بایگانی شهریور ۱۳۸۸ :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


۷۲ مطلب در شهریور ۱۳۸۸ ثبت شده است

پاس داشت ارزشها ....

خانم معلم | جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۸۸، ۰۱:۰۳ ب.ظ | ۴ نظر
دوست ناشناسی در پست « وقتی با ما اینطور می کنن !!» به این مسئله اشاره داشتند که " فکر نمی کنم جوانان ما با ارزشها بیگانه شده اند برعکس به نظر می رسد حتی اینها که امروز ظاهرا در مخالفت با نظام رای داده اند با اصول انقلاب مخالفتی ندارند " که خواستم در این قسمت کمی به آنچه در جامعه می گذرد بیشتر اشاره نمایم . ایشان از سیگاری بودن جوانان ما در گذشته و دمی به خمره و پکی به تریاک زدن پدرانمان صحبت کرده اند که الان با وجود تغییرات کشورمان و به روز شدن آنان و وجود وسایل ارتباطی بسیار کمتر در جوانان این مسائل ، قابل مشاهده است ....

نمیدانم منظورشان این بوده که با تغییر جامعه ، نوع تفریحات عوض شده و یا اینکه با وجود تغییرات جوانانمان سراغ این مسائل نمی روند ؟ !
به هر شکل توضیحاتی به نظرم میرسید که بهتر دیدم در یک پست جداگانه با خواننده این وبلاگ در میان گذاشته و جویای نظرات بقیه دوستان نیز بشوم چرا که این وبلاگ در ابتدا برای دانش اموزانم طرح ریزی شده بود که تا حرفهای خود را در ان منعکس کنند و شعارم این بود " دل گپ ، جایی برای به هم گفتن و از هم شنیدن " ...
به نظرم به ارزشها در گذشته بیشتر بها داده می شد ..... اینکه الان دختر و پسر جوان به راحتی سر پدر و مادر در حضور کسانی چون مدیر و معاون مدرسه ( که مثلا خیلی هم ازشان حساب میبرند ) فریاد می کشند ، باید دید در خانه چه بلایی سرشان می اورند !.... این مستقیما به نوع تربیت پدر و مادر بر می گردد ولی جامعه هم بی تقصیر نیست ، نوع نگاهی که ما به جوانان داریم و به یکباره آزادی هایی که ظرفیت ان را نداشتند ، در اختیارشان گذاشته شد و فرزند سالاری که در خانواده ها رواج یافته از عوامل این نوع رفتارها می باشد ....
دوستی اشاره داشتند به اینکه اگر «ترس نبود ..... » !! بله اگر ترس نبود و مثل قدیم بساط مشروب فروشی ها برپا بود مطمئنا وضع بدین منوال که میبینید نبود ..... یکی از بستگان جوانمان که تازه ازدواج کرده اند جدیدا به « وارنا » مسافرت کرده بودند و باید میدید از هموطنان جوان ایرانی که خود را در مشروب خفه کرده بودند چه می گفتند !!!! ...... و چرا راه دور برویم همین دوبی که تا پایشان به فرودگاه میرسد همه چیز فراموش میشود ! ......
منظور من از ارزشها همانی است که اگر در ما درونی شده باشد دیگر هر کجای دنیا هم که باشیم آنها را زیر پا نخواهیم گذاشت به عنوان مثال همین زوجی که به وارنا رفته بودند نمازشان را می خواندند و لب به مشروب نزده بودند .......
منظور از ارزشها همان است که اگر درونی شده باشد ، جناب آقایان ....... با کمی" فشار" از انها روی بر نمی تافتند اگر به ان عقیده ی کامل داشتند ....... منظور از ارزشها همان است که اگر در صفی مثلا نانوایی یکی از بستگانمان را دیدیم ، نخواهیم که چند نفر جلوتراز ما نوبتشان از بین برود تا ما به واسطه ایشان زودتر به هدفمان برسیم .....
جالب است بدانید در بانک بودم و خانم جوانی به همراه فرزندش از خانمی که جلوی من بودند تقاضا کردند فیش تلفنشان را پرداخت نمایند و ان خانم هم از سر ناچاری و در رودربایستی پذیرفتند . خانم تقریبا مسنی که قبل از این خانم جوان بودند به ایشان تذکر دادند که این کار صحیحی نیست و نوبتشان را رعایت کنند ، زن جوان ناراحت شد و شروع به غر غر کرد و خانمی که قبض را گرفته بود قبضش را پس داد ... غر غر زن جوان به راه بود ، گفتم خانم مسن حق دارند ، ماه رمضان است و همه روزه دار و زمان برای همه مهم است ، گفت : می خواهم با دخترم به مسجد بروم و نمیرسم !! ..... گفتم نماز جماعت کار پسندیده ای است ولی الان حق الناس به گردن شماست ، با من هم مخالفت کرد و اینها همه در جلوی چشمان ان طفل معصوم رخ می داد ........
حتما یادتان هست که مادرانمان هنگام مواجه شدن با نانی روی زمین خم می شدند ان را برداشته و می بوسیدند و به کناری می گذاشتند تا کسی از روی ان رد نشود ، این را جلوی چشمان ما انجام می دادند و ما نیز برایمان عادت شد ..... الان در مدرسه ای که من در آن خدمت می کنم چون بچه ها تا ساعت 5/2 در مدرسه هستند با خود ناهار می اورند ، عده ای ( انگشت شمار !!) با خود سفره ای می اورند و زیر ظرفهایشان پهن می کنند ، عده ای نیز می خورند بعد زمین را تمیز میکنند ( اگر خورده غذایی مانده باشد ) و عده ی بسیاری خورده غذاها را روی زمین رها می کنند و می روند ..... به ترفند های مدیریت کاری ندارم و به صحبت هایی که با ایشان می شود فقط نوع برخورد بچه ها را با این موضوع خواستم بدانید که همه ی اینها ارزش است ......
خوب است که به انسانها امیدوارانه نگاه کنیم ، خوب است که انسانها را دوست بداریم ، خوب است که با امید به جوانانمان بنگریم ولی قرار نیست چشممان را کاملا به روی حقایق ببندیم ......
شاید خیلی امیدوارانه نگاه کردن هم کار درستی نباشد باید برای بعضی چیزها که در قدیم ارزش بود احترام قائل شد و انها را به جوانمان آموخت ......
همه ی اینها به ما که بزرگتریم و مسئول آموزش بر می گردد ، نه به کودک که خشت خام است .... به همین جهت جمله ی همکارم که فرمودند « ارزشها را رشد دهیم » برایم سنگین تمام شد چرا که در ابتدا باید ارزشها را آموخت ، بعد رشد داد .......
ما هنوز نمیتوانیم طرز گفتگو با دبیرانشان را به انها بیاموزیم ، طرز نشستنشان در کلاس ، حرمتی که باید برای معلم قائل باشند ، نمیدانم شاید اطرافتان کمتر با این مسائل در گیر باشید ولی آنچه من می بینم حاکی از این است که بچه ها خودسر شده اند ........
درسی داریم دو واحدی به نام کار ورزی برای بچه های هنرستان که باید در تابستان بگذرانند ، با تمام خط و نشانهایی که برایشان کشیده ام که اگر نگذرانید ، دو واحدتان پاس نشده و موفق به گرفتن مدرک نمی شوید ، با این حال مسافرتشان را رفتند ، غیبتشان را کردند و با تاخیر در محل کارشان حضور یافتند !!!! ...( البته من هم به فراخور حالشان با ایشان برخورد کردم که سال بعدی ها تکرار نکنند ) !!
شما شاید فراتر را مینگرید ، اما من حس میکنم همین جزییات مهم است ، شاید اگر مجبور شوند ،همه ی اینها را به اجبار بیاموزند و اجرا کنند، ولی انچه اهمیت دارد نوع نگاهشان است به این نوع مسائل ، چرا که اگر ان فشار برداشته شود ان می کنند که قبلا می کردند ...... فرهنگ زمانی معنا پیدا می کند که درونی شده باشد ، دیگر آلمان باشی یا ایران و در خانه ی پدری فرقی نمی کند ، سیگار نمی کشی ، مشروب نمی خوری ، دعوا با کسی نداری ، احترام به حقوق دیگران می گذاری و ........
امیدوارم قانع شده و موفق باشید
88/6/13
  • خانم معلم

کابینه ی دهم

خانم معلم | جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۸۸، ۱۲:۳۵ ق.ظ | ۰ نظر
شکر خدا تکلیف کابینه هم روشن شد و جناب ا.ن می تونند با وزرای همگرا با سرعت به امورات مملکت رسیدگی کنند ...... امیدوارم خدا همراهش باشه چون هر چی باشه دیگه سکان این کشتی به دست ایشونه و این مملکت اون طرفی میره که ایشون بخوان !! .... فعلا که باد موافق می وزه ......
بگو آخه مرض داری فوضول جون! که حالا هی بگی ای داد بی داد ؟!" (1)
البته باز مشکل گروه ما جماعت فرهنگی به قوت خودش باقیه .... خانم کشاورز رای اعتماد نیاوردن ، من که ندیدم ولی شنیدم کلی برای دفاع ، دور زده تا بتونه جاش رو پیدا کنه .... نمیدونم توی این مدت ندیده بود ملت از کدوم طرف برای سخنرانی می رفتن ؟ .... آبروی هر چی فرهنگی رو برد !!! .... آی کیو در حد .... !
آقای علی آبادی هم رای نیاوردن ، خوب شد ، به ورزش که گند زد رفت .یکی از نمایندگان دولت ( اا ببخشید ملت در موافقت با ایشون ) گفته بود که : ز نیرو بود مرد را راستی ز سستی کجی زاید و کاستی !!! ...... دستش درد نکنه جالب بود !
موندم از جناب محرابیان که بالاخره رای آورد ، خوب کلی زحمت کشیده بود نظرات نمایندگان مخالف و .... یادداشت کرده بود ، قول داده که ایرادات رو بر طرف کنه !! و پسر خوبی بشه ، دیگه نره سراغ اختراعات بر و بچ ! و ....... خوب نوش جونش 4 سال دیگه هم بمونه ...
خانم دستجردی که بنده از نزدیک خدمتشون ارادت داشتم ، امیدوارم وزارتخونه اش مثل مطبش نباشه !!! وگرنه از لحاظ تشخیص که دکتر قابلیه ........ موفق باشند ....
وزیر اقتصادمون که با رای بالایی اعتماد مجلس رو بدست آورد ...... وضع اقتصادمون خوبتر میشه چقدر خوشحالم !! ........
وزیر دفاع هم که شاگرد اول شد بهش تبریک می گم ایشون مهمترین اولویتشون رو در وزارتخانه ارتقای قابلیتهای دفاعی جمهوری اسلامی ایران عنوان کردن .
اما وزیر نفت جناب آقای میر کاظمی که سوزنی رد کردن ، خدا بداد برسه ، با مدرک دکترای صنایع بازرگانی مون که تعریفی نداشت ، ببینیم سر نفتمون چی میاد ، البته شاید همین وزرا باعث بشن که انقدر روی نفت سرمایه گذاری نشه ، بالاخره تمومش می کنن راحت میشیم ، ضمن اینکه از خدا می خوام زمستون سردی پیش رو نباشه که یکی از برنامه هاشون صادرات گازه !!!!!
به هر شکل داستان تموم شد ...... امیدوارم که کار به استیضاح نکشه و همه ی وزرای منتخب روسفید از آب در بیان ..... اصلا به ما چه ( به قول ابطحی ، ما رو چه به سیاست !!!)
" ز دست گوش و دیده هر دو فریاد که هرچی بشنفه این، اون کنه یاد!





1- برداشت از وبلاگ میزمویز
  • خانم معلم

میلاد کریم اهل بیت مبارک

خانم معلم | پنجشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۸۸، ۰۹:۴۷ ق.ظ | ۱ نظر

میلاد باسعادت سبط اکبر پور حیدر فرزند زهرای اطهر کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام راخدمت اقا امام زمان عج وتمامی شیعیان ومحبین حضرت تبریک وتهنیت عرض میکنم.

احادیث گهرباری از حضرت:
امام حسن (ع) : اگر به خاطر نیازی مجبور شدی با مردی دوست و همنشین شوی ، پس با کسی دوست شو که وقتی با او همنشینی میکنی ، موجب زینت تو باشد و هنگامی که به او خدمتی کردی، از تو حمایت کند و هنگامی که از او در خواست کمک کردی ، تو را یاری کند و اگرسخنی گفتی ، سخن تو را تصدیق کند و اگر حمله کردی ، هجوم تو را قوت بخشد و اگرچیزی طلب کردی ، تو را یاری کند و اگر نقصی از تو آشکار شد ، آن را بپوشاند و اگرنیکی از تو دید ، آن را به حساب آورد .




اذا نازعتک إلی صحبة الرجال حاجة فاصحب من اذا صحبته زانک واذا خدمته صانکواذا أردت منه معونة اعانک ، ان قلت صدق قولک وان صلت شد صولک ، وان مددتیدک بفضل مدها ، وان بدت عنک ثلمة سدها وان رأی منک حسنة عدها . بحار الانوار ، ج 44 ، ص 139

امام حسن (ع): فقط به دیدار کسی برو که یا به عطا و بخشش او امیدوار باشی و از قدرت او بترسی، یا از علم او استفاده کنی ، یا به برکت دعای او امیدوار باشی ، و یا از خویشان تو باشد .




لا تأت رجلا الا أن ترجو نواله وتخاف یده ، أو تستفید من علمه ، أو ترجو برکةدعائه ، أو تصل رحما بینک وبینه . بحار الانوار ، ج 78 ، ص 111

امام حسن (ع): از آن حضرت سؤال شد : کرم چیست ؟ فرمود : بخشش پیش از خواهش و اطعام در قحطی .




قیل له - علیه السلام - ما الکرم ؟ قال : الابتداء بالعطیة قبل المسألة واطعامالطعام فی المحل . تحف العقول ، ص 227
به امام مجتبی - علیه السلام - عرض شد : ای پسر پیامبر خدا در چه حالی هستی ؟فرمود : خدایی دارم که بر من مسلط است ، و آتش جهنم در پیش روی من است ، و مرگ مرا میخواند ، و حساب آخرت مرا احاطه کرده است ، و در قید و بند اعمالم هستم ، نمیتوانم آنچه را که دوست دارم به دست آورم و آنچه را دوست ندارم از خود دور کنم چون انجام امور به دست دیگری است . اگر بخواهد ، مرا عذاب میکند و اگربخواهد ، مرا می بخشد . پس کدام فقیر و محتاجی است که محتاج تر از من باشد ؟




قیل له علیه السلام کیف أصبحت یا ابن رسول الله ( ص ) ؟ قال : أصبحت ولی ربفوقی ، والنار امامی ، والموت یطلبنی ، والحساب محدق بی ، وأنا مرتهن بعملی لاأجد ما احب ، ولا أدفع ما اکره والامور بید غیری ، فان شاء عذبنی وان شاء عفا عنی ،فأی فقیر أفقر منی ؟






بحار الانوار ، ج 78 ، ص 113








التماس دعا
  • خانم معلم

قضاوت

خانم معلم | چهارشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۸۸، ۱۱:۳۳ ب.ظ | ۰ نظر
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبا‌ب‌کشی کردند. روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایه‌اش درحال آویزان کردن رخت‌های شسته است و گفت: لباس‌ها چندان تمیز نیست. انگار نمی‌داند چطور لباس بشوید. احتمالا باید پودر لباس‌شویی بهتری بخرد.همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت. هربار که زن همسایه لباس‌های شسته‌اش را برای خشک شدن آویزان می‌کرد،زن جوان همان حرف را تکرار می‌کرد تا اینکه حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباس‌های تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت: "یاد گرفته چطور لباس بشوید. مانده‌ام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده.."


مرد پاسخ داد: من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره‌هایمان را تمیز کردم!



زندگی هم همینطور است. وقتی که رفتار دیگران را مشاهده می‌کنیم، آنچه می‌بینیم به درجه شفافیت پنجره‌ای که از آن مشغول نگاه ‌کردن هستیم بستگی دارد. قبل از هرگونه انتقادی، بد نیست توجه کنیم به اینکه خود در آن لحظه چه ذهنیتی داریم و از خودمان بپرسیم آیا آمادگی آن را داریم که به‌ جای قضاوت کردن فردی که می‌بینیم، در پی دیدن جنبه‌های مثبت او باشیم؟


زندگی تاس خوب آوردن نیست، تاس بد را خوب بازی کردن است...
  • خانم معلم

وقتی با ما این طور برخورد میشه ..........

خانم معلم | چهارشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۸۸، ۰۵:۱۱ ب.ظ | ۷ نظر
دیروز یکی از دوستام که مدیر دبیرستانیه بهم زنگ زد که یکی از معاونین اداره بهش گفته « مانتوی سبز می پوشی ، این کار رو نکن به اداره خبر دادن !!!!» قبلش مدیر خودم دوباره بهم اخطار داد که توی مدرسه صحبت سیاسی نباشه چون از اداره به ایشون هم اخطار داده شده !!! .....



به هر دو شون گفتم اداره سیاستش بر اینه که با اخطارهای اینجوری کاری کنه که توی مدارس بحث سیاسی نباشه و مدیرها رو دارن اینجوری می ترسونن .....


آخه کجای این کارها درسته ؟ !!! ..... کجای دین گفته نظرت رو نگو ؟ !! ..... کجا باید حرف زد ؟ !! ...به کی باید حرف زد ؟ !!! ...... من نمیدونم حرف دل رو پیش دوست هم اگه نباید برد کجا باید گفته بشه .....

میدونم که بسیاری از ادارات دولتی ما چنین وضعی رو دارن ...... مسئله اغتشاش یه چیزه ، مسئله مطرح کردن درد ، یه چیز دیگه ......

انگار قراره فقط بگیم " بله شما درست می گید " ، " شما درست عمل میکنید " ، " هر چیزی که شما میگین صحیحه " و ..... بابا این برخورد آراست که باعث رشد میشه ، وگرنه حیوانات ! سخنگو بسیارند !!! ......
دیگه نمیشه توی چنین جوی کار کرد ، شده عین زمان شاه که همه رو می ترسوندن که ممکنه بقال محله تون هم ساواکی باشه ، مملکت رو پر کردن از اطلاعاتی ها ، بابا انقلاب کردیم که از حق شهروندی برخوردار باشیم ، انقلاب کردیم ظلم نباشه ، انقلاب کردیم اصول و فروع دین رو پیاده کنیم ، انقلاب کردیم برگردیم عقب ؟ !!......

امروز توی مدرسه شورا داشتیم ، بنا به دستور اداره باید شعار سالی برای مدرسه تعیین می کردیم تا همه ، اعم از دانش اموز و کادر در راستای این شعار !!! تا پایان سال عمل کنند .!! .... مثل سالهای گذشته !!!!!!!!!! .چند کلمه کلیدی این جمله اینها شد : ارزشها ، منویات رهبری ، اصلاح الگوی مصرف و رسیدند به فعل !! ...... یکی گفت پاس بداریم ، یکی گفت احیا کنیم ، یکی گفت عمل کنیم ، یکی گفت رشد دهیم !!! که دیگه صدای من در اومد گفتم بابا ما ارزشهامون رو فراموش کردیم ، اونوقت چه جوری قراره رشدش بدیم ؟ !!! .........دانش اموز ما از ارزشها هیچی نمیدونه ، اون وقت تو فکر رشدشیم ؟ !!

معلم این مملکت وقتی انقدر آزاد نیست که اظهار عقیده بکنه که هیچ ( توی سرش رو بخوره ) ، انقدر ازاد نیست که رنگ مانتوش رو خودش تعیین کنه ، اونوقت قراره ارزشها رو رشد بده ؟ !!!......

از بس توی تمام این سالها شعار دادند ، یاد گرفتیم که ما هم شعار بدیم ، عمل در کار نیست ، توی پست قبلی همکار عزیزم خوب نوشته بود از شرمندگی مون در برابر قر ان ، اونجا هم شعار میدیم ، کیه که درست عمل کنه ......... وقتی آموزش و پرورش مملکتی راه اشتباه در پیش گرفت باید فاتحه ی اون مملکت رو خوند .... تربیت تمامی نیروی انسانی هر کشوری برعهده آ . پ اون مملکته ، دکتر و مهندس و عمله همه مدرسه رفتن و چند کلاسی رو کمتر و بیشتر گذروندن ... وقتی با ما این طوری برخورد میشه ، وااای به حال بقیه ...

88/6/11
  • خانم معلم

قرآن شرمنده ی توام !

خانم معلم | چهارشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۸۸، ۰۲:۴۳ ب.ظ | ۰ نظر
اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند: «چه کسی مرده است؟!!».


چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا تو را برای مردگان ما نازل کرده است.
قرآن من شرمنده ی توأم!! اگر تو را از یک نسخه ی علمی به یک افسانه ی موزه نشین مبدل کرده ام.
یکی ذوق می کند که تو را بر روی برنج نوشته!
یکی ذوق می کند که تو را فرش کرده!
یکی ذوق می کند که تو را با طلا نوشته!
یکی به خود می بالد که تو را در کوچکترین قطع ممکن منتشر کرده...!
آیا واقعا خدا تو را فرستاده تا موزه سازی کنیم؟
قرآن من شرمنده ی توأم!! اگر حتی آنان که تو را می خوانند و تو را می شنوند آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند!
اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند: «احسنت...!!» گویی مسابقه ی نفس است!
قران من شرمنده ی توأم!! اگر به یک فستیوال مبدل شده ای!
حفظ کردن تو با شماره ی صفحه!
خواندن تو از آخر به اول!
یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟!
ای کاش آنان که تو را حفظ کرده اند، حفظ کنیم تا این چنین تو را اسباب مسابقات هوش نکنند.
حفظ کنیم کودکی را که با ایما و اشاره آیات تو را پانتومیم می کند!
قرآن من شرمنده ی توأم!! اگر نیزه های عمرو عاص های عصر مدرنیته همچنان پاره های تو را بر سر خویش دارند،
اگر روزهای جمعه که به فرمان تو روز «...و ذروا البیع...» است بازارها رونق دارد،
اگر عروسان برهنه قطع بزرگی از تو را به رسم سنت می بوسند و با ژستی داماد کش با تو عکس یادگاری می گیرند،
قرآن من شرمنده ی توأم!! اگر هنگام خرید خانه تو را کنار آب و آیینه ای به نگهبانی از خانه ام گمارده ام!
اگر ده ها تفسیر بر تو نوشته ام و هنوز عدالت را حتی هجی هم نمی توانم نه! نمی خواهم کرد!
اگر کنت گریک انگلیسی از مهندسی آب و خاک به تو رسید ما از الهیات و عرفان و فلسفه و کلام و حدیث و حجابی بر خویش کشیده ایم
اگر مردگان به آوای تو شاد می شوند و بر جهل ما زندگان که تو را جز برای سنت ها وانهاده ایم نمیدانم می خندند یا می گریند؟
دخترم می گفت در مدرسه ی اسلامی... به رفتار ناپسند دانش آموزی انتقاد کردم با تبختر گفت تو بهتر می دانی یا من که حافظ قرآنم؟!!!
چقدر هزل است که آل سعود را به خاطر بی کفایتی شان بر تولیت حرمین شریفین و تزویرشان در چاپ 2 میلیون جلد قرآن در حج هر سال محکوم می کنیم!
لابد نمایشگاه های عظیم قرآنی ما در هر ماه رمضان مشت محکمی بر دهان آنان است!
خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو
آنان که وقتی تو را می خوانند چنان حظ می کنند که گویی قرآن همین الان به ایشان نازل شده است.
آن چه ما با قران کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیده ایم.
من شرمنده ی توأم قرآن!!! به عنوان یک مدرس قرآن که قرآنی نبودم و قرآنی عمل نکردم و روح تو را در اسارت جلد و کاغذ و صحافی های شکیل نگه داشتم و شاگردانم نفهمیدند چه گنجینه ی عظیمی در پس آن چه من به دلخو.اه خود برداشت کرده ام و به خوردشان داده ام نهفته است... باز هم شرمنده ی توأم قرآن نورانی من!
برگرفته از وبلاگ « بچه کنکوری » و با تشکر از همکار عزیزم
  • خانم معلم

درک یا قرائت قرآن ؟

خانم معلم | سه شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۸۸، ۰۲:۰۱ ق.ظ | ۱ نظر
در چند ساله اخیر بسیار در محافل زنانه مسئله قرائت دسته جمعی قران باب شده ، یک گروه 120 نفری تشکیل می شوند و هر روز یک حزب از قرآن خوانده می شود به این شکل هر روز قران ختم شده و نیز در طول یک دوره سه و نیم ماهه ، کل قران توسط خواننده اش ختم می گردد .


در ابتدا تاکید بر خواندن معانی قران بود که بسیاری ، پس کشیدند و بسیاری نیز تنها به روخوانی آن ادامه دادند ......و این امر اکنون امری متداول گردیده .......
امروز شنیدم که یکی از نمایندگان موافق دولت فرموده اند در زمان دولت آقای خاتمی که روحانی نیز بودند !! بودجه ای که در اختیار حوزه علمیه قرار داشت بسیار کمتر از بودجه ای است که جناب ا.ن در اختیار حوزه قرار داده اند !!!
البته ارقام چون خاطرم نیست از ذکر آن خودداری می کنم ، تنها مسئله در اینجاست که این همه روخوانی قران چه تاثیری در زندگی افراد داشته است ، البته با روخوانی قران مخالف نیستم ولی مشکل در این است که از بچگی تا کنون همواره حفظ و قرائت قر ان در جایگاه بالاتری از فهم آن قرار داشته ، اگر دولت نهم واقعا در پی بالا بردن سطح درک دینی مردم بوده و بودجه کلانی در اختیار حوزه قرار داده است اثرات آن در جامعه چرا دیده نمی شود ؟!! ......
مسئله فقط استفاده قشر فرهیخته مملکت از قران نیست ، بلکه بخش عظیمی از این مردم همانهایی هستند که به جناب ا.ن رای داده اند ، این تخصیص بودجه کلان به حوزه در کجای زندگی این مردم تاثیر گذار بوده است ؟ !!! ....... چه فرقی این دولت با دولت هشتم داشته ؟ !! ........
اصولا ، پس از برپایی نمایشگاه قرآن ، تاثیرات آن را چگونه ارزیابی می کنند و آیا هدف از برپایی نمایشگاه قرآن تنها آشنایی افراد با آخرین دستاوردهای قرانی است ؟ !!! .....
استقبال مردم از نمایشگاه قرآن ( که هر ساله من بازدید کننده آن هستم ) در مقایسه با استقبال از نمایشگاه کتاب بسیار بسیار کمتر است ........ بازدید کنندگان آن را نیز تقریبا در رده خاصی می توان دسته بندی کرد .
چرا در پی رواج دین نیستیم ؟ ... چرا آشنایی با قرآن را به بطن خانواده ها نمی کشانیم ؟ ..... با راههای علاقمند کردن مردم به قرآن آشنا نیستیم و این ، کار همان کسانی است که بودجه شان را افزایش داده اند ، البته وظیفه ای نیست که از ما به واسطه انجام دیگران ساقط شود ولی هر کس به وسع خودش .......
فکر میکنم ، به فرموده رهبری ، دینداری مردم بر عهده روحانیون باشد ، پس این روحانیون چه می کنند ؟ ........ کشور شیعه ای که با کلام اولین تا آخرین امامش آشنا نیست ، کشور شیعه ای که فقط بعضی از امامانش در اولویتند ، کشوری که بعضی از امامانش در مظلومیت به سر می برند ، کشور شیعه ای که عید فطرش به سان روز جمعه ای ، تعطیل می شود و این در حالی است که برای عربها عید فطر عید بزرگی است و شادی ماه رمضان برای عربها کاملا با سایر ماهها متفاوت است ( حد اقل تلویزیونشان از روزها قبل ، جشن امدن رمضان را تبلیغ می کند ، نه مثل تلویزیون ما که زیر نویس سریال جومونگ دیدن هلال ماه و رسیدن عید رمضان را بدون هیچ انعکاس شادی ، چون انعکاس خبر فوت یکی از هنرمندان و نه حتی چون در گذشت یکی از علما !!! اعلام می دارد ) ، کشوری که حداقل در زمان شاهش برای روزه دارن حرمت قائل بودند و روزه خواری در ملاء عام نبود ولی الان آن چنان عادی شده که پلیس 110 اعلام کرده اگر کسی در ملاء عام روزه خواری کرد به پلیس زنگ بزنید تا دستگیرش کنند !!!! ...... تا پلیس برسد او هر چه خورده هضم نیز کرده است ...... و اصولا این راه مقابله است ؟ !!! ........ با مسئله ای فرهنگی باید فرهنگی برخورد کرد نه با خشونت !! ....
متاسفم ، واقعا متاسفم که شاید هیچوقت برایم آن سالهای زیبایی که با ندای ربنای استاد شجریان و اذان مرحوم موذن زاده به استقبال افطار میرفتیم تکرار نشود ، حال و هوای رمضان هر سال با سال قبل فاصله ای به توان دومی گیرد ، سحر های رمضان ، متنهای مینیاتوری فرزاد جمشیدی هم نمی تواند سحر های آن سالها را تداعی نماید . انگار همه چیز رنگ و بوی خود را از دست داده است ، نه دعای سحر همان دعا است و نه رمضان همان رمضان .......
فقط از خدا می خواهم به دلهای صاف ومتبرکی که در این روزها و این شبها با خدا حرف می زنند ، آخر و عاقبت این مملکت و جوانانش را ختم بخیر بکند ، از خدا می خواهم « وجدان درد » را نصیب تمامی سران این مملکت از بزرگشان گرفته تا کوچکشان بنماید ، از خدا می خواهم که به همه ی ما سعه صدر در برابر تمامی ناملایمات عطا بفرماید و از خدا می خواهم به قول دکتر:
به علمای ما مسئولیت ، و به عوام ما علم و به مومنان ما روشنایی و به روشنفکران ما ایمان و به متعصبین ما فهم و به فهمیدگان ما تعصب و .... به مبلغان ما حقیقت و به دینداران ما دین ، و به نویسندگان ما تعهد و ...... به مسلمانان ما قران و به شیعیان ما علی و .... به همه ی ملت ما عزت ببخشد .
آمین یا رب العالمین
  • خانم معلم

یا حی و یا قیوم

خانم معلم | سه شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۸۸، ۱۲:۴۸ ق.ظ | ۰ نظر
  • خانم معلم

گفتگوی بنده با خدا

خانم معلم | سه شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۸۸، ۱۲:۲۵ ق.ظ | ۱ نظر
گفتم: خسته‌ام گفت: لاتقنطوا من رحمة الله .:: از رحمت خدا نا امید نشوید گفتم: انگار، مرا فراموش کرده ای! گفت: فاذکرونی اذکرکم .:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم گفتم: تا کی باید صبر کرد؟ گفت: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا .:: تو چه می‌دانی ! شاید موعدش نزدیک باشد گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای منِِِ کوچک، خیلی دوره! تا آن موقع چه کار کنم؟ گفت: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله .:: کاراهایی که به تو گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کند گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچک است... یک اشاره‌ کنی تمامه! گفت: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم .:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟ گفت: ان الله بالناس لرئوف رحیم .:: خدا نسبت به همه‌ی مردم مهربان است گفتم: دلم گرفته گفت: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا .:: مردم به چی دلخوش کردن! باید به فضل و رحمت خدا شاد باشند گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله گفت: ان الله یحب المتوکلین .:: خدا آنهایی را که توکل می‌کنند دوست دارد گفتم: خیلی چاکریم! گفت: و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره .:: بعضی از مردم خدا را فقط به زبان عبادت می‌کنند. اگه خیری به آنها برسد، امن و آرامش پیدا می‌کنند و اگر بلایی سرشان بیاید تا امتحان بشوند، رو گردان میشوند. خودشان تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنند گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم گفت: فانی قریب .:: من که نزدیکم گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد به تو نزدیک بشوم گفت: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال .:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن گفتم: این هم توفیق می‌خواهد! گفت: ألا تحبون ان یغفرالله لکم .:: دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟! گفتم: معلومه که دوست دارم مرا ببخشی گفت: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه .:: پس از خدا بخواهید شما را ببخشد و بعد توبه کنید گفتم: با این همه گناه... آخر چه کاری می‌توانم بکنم؟ گفت: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده .:: مگر نمی‌دانید خداست که توبه را از بنده‌هایش قبول می‌کند؟! گفتم: دیگر روی توبه ندارم گفت: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب .:: ولی خدا عزیزو دانا است، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه گفتم: با این همه گناه، برای کدام گناهم توبه کنم؟ گفت: ان الله یغفر الذنوب جمیعا .:: خدا همه‌ی گناه‌ها را می‌بخشد گفتم: یعنی اگر بازهم بیابم؟ بازهم مرا می‌بخشی؟ گفت: و من یغفر الذنوب الا الله .:: به جز خدا کیه که گناهان را ببخشد؟ گفتم: نمی‌دانم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتشم می‌زند؛ عاشق می‌شوم! ... توبه می‌کنم گفت: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین .:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم آنهایی که پاک هستند را دوست دارد ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک گفت:الیس الله بکاف عبده ::: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ گفتم: در برابر این همه مهربانیت چه کار می‌توانم بکنم؟ گفت:یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما .:: ای مؤمنین! خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هایش بر شما درود و رحمت می‌فرستند تا شما را از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیاورند. خدا نسبت به مؤمنین مهربان است. گفتم: هیچ کسی نمی‌داند تو دلم چه می‌گذرد گفت: ان الله یحول بین المرء و قلبه .:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! گفتم: غیر از تو کسی را ندارم گفت : نحن اقرب الیه من حبل الورید .:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم 9/6/88
  • خانم معلم

الیس الله بکاف عبده

خانم معلم | سه شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۸۸، ۱۲:۱۶ ق.ظ | ۱ نظر
امروز با وجود سر درد شدیدی که داشتم ترجیح دادم برم نمایشگاه قرآن بلکه حال و هوام عوض بشه .... مخصوصا که بخش هنر و هنرمندانش همیشه برام جالب بوده ........

متاسفانه دوربین گوشی ام از کار افتاده بود و نتونستم از او کارهای بسیار زیبا عکسی بگیرم ، اشتباه کردم دوربین روهمراهم نبرده بودم ......


مثل روال سالهای گذشته ، در بخش خط و تذهیب و معرق کارهای خوبی ارائه شده بود ، مخصوصا در بخش اساتید و در بخش مسابقه هم کارهای خوبی دیده می شد .....
اساتید هنرمند هم مشغول انجام کار یا توضیح برای علاقمندان بودند ، یکی در حال تذهیب ،یکی تو کار تشعیر ، یکی خط نستعلیق ، یکی ثلث و یکی نسخ ، یکی در حال انجام معرق و ...خلاصه محل خوبی بود که کمی از روزمرگی فاصله بگیری و حال و هوات عوض بشه و فقط گاه گاهی بامب و بومب های سرت یادت می انداخت که قبلا سر دردی هم داشتی !
داشتم یکی از کارهای خط رو نگاه می کردم که دوستم که مترجم زبان عربیه گفت : وااااای چقدر این آیه قشنگه ! « الیس الله بکاف عبده »( زمر – 36) ...پرسیدم چطور ؟ .... گفت « ا » که اینجا اومده حکم سوالی رو نداره نمی گه آیا خدا برای بنده اش کافی نیست ؟ بلکه داره تاکید می کنه که مگه خدا برای بنده اش کافی نیست . مثلا زمانی که می گه الست بربکم ، از شنیدن و دیدن این آیه یاد همه ی اتفاقهای اخیر افتادم ....کاش همه تاملی در رفتار هاشون بکنن و ببینند آیا رضای خدا در اونها هست ؟ ...... آیا واقعا خدا ما را کفایت نمی کند ؟ بدنبال چه هستیم ؟ !!!! ......

الیس الله بکاف عبده.......


88/6/9

  • خانم معلم