مناسبت ها :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


۱۱۴ مطلب با موضوع «مناسبت ها» ثبت شده است

و سکوت ِتو جواب همه ی مسئله هاست

خانم معلم | يكشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۱، ۰۴:۰۰ ق.ظ | ۱۴ نظر

                                  بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست  

                                                                   آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

                                 مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب 

                                                               در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست

                                آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد         

                                                                      بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست

                                بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است   

                                                             مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

                              باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق  

                                                             و سکوت ِتو جواب همه ی مسئله هاست


                                                                                  "فاضل نظری "


پ.ن:  چهار روز مانده  تا ...

  • خانم معلم

به یاد ِ شهدای گمنام

خانم معلم | جمعه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۱، ۰۹:۵۲ ق.ظ | ۱۵ نظر

نیمه ی رجب مدرسه رو زود پیچوندم که به دعا برسم . قبل از رسیدنم به مسجد محل مون اذان رو گفتن . سر راه یه مسجد هست ، رفتم همونجا . به خاطر اعتکاف ، خانمها رو برده بودن طبقه ی بالا که جای کمی داشت . نماز اول رو نرسیدم . نماز دوم رو که به جماعت خوندم ، تلفنم زنگ زد .  با عزیزی که دلم برای دیدنش پر میزد و دور از من تو کشور دیگه ای تنها و توی بیمارستان بود ، مشغول صحبت شدم. دیگه نشستم همونجا و دیدم به مسجد خودمون نمیرسم اگه برم  . مشغول دعا بودم که یهو اعلام کردن این مسجد امروز دعا رو در کنار شهید گمنامی که بعد از 25 سال به ایران برگشته برگزار میکنه . دلم هوری ریخت پایین . خدایا یعنی چی؟ ... 

تابوت رو آوردن تو صحن مسجد . زنها شروع کردن به گریه کردن و مردها هم مشغول فاتحه خوندن و با گوشی عکس گرفتن ! ... 

دعا شروع شد . تا اخرش نشستم خیلی دیر شده بود . دلم نمی یومد برم . میخواستم طوری بشه که بتونم از نزدیک برم و براش فاتحه بخونم و درخواستمو بهش بگم . اعتقادم اینه که شهدا به خدا نزدیک ترند. باید واسطه قرار میدادمش . برای مریض هام . مریض هایی که برام خیلی عزیز هستن . 

آخر ِ دعا رفتم پایین دم در مردونه . به یه آقایی که به نظر میرسید از خادمین مسجد باشه گفتم میشه بیام تو ؟ گفت بفرمایین . رفتم دیدم در انتهای سالن خانمها نشستن . نمیتونستم برم بشینم و از دور نگاه کنم . پا به پا کردم  بلکه منو با این وضع پریشونم ببینن . نمیشد بری جلو . دل به دریا زدم و رفتم کمی جلوتر . مسئول مراسم گفت خواهرا نیان جلو . غیر من خواهری نبود . پس کشیدم . گفت بعد از نماز مغرب و عشا خواهرا با شهید دیدار دارن . باید میموندم تا بعد نماز ؟!! 

خونه غذا نداشتم . دیر شده بود . دلم شور خونه رو میزد ولی تاب رفتن هم نداشتم . هم دلم نماز جماعت رو میخواست و هم دیدار با شهید رو . دیگه دل به دریا زدم گفتم منکه موندم . تا اخرش بمونم . 

پشت ِ سر  آقایون ایستادیم و نماز رو اقامه کردیم . بعد نماز بازم این آقایون رفتن سراغ شهید و باز خانمها باید نظاره گر می بودن ! ( پس چیه هی میگن خانمها مقدم ترند !!) . باز رفتم جلوتر . قبل از من مادر شهید گمنامی خیلی بی تابی کرده بود . خودش رفته بود جلو . هر شهیدِ گمنامی براشون حکم فرزندشون رو داره ، می گفت شاید این بچه ی من باشه ... اون رفت و برگشت . من بودم وبی تابی ام . بالاخره دستور دادن آقایون سمت چپ مسجد جمع بشن تا خانمها از سمت راست بیان فاتحه بخونن . 

من دیگه معطل پیرمرد هایی که حس حرکت کردن نداشتن نشدم . رفتم جلو . و اولین کسی بودم که رسیدم به شهید . انگار تمام غم عالم رو ریختن به دلم . یه ان یادم رفت برای چی اونجا بودم . قطعه ی 44 اومدم جلوی نظرم و تمام شهدای گمنام . اشک امان فکر کردن رو ازم گرفته بود . اصلا دل ِ جدا شدن ازش رو نداشتم . ازش خواستم از خدا برای شفای همه ی بیماران دعا کنه ، برای بیمارانِ من هم . 

انگار خیالم راحت شده باشه از کنار شهید دور شدم .فکر میکردم الان توی اون تابوت چی ممکنه باقی مونده باشه از شهید ؟ !! ... 

خدا به دل ِ تمام مادرای شهدا صبر بده مخصوصا مادر ِ شهدای گمنام که تا ابد چشم انتظارن . 

خیلی گشته بودیم . نه پلاکی نه کارتی چیزی همراهش نبود . لباس فرم سپاه به تنش بود . چیزی شبیه دکمه ی پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد . خوب که دقت کردم ، دیدم یک نگین عقیق است که انگار جمله ای رویش حک شده ، خاک و گل ها را پاک کردم دیگر نیازی نبود دنبال پلاکش بگردیم .روی عقیق نوشته شده بود ، 

«به یاد شهیدان گمنام » 


خدایا در این روز ِ جمعه ، دل ِ امام زمانمان را از ما خشنود بگردان .

امیدوارم اعمالمان مخصوصا در این ماه باعث رنجشان نشده باشد. 

آرزو دارم این ماه و ماه شعبان، مقدمه ای باشد برای ماه ِ رمضانمان تا پاک از آن خارج شویم . 


پ . ن : فکر میکردم اگر بنا بود حضور آقا به درست شدن من و مایی باشه هیچ وقت ظهوری در کار نخواهد بود ، خوب شد به این نیست ...

  • خانم معلم

روزی به درازای یک قرن

خانم معلم | شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۱، ۱۲:۴۰ ب.ظ | ۹ نظر

بیماری اش را همه میدانستند. کار مردم شده بود دعا و نذر و نیاز برای سلامتی شان ، اما هیچکس در باورش نبود که ممکن است تنهایمان بگذارد .

خبر ساعت 7 ، هجوم مردم به خیابانها ، سرگشتگی ، چشمان اشکبار ، لباس های مشکی ، دستهایی که بر سر می کوفتند ، همه و همه نشان از « بی کسی » داشت ...

قطرات انسانها ، مصلی را دریا کرده بود . دریایی که ماهیگیرش بر فراز ِ سکویی با دلی آرام نظاره گرشان بود . و ماهیانِ دریای جنون سر از آب بیرون اورده و التماس ماهگیر ِ پیر می کردند که :

« ما را نیز با خودت ببر .»

دریای انسانها در بهشت زهرا اقیانوسی مواج تشکیل داده بود . موجها می آمدند و میرفتند و هر از گاه برخورد مواج ، قطره ای را بالای دست میبرد تا به محلی امن برساند .

هیچکس به حال خودش نبود. پیر و جوان ، زن و مرد ، هیچکدام نمیدانستند چه باید بکنند . گوشه ای جوانی را آب میدهند . گوشه ای دستی محرم موی سری را داخل مقنعه اش میبرد و بادش میزند ، کفش هایی لنگه به لنگه در میانِ بیابان خدا بر روی زمین بی صاحب افتاده است ...

نه تقصیر آن پیر ِمراد است و نه تقصیر این مردم . پروانه وار گرد ِ شمع ِ خاموش ِ وجودش میچرخند . گرد ِ جعبه ای که آرام و قرار ندارد و هراز گاهی به سویی کشیده می شود چرا که همه با تمام وجود می خواهند لمسش کنند . تبرک کنند ، ببویند و ببوسند. مگر دلشان می آید که گرما بخش هستی شان را به خاک بسپارند . اخر چگونه ؟!

هر جور که هست باید به او برسند ، بلکه دستی از تابوت خارج شود و دست مهری بر سرشان کشد که او میداند بر سر یتیم دست کشیدن چه ثوابی دارد . مگر او پدر این امت نیست ؟ ...

یاد اولین روزهای سال 56 می افتم . اولین روزهایی که اسم « آقا » را شنیدم . اول دبیرستان بودم که عکسی از ایشان دیدم و صحبت هایشان را از نوار کاست درون ضبط یک کاسته ی خانه مان شنیدم .

تازه حرفی ازانقلاب شنیده بودم . تازه فهمیده بودم که باید از نامحرمان رو گرفت . تازه فهمیده بودم «شاه » انقدر ها هم شاه نیست . ساواک و ساواکی و زندان و دولت کلماتی بودند که زیاد تکرار میشد برایم و دکتر شریعتی .

اولین تصویر ِ امام همان عکس سیاه وسفیدی سه رخی بود که چشمان نافذشان در زیر آن ابروان پر پشت جذبه اش را نشان همگان می داد . تنها عکسی که از ایشان تا سال 59 دیدم.

اتفاقات انقلاب ، ورودشان به پاریس و بعد ایران و ... بعد جنگ . رهبری کاریزماتیکشان ، باعث شده بود که اگر مخالفی هم هست در میان خیل عظیم طرفدارانشان جرات بدگویی نداشته باشد مگر در میان جمع خودشان .

تصمیمات بخردانه ، هوش بالا ، عجین شدن با مردم و در سطح مردم حرف زدن ، خصوصیاتی بود که از ایشان رهبری ساخته بود که در عمق دلها خانه کرده بود . و این گونه بود که جوان ِ سیزده ساله را او رهبر بود و رهبر، جوانش را رهبرِ خود و مردمش می خواند .

چه روزهای سختی را این امت پشت سر نهاده ، چه روزهای سختی نیز پیش رو دارد ، اما ، جمله ی واحد همه ی روزهایمان همان است که قران می گوید :

واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا ...

دشمن این روزها در کمین است . از کمترین روزنه نمیگذرد تا خود را داخل این امت نماید و چون باکتری تقسیم و تکثیر گردد و ریشه ی انقلاب را بخشکاند . به صغیر و کبیر هم رحم نمی کند . کاش حتی اگر اهل سیاست نیستیم ، اهل رفاقت باشیم ، اهل امامت باشیم . اگر خودمان از دغل بازی های سیاسی سر در نمی اوریم ، گوش به فرمان رهبرمان باشیم که در مسلمانی یا باید مجتهد بود یا مقلد .

  • خانم معلم

رجب این ماه پر برکت ...

خانم معلم | جمعه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۱، ۰۴:۱۰ ب.ظ | ۵ نظر

«اللهم انی اسئلک بالمولودین فی رجب محمد بن علی الثانی و ابنه علی بن محمد المنتجب 

و اتقرب بهما الیک خیرالقرب »


حدیث قدسى :  
   
  جَعَلتُ هذَا الشَّهرَ (رَجَبَ) حَبلاً بَینی و بَینَ عِبادی فَمَنِ اعتَصَمَ بِهِ وَصَلَ إلَی‏؛  
   
  ماه رجب را ریسمانى میان خود و بندگانم قرار داده‏‌ام؛ هر کس به آن چنگ زند، به وصال من رسد

 
   
  امام جواد علیه السلام : 
اَلثِّقَةُ بِاللَّهِ ثَمَنٌ لِکُلِّ غالٍ و سُلَّمٌ إلى کُلِّ عالٍ؛
 
   


  اعتماد به خدا بهاى هر چیز گران‏بها، و نردبانى به سوى هر بلندایى است  
   
  حکمت‌نامه بسیج: ح 149 


هر گاه صحبت از امام جواد علیه السلام می شود ، بی اختیار به یاد پدر بزرگوارشان میافتم . انگار نام این دو بزرگوار برایم با هم عجین شده است . خدا زیارتی با بصیرت ، قسمت همه مان بنماید انشا الله .


از خداوند آرزو دارم که در این ماه رجب ، از نهرش به قدر جرعه ای هم که شده ، به همه مان بیاشاماند و از او میخواهم که به غیر کویش رو به سوی هیچ کس نکنیم که همه چون ما محتاج ِ چون اویی هستند و توسل بجوییم به مولودین این ماه که همه از مقربان درگاهش می باشند تا رهرو راهشان باشیم و در صراط مستقیم قرار گیریم .

خدایا ، گناهانم زیاد است ، میدانی و میدانم که اگر ستار نبودی ، این گونه همگان به خوبی از من یاد نمی کردند . اگر در منظر مردمان " انسان" خوبی هستم (که نیستم و تو بهتر میدانی اما این نیز به یمن وجود شماست ) ، از تو میخواهم که   " بنده " ای خوب برای تو باشم . همان طور که تو میخواهی و به بهترین هایت نشان داده ای ...


و این جمعه هم بی حضور امامم به سر رسید ...


اللهم عجل لولیک الفرج 

  • خانم معلم

من و رسوایی و این بار ِ گناه

خانم معلم | جمعه, ۵ خرداد ۱۳۹۱، ۰۵:۳۱ ق.ظ | ۱۸ نظر

کوری چشـــم دشمنان باید

بنده ای خوب ومتقی باشیم

از  امـام  زمان  مدد  گیریــم

تا ابد رهرو  " نقی "  باشیم

«محمود مربوبی »

خدا به برپا گنندگان ِ همایش حزب الله سایبر خیر فراوان عطا کند ، جلسه ی پربرکتی بود . ازسخنان جناب پناهیان گرفته تا جناب حسین یکتا و ...

جلسه پیرامون هتک حرمت به ساحت مقدس امام دهم شیعیان حضرت امام علی النقی علیه السلام و علل آن و نحوه ی برخورد مسلمانان و بخصوص شیعیان با این گونه حرمت شکنی ها بود.

حجه الاسلام پناهیان از قول مرحوم صابری ( گل آقا ) گفتند : وقتی از گل آقا پرسیدند چرا کاریکاتور روحانیون را نمی کشی یا طنز نمی گویی ، گفت ، از قدیم وقتی بچه بودیم و روحانی وارد جمعمان می شد میگفتند « آقا » آمد ، کسی به آقای عقایدش توهین نمی کند .

همه چیز در همین جمله است . اگر باور داشته باشیم و به باورمان حمله برند باید دفاع کنیم و عقب ننشینیم . و متاسفانه از این دست بی حرمتی ها را از قبل شاهد بودیم .

یادم می آید زمان امام بود . کانالهای سیما شاید به دو و سه تا میرسید . و برنامه ها اکثرا مذهبی و سخنران ها اکثرا روحانی بودند . چه ها که گفته شد و چه جوک هایی ساخته شد و ما شنیدیم وساکت ماندیم . و نه تنها ساکت ماندیم بلکه گاهی همراه شدیم و خندیدیم .

به خوب وبد بودن برنامه ها و مدیریت نداشتن ها و روانشناسی مخاطب را در نظر نگرفتن ها کاری ندارم که همه ی اینها هست و اما حرفم چیز دیگری است .

دیشب تلویزیون فیلم سینمایی را نشان میداد به نام پل .... اسمش را یادم نیست ولی موضوع ان مرد سیاهپوست امریکایی بود که بدنبال پسرش که در ژاپن مرده ابود می رود تا عروس و نوه اش را پیدا کند . وقتی پیدایشان میکند نوه ی دو یا سه ساله اش را میبیند که ژاپنی حرف میزند . از عروسش میپرسد زبان « ما » را بلد نیست ؟ و عروس میگوید اینجا « ژ اپن » است .

این نشان میدهد که یک ژاپنی آنقدر کشور و زبانش را باور دارد که نمی گوید امریکا ابرقدرت است و همسرم امریکایی است و بچه ام باید زبان پدرش را بلد باشد میگوید اینجا ژاپن است .

متاسفانه باور هایمان ضعیف است . اگر بناست باورمان را نشان دهیم تنها « تصدیق » کافی نیست . حرکت لازم است . می شود ان زمان که ، امام حسین علیه السلام از عبدالله حر جعفی خواست همراهش شود در جنگ و او ممانعت ورزید و حتی به دیدار امام نیامد و امام خود به دیدارش رفتند و او گفت : میدانم هر کسی همراهی ات کند در اخرت خوشبخت می شود ولی از همراهی ات معذورم اما این «اسب » مرا بگیر که چنین است و چنان است ... که صد البته امام خودش را میخواست نه اسبش را ...

زمان جنگ تن به تن نیست . در وبلاگ « صاحب بساطات عدیده» خواندم که میگفت در کتاب اول دبستان دانش آموز میخواند آن مرد با « داس » امد ولی بچه ی دبستانی که داس ندیده ولی DOS را می شناسد و شنیده ...

جنگ جنگ نرم است . وبلاگ نویسان باید حرکت کنند . فکر کنیم چه راهی را باید انتخاب کنیم تا نشان دهیم هیچ توهینی را بر نخواهیم تافت و برخورد قاطعانه با آن خواهیم داشت . مگر در تغییر نام « خلیج فارس » حمله به سایت پادشاه عربستان باعث بسته شدن آن نشد ، پس « میتوانیم » اگر با هم باشیم .

اولین پیشنهاد :

مطالعه ی زندگانی یکی از ائمه

نوشتن درس هایی از زندگی ایشان به صورت فیلمنامه یا نمایشنامه

استفاده از جملات و احادیث و روایات در متن پست ها در قالب داستان

طراحی مسابقه از موضوعات مطرح شده و دادن جایزه

ترجمه ی ادعیه مشهور به زبان های رایج دنیا .

 

پ.ن : اجتماع بزرگ عزاداران حضرت امام علی النقی امام هادی علیه السلام

جمعه 5 خرداد ساعت 12:30 از مسجد اعظم تجریش به طرف مسجد همت امامزاده صالح علیه السلام

 

 

  • خانم معلم

ایام شهادت امام نقی علیه السلام تسلیت باد .

خانم معلم | دوشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۱، ۱۲:۲۳ ق.ظ | ۵۴ نظر


لو سَلکَ الناسُ وادِیًا شُعَبًا لَسلکتُ وادِىَ رَجُل عَبَدَالله وَحدَهُ خالِصًا
 
اگر مردم به راه هاى گوناگونى روند، من به راه کسى که خدا را خالصانه مىپرستد خواهم رفت.
 
* امام علی النقی علیه السلام


سلام بر دوستان عزیز

نمیدانم عزیزی را از دست داده اید یا نه ؟ ...

نمیدانم در این جور مواقع چه حسی داشته اید، اما در بیشتر موارد دیده ام که همه به طرقی تمایل دارند آن عزیز از دست رفته را خوشحال نمایند و با برپایی یادبودی خاطره اش را زنده نگاه دارند .

هر کسی و گروهی نیز این کار را به شکلی به زعم خویش انجام میدهد ، اما براستی بهترین هدیه برای خوشحال نمودن کسانی که ناظر و حاضرند ولی به گونه ای دور از دسترسند برای ماچه می تواند باشد  ؟

معمولا بهترین کارها ، خواندن قرآن و صدقه دادن و خیرات نمودن برای آن عزیز است .

پس بیایید برای زنده نگاه داشتن یاد و خاطره ی آن امام ِ عزیز ، 

در روز جمعه 5 خرداد 91 ، قبل از اذان ظهر ( تا آنجا که مقدور است ) یک ختم کامل قرآن را به محضر امام علی النقی علیه السلام هدیه نماییم . بلکه از این طریق شادی روح ایشان را فراهم اورده باشیم .

کسانی که تمایل دارند بسم الله.


 خراسانی

 خراسانی 

 سروشا

جرقه

 ماه

 یک رهگذر

 غضنفری

 پرواز

صبا

  عظیم زاده

 زهرا

 قاسمی فر

زیر یک سقف

دوست حدیث

 مظلوم مقتدر

 مظلوم مقتدر

 مظلوم مقتدر

  مظلوم مقتدر

 پیله چی

 مریم

 غضنفری

همحار

 حدیث آرزومندی

 ملکی

حدیث آرزومندی

حدیث آرزومندی

 شوکو

 س.م

 س.ک

 خانم معلم 

دومین سری ختم جمعی را شروع خواهیم نمود به فضل الهی ... 



 رائح 

جناب کاوسی

م.ا.ه

 فاطمه.ط

فاطمه .ط

فاطمه .ط

 فاطمه .ط

 یاسر خرم

فاطمه .ط

یگانه

فاطمه .ط

فاطمه.ط

فاطمه.ط

فاطمه.ط

 فاطمه.ط

فاطمه.ط

فاطمه.ط

 زهرا

بهار انتظار

مریم -سما

 سما


سما

 ترنج

 پور غلامی

سمیه 

حانیه

علی

نیکبخت

 صادق

 رویا 


انتظارم برای شرکت در چنین اقدامات عملی از سوی دوستان بسیار بیشتر بود . شاید گذاشتن لوگو گوشه ی وبلاگ نشانه ای باشد اما خیلی کم خطر تر از یک اقدام عملی است . 

وقتی بعضی از دوستان کمبود وقت را مطرح میکنند یاد طفره رفتن ها و توجیه کردنهای افرادی میافتم که هنگام جنگ، امام و مقتدایشان را تنها گذاشتند . 


یعنی این همه ادعا که ای وااای اماممون این طور شد اون طور شد ،اینو بهش گفتن اونو بهش گفتن خودمون رو خود کشی کردیم ! حالا اینم سیل استقبال کنند گان از یک برنامه ی عملی در جهت نشان دادن دوستداران ان حضرت ! میبینید که سیل داره وبلاگمون رو بر باد میده( البته بر آب میده )... 
یعنی ما دقیقا مثل همونایی هستیم که شب عاشورا وقتی آقا گفت از تاریکی استفاده کنید و برید ، سریع معطل نکردیم وفلنگ رو بستیم ودر رفتیم ...
یعنی یه جزء قرآن خوندن اونم برای عزیزی که عزیزتر است این همه سخته ؟ !! یعنی خوندن یک جزء قرآن نیم ساعت ، نه ، یکساعت وقت بیشتر میبره ، حاضر نیستیم یکساعت وقت برای آقامون بزاریم ؟ اونم توی ماه رجب ؟ 

این الرجبیون ؟!!!!! 


منتظر حضور فعالتان هستم . به تمام دوستانی که میدانید اطلاع دهید . ختم اول ، بیشتر از میان همکاران من در مدرسه هستند . شما جوانها هم بپا خیزید .

 

با تشکر از محمد حسین عزیز برای تهیه عکس برای این پست . دلمو شاد کرد خدا دلش رو شاد کنه .


اخر نوشت : به مدد الهی سومین ختم قرآن هم کامل شد ... خدا به تمام کسانیکه به نحوی در این امر شرکت کردند و یا دلشون میخواست شرکت کنند و نمیتونستند اجرش رو عطا کنه ، دیروز از حجه الاسلام عالی شنیدم که می گفتند هر کسی نیتی داره و از سر خلوص میخواد کاری رو انجام بده ولی نمیتونه در ثواب اون کار شریکه ف مثلا اگه کسی دلش میخواست که ای کاش بودم و در عاشورا شمشیر میزدم ، یا بودم تا جلوی حضرت میایستادم موقع نماز خواندن ف یا بودم در ... ثواب تمام اون کارها رو داره اگر واقعا و از ته دل نیتش این بوده باشه ... 

الاعمال بالنیات ... 

خدایا این قبیل اعمال رو از ما بپذیر ... 

  • خانم معلم

بهترین رسانه ، اما برای دشمن

خانم معلم | شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۱۲:۴۲ ق.ظ | ۱۴ نظر

از وقتی جریان این پسره ی نادان را شنیدم ، همش در ذهنم بود که نباید این نوع مطالب را اشاعه داد ، از طرفی هم فکر میکردم اگر جلوی این نوع کارها گرفته نشود ، هر کسی هر کاری دلش بخواهد انجام میدهد .

مانده بودم باید چه کرد . یکی از دوستان این مطلب  را از حجه الاسلام مرادی برایم فرستادند . دستور ایت الله مکارم هم که هست ...

 

  • خانم معلم

روزت ، روزش ، روزم ؟!

خانم معلم | جمعه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۱۲:۱۸ ب.ظ | ۲۷ نظر

باید خودت از خودت بگویی

از  روز  تولــــــــــدت  بگویی

 

سلام بر مادر ِ بی مزار ...

سلام بر دختِ پیمبر ...

سلام بر همسر ِ حیدر ...

 

 روز میلادتان است ، زبانها قاصر است از وصف ِتان که شما محبوبه ی خدا هستید ...

در این روز ِ جمعه فرزندتان مانند بسیاری از فرزندان مادر از دست داده، بر سر ِ مزارتان آمده اند ، از خدا بخواهید ظهورش را که دل ِ مادران ِ شهدا به ظهور ایشان خوش است ...

هر چه بیشتر می گذرد ، از او ، از شما ، از خدا دور و دورتر می شویم ...خانم جان به فریادمان برس ...

 

میلادتان شاید تلنگری باشد بر من و مایی که حجاب دنیا مانع دیدن ِ روی زیبایتان و درک حضورتان شده است . دعایمان کنید که سخت محتاج دعایتان هستیم ...

 

اللهم عجل لولیک الفرج

 

  • خانم معلم

من علمنی حرفا ...

خانم معلم | چهارشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۱۲:۱۴ ق.ظ | ۲۴ نظر

 

از پنجره دفتر داشتم حیاط را نگاه می کردم که یک گروه از دانش آموزان دبیرستانی ( البته با هماهنگی قبلی ) برای بازدید از هنرستان مان در هفته ی مشاغل وارد حیاط شدند . به عنوان معاون فنی هنرستان باید برایشان در مورد انتخاب رشته و تفاوت های دبیرستان و هنرستان های فنی حرفه ای و کار دانش صحبت می کردم .

جو هنرستان و فضای کارگاهی آن معمولا برای دانش آموزان دبیرستانی جالب وجذاب است . کمی فضای نمایشگاهی سالن مدرسه را که دیدند ، آماده شنیدن صحبت هایم شدند از تفاوت های این دو برایشان گفتم و برای آنکه آنها را هم در گیر بحث کرده باشم پرسیدم : "چند نفرتون میخواین برین رشته ریاضی ؟". از آن جمع ِ تقریبا سی نفره ، دو نفر دستشان را بلند کردند . بعد گفتم : "خوب چند نفر رشته تجربی رو دوست دارن ؟" . یک 4 ، 5 نفری  دستهایشان را بلند کردند و از این میان 5 نفری هم خودشان را آماده ی رفتن به رشته ی انسانی کرده بودند !

حساب کنید از این جمع سی نفره ، 12 ، 13 نفر میدانستند که علاقمند به چه رشته ای هستند و بقیه بی خیال ، انگار نه انگار بناست انتخاب رشته کنند ، ادامه تحصیل بدهند . از شکل وشمایلاشان چه بگویم ... فکر کنم منتظر بودند تا آخر سال بشود و نمره ها از کوره در بیاید و برگه ی هدایت تحصیلی را دستشان بدهند تا ببینند مشاور برایشان چه رشته ای را در نظر گرفته است !

 

به راستی برای نسل جوانمان چه اندیشیده ایم ؟!

 

یادم می آید قبل از آنکه به سن ِ انتخاب رشته برسم ، قبل از انقلاب ، رشته ای بود به نام خانه داری ، دخترهای فامیل و همسایه بعضی هایشان خانه داری میخواندند . خدا وکیلی بد رشته ای هم نبود .حداقل یاد میگرفتند در خانه باید چه کارهایی انجام دهند . در حالیکه میبینم بسیاری از دختران ِ ما از انجام دادن کمترین کار در منزل غافلند و تنها می گویند " بلد نیستم " و خودشان را راحت می کنند ...

به جای این همه ارج و قرب گذاشتن های بی مورد و تو خالی به جوانان، کمی عاقلانه تر به وضعیت تحصیلی ، شغلی و انسانی آنان بیاندیشیم .

پس از شهادت استاد مطهری ، این روز را روز ِ معلم و برای ارزش گزاری به این شغل (عشق ) آن را هفته ی معلم نامیدند . بگذریم که چگونه می توان ارزشهای کیفی یک معلم را به کمیت تبدیل و از این میان فرد ِ نمونه  را انتخاب نمود اما جالب تر این است که برای ارج و قرب نهادن بر زن ، بخشنامه ای چند روز پیش داشتیم مبنی بر انتخاب معلم نمونه ی زن فرهنگی !!! یعنی همان آیتم های معلم نمونه اصلی را فقط برای زنان در نظر گرفته بودند بی کم و کاستی . این طرح از آن ِ چه کسی بود و برای پیاده کردنش چقدر از جیب آموزش و پرورش و طرح های پیشنهادی رفت بماند ، اما کمی فکر نکردید دوباره کاری چرا ؟ ! یا لا اقل کمی موارد خاص به ان اضافه می کردید که بگوییم برای " زن " بودنمان حد اقل یک نگاه نو داشته اید ؟

پیشنهاد جناب پناهیان را بخوانید و تفاوت در نوع نگاه را حس کنید :

حجت الاسلام و المسلمین پناهیان با حضور در برنامۀ سمت خدا در پاسخ به این سؤال که «آیا فکر نمی‌کنید در بعضی یا بسیاری موارد، مادران ما در تربیت فرزندانشان مخصوصاً در تربیت دینی آنها کوتاهی کرده‌اند؟» گفت: قبل از اینکه بخواهیم مادران محترم را در تربیت فرزندانشان مقصر بدانیم و بگوییم که در کسب آگاهی‌های لازم در این زمینه کوتاهی کرده‌اند، بهتر است ببینیم که آیا آموزش عالی کشور ما رشته‌ای را به عنوان رشتۀ تحصیلی برای ارج نهادن به مقام مادری تأسیس نموده‌ است که اکثر دختران تمایل داشته باشند در این رشتۀ تحصیلی مشغول به تحصیل شوند؟ 

 

تمام حرفم همین بود  که ،

 ای کسانی که آن بالا بالاها نشسته اید ، جوانانمان هرز میروند ، کمی بجنبید ، باغهای لواسان ، ویلاهای شمال ، گردش های خارج از کشور  نوش جانتان ، اما برای طرح هایی که میدهید کمی هم زمان بگذارید ، بخدا ، اخرتی هم هست ، سوال و جوابی هم هست ، در یابد این بچه ها را .

درس هایی که فرصت فکر کردن به بچه نمی دهند ، انتظار نمره و در صد قبولی بالا تحت هر شرایطی ! ، یک بام و دو هوا بودن و بین تعلیم و تربیت گیر کردن و له شدن که بالاخره اول به تربیت بپردازیم و انسان سازی کنیم و یا به داد ِ آموزش برسیم و نخبه پروری و حافظه پروری، کدام مهمتر است ؟ ....

این همه دم از مقام " مادر " میزنیم ، کجا " مادر بودن " را یاد میدهیم ؟! ...

محض خاطر خدا ، بیایید برای دخترانمان هم رشته هایی در نظر بگیرید که به درد زندگی شان بخورد ، و علاوه بر آن به این رشته ها آنقدر ارزش و اعتبار بدهیم که با رغبت جذب آن شوند ، نه آنکه کمترین نمره آورندگان را  به سوی این رشته ها سوق دهیم و بر سرشان بزنیم که از این رشته درب و داغان تر نبود که بتوانی بروی .

کاش نیاز سنجی میشد ، کاش میدانستیم که در آینده به چند مهندس و دکتر و حقوق دان و ... نیازمندیم که این همه دختر به سمت این رشته ها هجوم نبرند ، که فکر نکنند تا وارد رشته ی تجربی شدند باید عنوان " دکتر " را یدک بکشند ... که " مادر " بودن اولین اولویت یک دختر برای زندگی اش باشد ...

کاش صدا وسیما کمی برای انتخاب رشته تبلیغ میکرد ، کاش رشته های مهارتی را در اولویت قرار میدادند ، کاش فرهنگ دانشگاه رفتن و دانشجو شدن و مدرک داشتن در بین خانواده ها چنان جا می افتاد تا خانواده ها بدانند نیازی نیست فرزندشان با نمره ی 12 ریاضی و 10 فیزیک  حتما باید رشته ی ریاضی بخواند و اگر ثبت نامش نکنند آسمان به زمین نمی رسید و زندگی شان تیره و تارنمی گردد .

بیایید از آموزش عالی بخواهیم به دنبال ایجاد رشته ی " مادری " باشد و دکترا بدهد . چه اشکالی دارد زنی دکترای مادری داشته باشد ؟! ... چه اشکالی دارد زنانی که توانمند هستند ، هم پزشک باشند و هم رشته ی مادری خوانده باشند ؟! ...

هفته ، هفته ی معلم است ... این هفته را به تمام آنانی که به هر نحو مطلبی را آموزش می دهند تبریک می گویم ، چه در سِمتِ رسمیِ شغل معلمی باشند و چه به صورت غیر رسمی تعلیم عشق میدهند و تبریک می گویم به مادرانی که اول معلم بشرند و تبریک می گویم به کسانی که به ما می آموزند درست دیدن و درست شنیدن را ....

این هفته را به تمام کسانی که با آموزش ِ حرفی مرا بنده ی خویش ساختند تبریک عرض نموده از خداوند برایشان سلامتی ، سعادت ، آرامش و سربلندی آرزو می کنم .

 

 

 

  • خانم معلم

پناهم ده

خانم معلم | جمعه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۱۲:۰۰ ق.ظ | ۱۹ نظر

مادر ...

                          پناهم ده در آغوشت ،

                                                                  دلم تنگ است.


                                              همین صفحه برای غربتت کافی است ... 

بر گرفته از وبلاگ نبات تلخ

 

نیایش نوشت:

خدایا ! ...

بی طاقتی ام ده ! *

* ر.ک به حدیث امام صادق علیه السلام از وبلاگ حتی بیشتر

عند فناءالصبر یأتی الفرج...... صبر که تمام بشود فرج می آید.....

  • خانم معلم