مناسبت ها :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


۱۱۴ مطلب با موضوع «مناسبت ها» ثبت شده است

شب ِ بی بال پریدن ...

خانم معلم | دوشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۲، ۰۴:۰۱ ب.ظ | ۱۳ نظر

امشب شبی است که قرآن نازل شده و شب قدر است . شبی که نه تنها فرزندان مولایم ، بلکه کل یتیمان کوفه طعم بی پدری ویتیمی را خواهند چشید. شبی که برای فرزندان خانم فاطمه ی زهرا سلام الله علیها ، خاطره ی رفتن مادر تکرار خواهد شد و بی کسی را و بی تکیه گاهی را با تمام ِ وجود درک خواهند نمود.

برایم جالب است که خیلی ها به دنبال این هستند که کدام شب ، شب قدر ِ واقعی است . در سال های گذشته که روزهای ماه رمضان کمی عقب جلو میشد ، صدای خیلی ها در می آمد که شب قدرمان بهم خورد . به نظر ِ من هر شب که انسان کل ِ توجه اش را به خدا بدهد و از ته دلش از تمام عصیان هایش توبه کند شب قدر است ...


امروز حاج آقا عرفان ، سخنران مسجد جامع نارمک ، از راه های پاک شدن از گناه می گفت . میگفت در شب قدر باید دنبال این باشیم که چگونه پاک شویم پس یک به یک نام برد و من حس کردم خیلی راه های خوب و قابل دسترسی است اگر واقعا بنده باشیم و اگر واقعا بخواهیم پاک شویم ...

اولین راه که همه شنیده ایم توبه است . جمله ی جالبی گفتند . گفتند در این شب برای پاک شدن از گناهانی که حق الله است با اخلاص چندین بار بگوییم :  رب اسعدت ( من تا حالا نشنیده بودم ). و همین طور ذکر استغفر الله ربی و اتوب الیه ...

اما در مورد حق الناس ، حتی خون ِ شهید هم گفته شده حق الناس را پاک نمی کند . پس سعی کنیم اگر به کسی ظلم کردیم ، حق کسی را غصب کردیم ، پشت سر کسی حرف زدیم ، انها را ادا کنیم که بعد دیگر قابل جبران نیست ... 


دومین راه  بیماری است . کسانی که در بیماری درد می کشند ، درد شان راهی است برای پاک نمودنشان از گناه ... در این بین خانمها موقع زایمان ، بسیار از گناه پاک می شوند چرا که با اندازگیری از شدت دردها ، درد ِ زایمان یکی از شدیدترین دردها و غیر قابل تحمل ترین انها اعلام شده است . ( میگید نه ، برین سرچ کنید ! ) البته الان که دیگه همه سزارین می کنند رو نمیدونم ... ایشان گفتند جوانی مادر بسیار درشتی داشت که او را برای طواف خانه ی خدا اورده بود . مادر بسیار سنگین و قادر به طواف نبود . پسر مادر را روی پشتش گذاشت و با تمام سختی که بود طواف را انجام داد . به قدری مادر سنگین بود که صدای استخوان های پسر می امد . پس از پایان طواف پسر نزد ِ پیامبر که در حال مشاهده این صحنه بودند میرود و می گوید : یا رسوالله ، آیا من توانسته ام خدمتی به مادرم بکنم ؟ . پیامبر فرمودند : خیر ، هنوز به اندازه ی یک نفس ،که مادرت هنگام زایمان ِ تو ،در موقع درد کشیده ، نتوانستی به او خدمت بکنی ... ( یعنی انقدر این مادر ارج داره جوونا ، حواستون به مادراتون باشه ) 


سومین راه خدمت به مردم است . از راه های معنوی ، مادی وبدنی ... 

خدمت معنوی مانند هدایت انسانها ... توجه دادن افراد به خیر وشر ، امر به معروف و نهی از منکر ... 

خدمت مادی مانند کمک به نیازمندان و دستگیری از ضعفا و مستمندان ، توجه به ایتام . نقل می کردند از بنده ی خدایی در یزد به نام آشیخ غلامرضا که ایشان برای کمک به مردم و رفع گرفتاری از انها 27 بار خانه اش را برای فروش گذاشت و دیگر وقتی مردم متوجه می شدند حاج آقا خانه اش را برای فروش گذاشته خود جمع می شدند و مشکل ِ طرف را رفع می نمودند . 

خدمت بدنی مانند نگهداری از مریض و رسیدگی به احوالات انان حتی در حد ِ خرید نسخه ، حتی اگر چند جا بروند و نسخه اش را نتوانند تهیه کنند . ایشان میگفتند ایت الله علامه طباطبایی میگفتند حاضرم 70 سال ثواب نماز شب هایم را با یک شب مراقبت از بیماری عوض کنم . ! ( ان هم نماز شب های علامه !) 

خدمات بدنی کفاره ی گناهان بزرگ است . صدقه دادن ، دختری را شوهر و یا پسری را زن دادن ، مشکل مومنی را حل کردن ، همه ی اینها میتواند سرنوشت انسان را عوض کند و به قولی میتوان سر نوشت را از سر ، نوشت ... 



راه های دیگری هم هست که نه وقت ایشان اجازه داد توضیح دهند و نه حوصله ی شما میکشد این همه متن را بخوانید . 

فقط یادمان باشد که خدا دنبال بهانه است که ما را ببخشد . زمان معلمی ام یادم میآید وقتی میخواستم به شاگردی برای قبولی اش نمره بدهم و هیچ مطلبی یافت نمیشد در این برگه ی سفید !!! و حرص میخوردم و میگفتم : " لعنتی یه چیزی مینوشتی اقلا بتونم نمره بدم " ... 


این شبها دفتر اعمالمون رو حسابی با " یارب  " "یارب " هایی که از ته دلمون میگیم پر کنیم تا خدا بتونه بهانه ای برای بخشیدنمون داشته باشه ... 


یا علی ...التماس دعا 


  • خانم معلم

اَ بَر مرد ...

خانم معلم | جمعه, ۴ مرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۳۰ ق.ظ | ۸ نظر


مردی در کرانه های تاریخ ایستاده است ، در سپیده دم اهورایی انسان ، در میلاد مبارک تقویم ، مردی در کنار ستونهای اساطیری و تخته سنگ های ازلی ایستاده است ، در فلق اشراق ، مردی با ابروانی از هیبت و شانه هایی از شکوه ، مردی با پیشانی بلند خدایی ، نگاه میکند تا شعاع شهودش را سبزینگی میروید و درخت بر میخیزد ، مردی از قطب حقیقت ، از شمال شهادت ، از قعر غیب . 

سوار بر جاء الحق می آید تا استخوان زهق الباطل را فرو کوبد ، قرآنی که سخن می گوید ، نیایشی که لبخند میزند ، محمد شمشیر به دست ، مسیح جوشن پوش ، موسای متکلم ، او پروانه ی بهشت را پرواز میدهد ، او جواز جهنم را تنفیذ میکند ، یک جرعه محبت او ، یک میخانه ابدیت است ، ولای او ولوله ی قیامت است ، صراف صوفیان و عیار عارفان ، زهد در مقابل او از گناهکاران است ، مردی که از فرشته بودن بر گرفته است ، و معرفت در مقابل او به جهل اعتراف میکند . 

انسان صعودی ، انسان نازل شده ، سلسله جبالی که در کوچه گام بر میدارد ، رودخانه ای که میگرید ، ابری که به اشتیاق خداوند فرو میبارد ...(*)




در اتوبان امام علی علیه السلام ، روی پارچه هایی که شهرداری در وسط اتوبان نصب کرده ، نوشته شده بود : 

برای شب های قدرتان چه برنامه ای دارید ؟ 


خواهش نوشت  : بیایید در این شب های عزیز ، شب هایی که واقعا باید قدرشان را بدانیم ، برای یکدیگر آرزو کنیم .


 اول برای ظهور آقایمان ، برای زیارتشان ، برای رضایتشان و برای شفاعتشان دعا کنیم ...

دوم ، تمامی مریضان  ، من جمله احمد عزیزی را از یاد نبریم . مادر شوهر من نیز در بیمارستان بستری هستند . 7 سال است که با چسبندگی نای دست و پنجه نرم میکنند و ندیدم که گله کنند واقعا چون کوه مقاومند اما امسال تحملش کم شده ، قدرت ندارند صحبت کنند و بسیار عذاب می کشند . دیگر خسته شده اند . خیلی سخت است ولی باز تحمل میکنند .

 وقتی وارد بیمارستان می شوم قلبم میگیرد از دیدن این همه بیماران ریوی ، از دیدن همراهان ِ خسته . کنار تخت مادر شوهرم خانمی بستری است ، پسر شاید 20 ساله اش بیشتر از یک هفته است همراه اوست ، وقتی سرش را کنار بستر مادرش زمین میگذارد برایش دعا میکنم. اجازه نمیدهد هیچ کس دیگری برای مواظبت از مادرش بیاید . دعا کنید برای سلامتی همه ی بیماران ... 

سوم ، برای عاقبت بخیری همه جوانان ، مخصوصا کسانی که می شناسید دعا کنید . برای سلامتی تمامی مبلغان دین مان دعا کنید برای مهدی من هم دعا کنید که سلامت و با دست ِ پر و با معرفت تر بازگردد .

و در اخر برای آدم شدن و هدایت همه مان دعا کنید . دعا کنید دست هایمان از دستهایش جدا نشود ، دعا کنید قلب هایمان به یاد او بتپد و دعا کنید در زندگی وجودش را از یاد نبریم ...


واسمع دعائی ، یا خیر من دعاه داع 

بخشی از دعای ابوحمزه


* بخشی از کتاب "واژه نامه ی ابدی" نوشته ی احمد عزیزی 

  • خانم معلم

شله زرد ی برای همه ی بچه های کلاسم !

خانم معلم | پنجشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۰۲ ق.ظ | ۲۵ نظر


این هم یه ظرف شله زرد تقدیم به منتظرانش !!... 


موقع هم زدن به یاد ِ همه بودم ، برای همه پسرا و دخترای جوون کلاسم دعا کردم . انشا الله خدا زودتر یه هم کفو نصیب مجردای کلاسمون بکنه ، مشکلات متاهلینمونم زودتر حل بشه و همه انشا الله سلامت و عاقبت بخیر بشین ....


من عادت به تعریف الکی اصلا ندارم . خدایییش خیلی خوشمزه شده بود ... حیف که نبودین ...


تولد امام کریم و  غریبم بر همه مبارک ...انشا الله خدا زودتر زیارت و شفاعتش رو نصیب همه مون بکنه ...

  • خانم معلم

فاصله

خانم معلم | جمعه, ۷ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۱۴ ق.ظ | ۷ نظر

     


                          لحظه های دوری را با 

                                        با ساعت شنی میشمارم

                                                                یک صحرا گذشته است ....

                           عمر من

                                          دیگر قد نمی دهد

                                                                 بگو سفرت کوتاه بیاید ....


                                                                                                           «احسان پرسا »



امام سید علی حسینی خامنه ای مدظله العالی

بهشتی یک ملت بود برای ملت ما 

« امام خمینی قدس سره »



  • خانم معلم

در حسرت نگاهی ...

خانم معلم | جمعه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۲، ۰۵:۳۵ ب.ظ | ۲۱ نظر

آن شب

همه در ترافیک ِ ماشینها مانده بودند ، 

من در ترافیک ِنگاه ها به تو ...




طلبه بود و از اهالی مزینان . یکسال طلبگی کرده و تابستان سال بعد ،عشق به ولایت در تنش افتاد ه بود . منتظر بود تا امتحانات تمام شود و به ولایت بر گردد . دلش برای همه ی خویشاوندان ، برای باغها ، دیوار ها ، درخت ها و ... تنگ شده بود . خدا خدا میکرد زودتر بتواند راهی شود . میخواست به جایی برود که همه او را می شناسند ، میبینند که تغییر کرده ، عربی حرف میزند ، منبر میرود ، قران میخواند و معنی میکند ، روایت میخواند و این ملا کریم ، همان ملا کریم سابق نیست . 

تمام دنیا برایش لبخند نوید و نوازش شده بود و زندگی سیر و سیراب و دیگر هیچ کمبودی نداشت . خیلی هم آدم معتقد و مقدسی بود . روزی از مدرسه پیش عالمی میرود تا از « دیگه انشا الله تا هفته ی بعد درسها تمام می شود و باید همین روزها بلیط بگیرم و ...» بگوید که ناگهان با لحن جدی و با قیافه ای که آثار ترس و تزلزل در ان خوانده می شد گفت : 

" میترسم ، خدا نکند ، میترسم در همین چند روز یکمرتبه امام زمان عجل الله تعالی فرجه  ظهور فرمایند ، آنوقت .... دیگر ما مثل اینکه نمیتوانیم برویم مزینان " *


* برگرفته از کتاب " انتظار "دکتر شریعتی چاپ 56  به مناسبت سالگردش . روحش شاد (با کمی تخلیص)




جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن

جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن



  • خانم معلم

می خواهم خودم راه بروم ...

خانم معلم | جمعه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۲۴ ب.ظ | ۹ نظر


تازه راه افتاده بود ، در سراشیبی یکی از قسمت های پارک ملت گازش را گرفته بود و بی ترمز میدوید . اجازه نمیداد کسی دستش را بگیرد ، میخواست مستقل باشد ، میخواست روی پاهای خودش راه برود ، نمیخواست کسی کمکش کند ... کسانی که در آن قسمت ِ پارک نشسته بودند ،محوش تماشایش شده بودند و لبخند میزدند . بعضی نگران بودند زمین بخورد ، خانمی دوان دوان سمتش رفت تا او را بگیرد . بعضی بی خیال بودند ولی خوشبختانه کسی سنگی جلوی پایش نیداخت تا زمین بخورد !! 

گاهی می ایستاد ، به اطرافش نگاهی میکرد و بعد دوباره راه می افتاد . پدرش ، پشتش راه میرفت ، یا کمی جلوتر منتظرش بود تا او را بگیرد که زمین  نخورد . بالاخره سراشیبی تمام شد و به بخش مسطح پارک رسید و همه نفس راحتی کشیدند وبرایش دست زدند . مبهوت نگاهشان کرد . کار مهمی کرده بود؟!!! 



پدر ِ این سرزمین مواظبش باش تا زمین نخورد  ...



پ.ن : خدا قوت هموطن . امروز در طول مسافرت وقتی به حوزه های رای گیری نگاه میکردم صف های طویلی از مردم را دیدم که آرام و مشتاق منتظر بودند تا رای بدهند . چشم دشمنان کور . حتی اگر سلیقه هامان یکی نباشد ، اما سرنوشت کشورمان برایمان اهمیت دارد . 


انشا الله هر شخصی ریاست قوه ی اجرایی این کشور را در دست می گیرد ، هدفش بالندگی و سرفرازی آن باشد و بس . 



بامید ایرانی آباد ،مقاوم و مقتدر  ... 



پ.ن 2 :  شنبه نوشت : 


قال الصادق علیه‌السلام:


حیرانم از کسی که در دام خدعه و نیرنگ گرفتار آمده، ولی به گفتن این قول خداوند پناه نمی‌برد که ; 


«افوض امری الی الله، ان الله بصیر بالعباد» 


زیرا، خودم از خداوند عزوجل شنیدم که پس از آن می‌گوید:

«پس خدا او را از عواقب سوء آنچه نیرنگ می‌کردند، حمایت فرمود» . (مؤمن (40) : 44 )


از خدا می خواهیم که ایشان پیرو ولایت و در خط رهبری حرکت نمایند و به انچه وعده نمودند عمل نمایند . چون این حرکت مردم نشان از بی اعتمادی ایشان به عملکرد جناب احمدی نزاد در این دوره ی دوم دارد . 

امیدوارم که کشور دو قطبی نشود و همه همچنان در زیر لوای رهبری ، مقاوم به حرکت خویش ادامه دهند .



مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصیبٌ مِنْها وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً سَیِّئَةً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْها وَ کانَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مُقیتاً( نساء - 85 )

هر کس وساطت پسندیده ای ( در هر امر خیری در نزد خدا یا مخلوق ) انجام دهد او را بهره ای از آن ( پاداشی در دنیا یا آخرت ) خواهد بود ، و هر کس وساطت ناروایی ( در هر امر باطلی یا در حق شخص ناشایسته ای ) انجام دهد او را نیز نصیبی از ( گناه و وبال ) آن خواهد بود ، و خداوند همواره بر هر چیزی توانا و نگهبان است.


  • خانم معلم

14 خرداد 92 به روایت تصویر

خانم معلم | سه شنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۵۸ ب.ظ | ۲۲ نظر























به قول بچه ها مدیونید اگه فکر کنید که من طرفدار جلیلی ام ...



  • خانم معلم

حریم دل

خانم معلم | سه شنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۳۹ ب.ظ | ۱۹ نظر


مرقدت    ضرب المـــــثل های   مــرا   تغییر   داد 

هر که بامش بیش ، برفش ... نه ! کبوتر ، بیشتر 

حسین رستمی 


خیلی کوتاه بود ولی هر چه بود لطف او  بود . پروردگارم لطف فرمودند در روز پانزدهم رجب ، همجواری آن امام رئوف را قسمتم نمودند تا در حرم ِ رضوی بتوانم دعای ام داوود را با دلشکسته گانش زمزمه نمایم . 

در هر زیارت فقط رو به ضریح می ایستادم و میگفتم : " آقا ، یه عالمه دل ِ شکسته  با خودم به امانت خدمتتان اورده ام . دست خالی برم نگردان ".نمیدانم اما آیا این زبان اجازه ی گفتن ِ این حرفها و خواستن این چیزها را داشت که به اجابت برسد یا نه !... باقی لطف و کرم اوست ...

سفره ی این آستان همیشه پهن و باقی مربوط به میهمان است که چگونه بر سر ِ این سفره نشیند و چه بردارد . امید هر انچه در این دستان قرار گرفته اند را بتوانم خوب نگهداری کنم ...



به یادِ همه بودم . تقریبا تک تک سعی کردم تا جاییکه این حافظه ی  نه چندان درست یاری ام میکند نام ببرم اما در انتهای هر نامبردنی میگفتم ، "و هر که التماس دعا گفت ". به نیابت هم نماز زیارت خواندم و هم زیارتنامه ، انشا الله زیارتش به زودی نصیبتان گردد . 


خدایا ! 


" نگاه دار دلی را که برده ای به نگاهی ... "



انشا الله کنج حرمش خانه ی قلبهامان باشد ...

  • خانم معلم

ولی آهسته آهسته

خانم معلم | جمعه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۲، ۱۲:۱۲ ق.ظ | ۵ نظر


از روضه های زنانه ای که با مادر بالاجبار میرفتم خاطره ی خوبی ندارم جز یک مورد که روز میلاد بانوی دو عالم بود و با مادر به یک مولودی رفته بودیم . چند خانم ( که سن شان را متوجه نشدم ) لباس های حریرِ خوشرنگ ِ شاد و زیبایی پوشیده و دور گهواره ای آرام می چرخیدند و چیزی می خواندند. شعر را به یاد ندارم اما مرا که عاشق رنگ بودم ، شدیدا مسحور خود کرده بودند . آنچنانکه هنوز به یادشان دارم و  همان فضا را میتوانم با همان صداقت و پاکی ، دوباره تجسم کنم .

اما در روضه ها آنچه میدیدم سیاهی چادر ِ مشکی خانم ها بود که وجودشان مجلس را یکپارچه سیاه نشان میداد و نوع گریه کردن بعضی هایشان که همیشه برایم جای سوال بود . بعضی ها به شدت روی پاهایشان میزنند و حتی پایشان را نیشگون می گرفتند !!! . پیش خود میگفتم : « خب اگر گریه شان نمی آید چرا خودشان را می زنند ؟!!» 

معمولا مادر جان هم جاهایی میرفتند که سخنران و مداح خوبی داشت . این ها را آن موقع متوجه نمی شدم الان که آن ازدحام جمعیت را به یاد می آورم متوجه می شوم !! . جا کم بود و معمولا باید با لحن ِ بدِ پیرزن های مجلس روبرو می شدم که می گفتند : « وااای دختر نگاه کن روی پایم نشستی ! برو اون طرف تر بشین ، برو جلوتر بزار پامو دراز کنم و مادر اول می نشستند و به من هم میگفتند همین جا بنشین ولی واقعا در یک وجب جا نشستن وحشتناک بود . بواقع در یک وجب جا چطور می شد نشست و بعد در گرمای مجلس خسته خوابش نبرد و ولو نشد روی پای مادر ؟!!!  تکرار این خاطره ی شیرین ! از پیر زن های مجلس باعث شد به خودم قول بدهم اگر بزرگ شدم و خواستم روضه بروم بچه ام را همراه خودم نبرم و یا برایش جایی پیدا کنم که بتواند راحت بنشیند . گرچه بیشتر به بند اول شرطم فکر میکردم !  ...

مسئله ی دیگر مادرم بود و گریه هایش . او هم جزء آن خانم هایی بود که بسیار گریه می کرد و من اصلا دوست نداشتم گریه اش را ببینم .

همه ی این چیز ها و بی اطلاعی از اینکه چرا باید جایی بروم که همه یا خودشان گریه می کنند و یا خود زنی می کنند تا گریه شان در بیاید و شنیدن اشعاری یکسان ، باعث می شد از روضه اصلا خوشم نیاید !!! ...

 

زمان گذشت و بزرگ تر شدم . کم کم متوجه شدم چرا روضه میرویم و چرا خانم ها گریه می کنند و چرا حتی خودشان را می زنند! ،اما جز موارد معدود پسرم را به مجلسی نبردم  . یادش بخیر یکی از جلساتی که با هم رفتیم دومین سالگرد شهید آوینی بود که شاعر اهل بیت ، زنده یاد آغاسی ، شعر «شیعه» اش را آنجا خواند . دیدن چهره ی او و خود ِ مجلس روی پسرم خیلی تاثیر داشت و  برای همه از ان مجلس میگفت !

زمان ِ ما ، این همه شعر و این همه روضه خوانی و مداحی نبود . به یاد دارم روزهای عاشورا در هر سال ، چند شعر معروف بود که هیئتهای عزاداری همان ها را تکرار می کردند و البته همیشه هیئت ها انقدر حالت حزن و اندوه داشتند که با دیدن آنها ، مردم نا خوداگاه گریه می کردند . در تمام سال ، تنها روزی که خیلی خوب می شناختم عاشورا بود *. در بقیه ی روزها که روضه میرفتیم نمیدانستم شهادت کدامین امام است و فقط یک همراه ِ آرام و بی دردسر برای مادرم بودم . شعر ها را یاد گرفته بودم و گاهی برای خودم می خواندم

 

 یکی از شعر هایی که در روضه های زنانه اغلب خوانده میشد این شعر بود

 

بریز آب روان اسما                    ببین بشکسته پهلویش         همه خواب و علی بیدار

ولی آهسته آهسته                  سیه گردیده بازویش             سرش بنهاده بر دیوار

به جسم اطهر زهرا                   تو خود ریز آب بر رویش            بگوید از فراق یار

ولی آهسته آهسته                 ولی اهسته آهسته                ول آهسته آهسته  

و ....  

شعری از استاد سازگار

 

یادم نمی آید از مادرم پرسیده باشم چرا خانمها گریه میکنند ومطمئنا اگر پرسیده باشم اطلاعات بدست آمده ام در همین حد بود که : " گریه کردن برای امامان ثواب دارد ، چون آنها را شهید کرده اند و در حق شان ظلم شده است " . اما « شهید » و « ظلم » کلماتی بودند که مفهومشان را باید بعدا درک میکردم .

از میان ائمه ،حضرت علی و امام حسین علیهما السلام دو امامی بودند که در کودکی دریافتم بر سرشان چه آمده به یمن شب های قدر و روز عاشورا به همین جهت میتوانستم از ایشان حرف بزنم !

علت شیون خانم ها برایم زودتر معلوم شد تا علت خود زنی هایشان ! کمی بزرگتر که شدم ، علت خودزنی ها را نیز دریافتم ! ...

 

اما ، از گذشته تا کنون ، ایام فاطمیه ، و دهه های آن مانند ماه ِ محرم ، برایم روزهایی پر از حزن و اندوه است ولی هنوز نمیدانم دهه ی اول از کی شروع و تا به کی ادامه دارد و نیز دهه ی دوم .!! ...آیا مهم است؟

مدفن بی نشان ، روز ِو زمان ِ شهادتی نامعلوم می طلبد ! تا هر روز برایت فاطمیه باشد و در یادت بماند که (فاطمه سلام الله ) مظلومانه زیست و مظلومانه شهید گردید ...


بیاییم خود را محک بزنیم و عیارمان را بسنجیم. اما محک را چه بگیریم ؟یادش یا مرامش ؟ 

سه دهه با یاد ِ او زندگی کردن کافی است ؟ برای او گریه کردن ، خود را زدن ، روضه رفتن و روضه گرفتن ! کدامیک کافی است ؟

 عمری با مرام او سر کردن چطور؟ به فکر نیازمندان بودن ، از رهبر و ولی زمان پیروی کردن ، حجاب داشتن ، حق ِ خانواده و همسایگان بجا آوردن و ... 


کدامیک ؟

 

با تمام شدن ایام فاطمیه آیا گریه ها تمام می شود ؟آن هم گریه هایی از سر صواب بخاطر ِ شهادتی مظلومانه ، برای ماندن بین در ودیوار و کودکی که هرگز زاده نشد !؟ ... تمام ِ غصه های آن بانو برای داشتن این درد بود ؟... گرچه  حال ندبه خود گویایی دلی بارانی و پر رحمت است اما این ابتدای راهی است درست که در آن قرار گرفته ایم و تا مقصد مسیری طولانی پیش روست ...


امید که این گریه ها را توام نماییم با درک صحیح از رویه ی زندگی آن بانو و باور هایشان ، انشا الله ...




*روز های عاشورا ، مادرم که زنی بسیار مرتب و تمیز بود ، دیگر خانه را جارو نمی کرد ، گردگیری نمیکرد ، حتی می گفت موهایتان را شانه نکنید (گرچه ما گوش نمی کردیم ) ! . غذا نمی پخت و همیشه غذا ی نذری  می خوردیم . از صبح برای دیدن هیئت های عزاداری سمت بازار بزرگ تهران می رفتیم . خیمه های بلند ، اسب های سفیدی که یالشان را قرمز کرده بودند ،مردانی با لباس های سبز وقرمز ، پرچم های رنگارنگ ، گهواره ، کبوتر و ... تمام خاطرات من از روز های عاشوراست ... 

  • خانم معلم

مرا عهدیست با جانان ...

خانم معلم | جمعه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۱، ۰۲:۰۹ ق.ظ | ۲ نظر

از فامیل گرفته تا دوست و آشنا ، همه میدانستند که راهپیمایی هایی چون 22 بهمن ، روز قدس و مراسمی چون 14 خرداد را تا جاییکه بتواند شرکت میکند . نوع ِ تفکرش با تفکر اطرافیانش فرق می کرد . دوستانش با خنده می گفتند : اگر رژیم عوض شود اولین نفری که دار بزنیم تو خواهی بود و او فقط میخندید . 

نزدیک 22 بهمن بود . اوضاع مملکت آنچنان نبود که باید . فشار اقتصادی ، اختلاف نظر بین مسئولین ، کم رنگ شدن هدف هایی که مردم بخاطر آن انقلاب کرده بودند ،وجود فاصله ی طبقاتی در جامعه آنچنان  که در زمان ِ شاه به چشم میخورد ، حرمت شکنی ها و عبور از خط قرمز هایی که آبروی دین و میهن در گرو حفظ آنها بود و خیلی مسائل دیگر ، نگرش بسیاری از اطرافیانش را نسبت به عملکرد مسئولین کم رنگ و حتی ضعیف کرده بود ، از راهپیمایی روز قدس به بعد طعنه و سرزنش ِ اطرافیان و دوستانش را می شنید و لب نمی گشود . راهپیمایی رفتن هایش آن قدر در چشم بود که علنا به او می گفتند : باز با این همه فشار و فساد و دزدی می خواهی به راهپیمایی بروی؟و او فقط نگاهشان میکرد چرا که میدانست او برای مرغ و گوشت و ماشین و ... انقلاب نکرده بود ، او نمی خواست شاه برود تا بتواند راحت تر خرج و مصرف کند ، راحت تر زندگی کند ، آرامشش را در سفرهای خارج از کشور ندیده بود . او به حرف مرادش بود تا دین خدایش را گسترش دهد ، تا زمینه ی ظهور امامش را فراهم کند ، میدانست چیزی که برایش چه در انقلاب و چه در جنگ خون داده شده است ، هدف والایی است که باید برایش سختی ها کشید و تحریم یکی از ان سختی هایی بود که انتظارش را می کشید . اما تحریم سخت است و سختی کشیدن برای چیزی که هدف نباشد سخت تر . پس به این مردمی که در اطرافش هستند و اینگونه سخن می گویند باید حق داد که از زندگی همین را می خواهند .


 یاد ِشعب ابی طالب افتاد و سه سال سخت که بر پیامبر و یارانش گذشت . کاش موریانه به سراغ عهد نامه ی مشرکین برود تا هم مرادش از سختی مردم آزار نبیند و مردم در آرامش زندگی کنند و هم مشرکین بفهمند که خدا همیشه همراه ِ خداجویان است . 

و من یتوکل علی الله فهو حسبه ...

بخشی از سخنان امام خمینی قدس سره به مناسبت سومین سالگرد پیروزی انقلاب :

...  ایـنـان نـمـى دانند قیام یک ملت منسجم از مرد و زن ، کوچک و بزرگ یعنى چه و نمى دانند ملتى که براى خدا و نصرت احکام آسمانى او و نجات مظلومان و محرومان قیام نموده است ، نصرت خداوند قادر را با خود دارد. 

کـنـون در آغـاز چهارمین سال پیروزى اسلام در کشور عزیزمان لازم است تذکراتى هر چند تکرارى عرض کنم . (فان الذکرى تنفع المومنین ):
1 !!! نـصـرت حـق تـعالى از کشور اسلامى ما و هر کشور اسلامى مشروط است به نصرت دادن کـشـور و کـشـورهـا به دین مبین اسلام و احکام مترقى آن که نصرت مظلومان و محرومان جامعه را نیز در بردارد و ما اگر حق را نصرت ننمائیم نباید در انتظار نصر خدا باشیم . و از ایـن جـمله است اجراء عدالت اسلامى در تمام دستگاههاى قضایى و اجرایى در سراسر کـشـور و از ایـن جمله مهمات ، رسیدگى سریع به پرونده هاى زندانیان و خصوصا آنان کـه جـرمـشـان مـادون جـرم گـروهـک هـاى مـفسدین و ملحدین اغتشاش گر است . رسیدگى به پـرونـده کـسـانـى کـه بـه عـللى تـعـویق افتاده است اولویت دارد، چنانچه رسیدگى به دادگـاه هـاى قـضـایـى و دادسـتـانـى هـا از اولویـت خـاص ‍ بـرخـوردار است و امیدوارم کیفیت بـرخـورد ادارات و دسـتـگـاه هـاى اجـرایـى بـا مـردم بـه گـونـه اى باشد که احتیاج به رسیدگى نداشته باشد.


چـنـانـچـه ایـنـجـانـب و مـسـؤ ولین جمهورى اسلامى مکررا اعلام نموده ایم ملت و دولت جـمـهـورى اسـلامـى ایـران تسلیم احکام مقدس ‍ قرآن و اسلامند و به حکم قرآن مجید خود را بـرادر ایـمـانـى تـمـام ملت اسلامى و کشورهاى مختلف از حیث فرهنگ و جغرافیا مى دانند و صـلح جـویى و زندگانى مسالمت آمیز را با تمام دولت ها و ملت ها طالب مى باشند و تا دولتـى بـه حریم کشور آنان تجاوز نکند و متعهد به احکام اسلام باشد آن را برادر خود مـى دانـنـد و از کـشـورهـا و مـلتـهـا مـى خـواهـنـد کـه بـا هـم مـتـحـد و یـکـصـدا در مـقـابـل تجاوزگران ، هرکس باشد قیام کنند و خود را از چنگ جهانخواران نجات دهند و نیز به حکم اسلام از تجاوز به حقوق و حدود خود دفاع کرده و تجاوزگر را تاءدیب نمایند و در ایـن صـورت اسـت کـه هـیـچ قـدرتـى بـه فـضـل خـداونـد مـتـعـال نـمـى تواند آنان را از این دفاع مقدس باز دارد. 


جمعه نوشت:

آقا جان،

دعایم میکنی؟ سخت به دعایت محتاجم ...

  • خانم معلم