نخور درست میشه خدا بزرگه ! " ...
گاهی یادمون میره "خدا بزرگه " ، اصلا گاهی یادمون میره "خدا " هست ، نه ، بیشتر وقتا یادمون میره "خدا هست " ، درست وقتی میخوریم به در بسته یادمون می افته خدا هست ، اونم با حالتی شاکی که چرا من ؟! ... مگه من چکار کردم که فقط سراغ من میای ؟! منکه انقدر ...
اصلا یادمون رفته که این خدا انسان رو برای تنهایی خودش آفرید ! یادش بخیر دکتر شریعتی . هر وقت یاد این جمله می افتم دلم برای خدا و تنهایی ش می سوزه . واقعا یادمون میره اگه خدا نبود ، من هم نبودم ، هیچکسی نبود هیچکسی . حتی اون یا اون هایی که دل آدم رو می شکنن .خیلی کم تحملیم ، خیلی نمک نشناسیم . واقعا خدا چه صبری داره ! ...
خدای من ، حتما لازم دونستی که یه روزی مثل امروز دلم انقدر گرفته باشه که فکر کنم راه گلوم بسته است ، حتما لازم دونستی این حرف ها رو بشنوم که یادم باشه اومدن و رفتنمون دست خودمون نیست و حواسمون رو باید فقط جمع کنیم که دستمون رو از دستت بیرون نکشیم . حتما لازم بوده بشنوم چیزهایی رو از نزدیک ترین کسی که در دنیا داشتم تا بدونم همه چیز این دنیا نسبیه ، حتی محبت ، حتی عشق ، حتی صمیمیت و تنها کسی که عشقش ، محبتش ، صمیمیتش واقعیه خداست . لازم بوده که خدا یه جوری بزنه تو سرم تا بفهمم محبت حد داره ، عشق حد داره ، صمیمت حد داره ، بی نهایتش رو بزار فقط برای بینهایت ...
حتما لازم بوده خیلی چیزها ببینم و بشنوم و حس کنم و درد بکشم و بغض کنم و گریه نکنم فقط برای اینکه یاد بگیرم تنهای تنهام ، فقط خداست که در کنارمه ... همین !
دوست دارم کنارت اشک بریزم و تو اشکهامو پاک کنی و بگی غصه نخور من کنارت هستم. خدایا هستی ؟!
تنهام نزار ...
- ۵ نظر
- ۳۰ آبان ۹۳ ، ۱۴:۵۹